سریال امیلی در پاریس از نظر خیلیها سریال جذاب و مدرنی هست که به خوبی جایگزین شدن روش های جدید با روشهای قدیمی رو نشان میدهد. اما اگر با چشمان یک دیجیتال مارکتر این سریال رو نگاه کنیم، زندگی ماجراجویانه و جالب Emily، کارکتر اصلی سریال، برایمان پر از جزئیات غیرواقعی و گاها آزاردهنده خواهد بود!
امیلی یک شخصیت پرشور و انرژی دارد که برای بسیاری از کارفرمایانی که شرکت Savior با آنها کار میکند جذاب است و باعث میشود پیشنهادات امیلی برای آنها حتی جالبتر هم به نظر برسد، هرچند که رئیس او (سیلوی)، حداقل در فصل اول حسابی از دست او کلافه میشود!
به نظر من یکی از مهم ترین نکاتی که این سریال بهش اشاره میکند و نکته بسیار بجاییست، توجه و اهمیت دادن صاحبان کسب و کارها و برندهای برتر به Digital Marketing، خصوصا حوزه شبکه های اجتماعی است؛ انگار تقریبا همه آنها با این مسئله موافقند که تبلیغات سنتی و قدیمی که سیلوی یا همان رئیس امیلی به آنها اعتقاد دارد، پر هزینه و از مد افتاده اند.
امیلی اگرچه چهره معصوم و ساده ای دارد، اما او در سریال واقعا یک دیجیتال مارکتر باهوش و زیرک است که ایدههای خلاقانهاش به خوبی در شبکههای اجتماعی جلب توجه میکنند.
نمونه خوب این مسئله زمانیست که یک شرکت کالای خواب، قصد دارد برای افزایش تعامل با مشتریان خود کمپینی راه اندازی کند و امیلی پیشنهاد قرار دادن تختهای این شرکت زیر آسمان بهترین نقاط شهر پاریس رو مطرح میکند، که رئیس اون شرکت نیز استقبال خوبی از این ایده میکند.
علاوه بر آن دیگر مهارت این دیجیتال مارکتر در سریال، استفاده هوشمندانه از کلمات است. او به خوبی میداند که چه کلماتی رو برای چه کسی، با چه شخصیتی و با چه انتظاراتی استفاده کند. یک نمونه آن ملاقات امیلی با پیِر کادو (Pierre Cadault) طراحی مشهور فرانسوی در سریال است.
علی رغم آشوبی که در ملاقات اول این دو رخ میدهد، امیلی در صحبتهایی که بعدا با او میکند دقیقا میداند که پیِر به دنبال چه چیزی است، چه حساسیتهایی روی کارش دارد و میخواهد با لباسهایش به کجا برسد.
امیلی دقیقا روی همین نکات انتظارات مشتریان (Customer Expectation) که مقوله مهمی در دیجیتال مارکتینگ است دست میگذارد و اونهارو عاشق ایده هایش میکند.
اما از نکات مثبت سریال امیلی در پاریس که بگذریم، میرسیم به قسمت های دارک آن که برخی اوقات حساب کفر دیجیتال مارکترها رو درآورده بود!
اولین و مهم ترین نکته، نگرش بیش از حد مثبت به نتایج فعالیت های امیلی است که یک نمونهش افزایش صعودی و روزانه تعداد فالوورهای اون در اینستاگرام است. شاید بگویید «بیخیال، این فقط یک سریاله!».
درسته! اما حرف من اینه که امیلی یک سوشال مدیا مارکتر ماهر است، پس باید حداقل نکات ابتدایی بازاریابی در شبکههای اجتماعی در سریال رعایت میشد. هیچکس نمیتواند پستی با کپشن #roomwithview (اتاق منظره دار) بگذارد و بعد از 1 روز 300 تا فالور جذب کند!
میپرسید چرا؟ پاسخش ساده است: هیچکس همچین هشتگی رو فالو نمیکند، یا حتی اگر فالو کند اون رو بطور مستمر چک نمیکند! شاید #Parisview شانس بیشتری داشته باشد و حداقل عاشقان این شهر رو به خودش جذب کند.
جدا از آن، از دید یک دیجیتال مارکتر، فعالیتهای امیلی همچنان سوراخ های زیادی دارد؛ یک نمونه دیگرش که به نظر من بیشتر تباه کننده استراتژی سوشال مدیا مارکتینگ است، پستهای نامناسب از روزمرگی در قسمت Feed (جایی که پست های اصلی گذاشته میشود) بجای قسمت استوری است.
شاید یک سلبریتی یا اینفلوئنسر شناخته شده از این کار نتیجه بگیرد، اما یک دختر بازاریاب که صرفا برای کار به پاریس رفته؟ واقعا بعید میدونم، مخصوصا با هشتگهای نامناسبی که تقریبا هیچ جامعهای از مخاطبان رو شامل نمیشود!
در کل مهم ترین نقطه قوت امیلی به عنوان یک دیجیتال مارکتر، راهکارهای خلاقانه او و الهام گرفتن از اتفاقاتی است که در زندگیاش میافتد. در این راه او پیِر، که یکی از مخالفین سرسخت مد و فشن دنیای مدرن است رو قانع میکند تا لباسهای کلاسیک رو کنار گذاشته و دنیای جدید رو بپذیرد.
پیِر در این صحنه دیالوگ جابی دارد که میگوید: من سالهاست که فقط یک کپی از خودم بوده ام!
I have been a copy of myself for many years.