سلام به همه ویرگولی های عزیز, امیدوارم حالتون خوب باشه و اوقات به کام
نقل است که بیل گیتس جایی گفته که کارهارو به تنبلها بسپارید چرا که سریع ترین و راحت ترین راه ممکن رو پیدا میکنن. از اونجایی که من هم یه جورایی کیس مناسب برای استخدام مستقیم توسط بیل گیتس هستم تصمیم گرفتم این تجربیات شغلی رو به شما هم منتقل کنم.
شروع این تجربه برمیگرده به دوران کنکور (سه چهار سال قبل تقریبا) و دبیرستان که اصلا نمیتونستم درس بخونم(البته باید بگم که درس خوندن جز فعالیت های مورد علاقم نبود ولی تو کارهایی که دوست داشتم وضعیت راضی کنندهای داشتم). خلاصه سرتونو درد نیارم شروع خیز تحصیلی من و کسب رتبه مد نظرم تو کنکور برمیگرده به این که مدرسه اومد گفت که قراره براتون سالن مطالعه در نظر بگیریم و یه جلسه گذاشت برای والدین و مخشونو زد که این حرکت خوبیه (انصافا هم خوب بود, رتبه های کنکور اون سال خیلی نسبت به قبل خوب بود) و در نهایت اکثر خانواده ها تصمیم به این گرفتن که مارو بفرستن. خب ناراضی بودیم هممون نه که کم حالمون از مدرسه بهم میخورد!
از تاریخ مقرر رفتیم مدرسه از ساعت ۲ بعد از ظهر تا ۱۱ شب و روز های تعطیل هم ۸ تا ۱۱. حالا درسته سخت گذشت و هر روز صبح زود از خواب پا میشدیم( یادم رفت بگم که تابستون بود ) ولی نتایج خیلی خوبی داشت دلیلشم این بود که شروع میکردیم به خوندن هر وقت خسته یا ناامید میشدیم به بقل دستیمون نگاه میکردیم که داره میخونه و انرژی میگرفتیم برای ادامه دادن. تقریبا یک سال و نیم به این منوال گذشت و اکثرا به نتیجه دلخواهمون رسیدیم و من و دوستام تاثیر همراه داشتن رو به چشم خودمون دیدیم.
این قضیه گذشت تا رسید به دانشگاه. برای یه مدت طولانی دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت (حتی کد هم نمیزدم) تا این که هم اتاقی هام (دوتاشون کامپیوتر بودن و اکثر بچه ها واحد برنامه نویسی داشتن) شروع کردن به یادگیری برنامه نویسی و کد زدن و این جو باز هم روم تاثیر مثبت گذاشت و نه تنها تو اون دوران سخت بهم کمک کرد بلکه باعث شد روند یادگیریم تا مدت ها ادامه داشته باشه و هنوز هم ادامه داره.
از این مثال ها زیاد هست. از مدت طول کشیدن کم تا زیاد, از تجربه ورزش کردن و درس خوندن تا خوندن کتاب و .... خلاصه خیلی برام مفید بوده و هلم داده. دلیلشم اینه که تو این رقابت دوستانه هی از هم انرژی میگیرین و در نهایت با هم از روی خط برنده رد میشین.
در حال حاضر هم با دوست عزیزی شروع به انجام دادن چند تا کار همزمان کردم.ورزش و نوشتن.
برای نوشتنش هم با هم دیگه شرط داریم که هر کسی که سر موعد ننویسه یه هات چیپس میخوره به حسابش و هر وقت همو دیدیم میتونیم نقدش کنیم.
در آخر از شما دعوت میکنم اگه تجربه مشابهی دارین به اشتراک بزارین شاید به درد ما هم خورد و با هم دیگه همو به جلو هل بدیم.