توسعهی محصول، شبیه فتح یک قلهی مشخص و یکباره نیست؛ بلکه بیشتر شبیه صعود از یک رشتهکوه است — با قلهها، درهها و مسیرهایی با ویژگیهای متفاوت که هر کدام نیازمند استراتژی، تمرکز و آمادگی خاص خود هستند. برای عبور از این مسیر باید آمادهی یک کوهنوردی استقامتی بود؛ مسیری طولانی، همراه با آزمون و خطا، و لحظاتی از پیروزی، تردید و حتی ناامیدی. در این یادداشت، قصد دارم تجربهی خودم را از مسیر توسعهی یک محصول فناورانه به اشتراک بگذارم و نکاتی که در این راه آموختهام بیان کنم.
اگر با الگوریتمهای کلاسیک کامپیوتری آشنا باشید، احتمالاً عبارت معروف Divide & Conquer (تقسیم کن و غلبه کن) براتون آشناست. در توسعهی یک محصول فناورانه، این رویکرد یکی از کارآمدترین ابزارهای ذهنی هست. محصولات فناورانه معمولاً با چالشهای فنی متعددی روبهرو هستند و طبیعتاً نمیشه همهی این چالشها رو بهصورت همزمان حل کرد.
اینجاست که باید رشتهکوه خودتون رو ترسیم کنید — یعنی ابتدا چالشهای مختلف توسعهی محصول رو شناسایی کنید و سپس اونها رو به بخشهای کوچکتر و قابلمدیریت تقسیم نمایید. در واقع، خود شما هستید که رشتهکوه توسعهی محصول رو طراحی میکنید. هر چالش مانند یکی از قلههای این رشتهکوهه که برای فتح اون به برنامهریزی، تجهیزات مناسب و صرف زمان نیاز دارید.

در ادامه، چرخهای رو معرفی میکنم که به شما کمک میکنه از پس هرکدوم از این چالشها بر بیاید، درست مثل صعود به هر قله از مسیر خودش.
این مورد مهمترین و تعیینکنندهترین بخش هر چالشه. اگر مسئلهی پیشرو رو بهدرستی درک کنید، بخش بزرگی از مسیر حل، عملاً طی شده. این شناخت باعث میشه بیراهه نرید، زمان و انرژیتون هدر نره و راهحلهای سطحی یا اشتباه سر راهتون سبز نشن. در واقع، خودِ مسئله اغلب سرنخهایی از راهحل در دل خودش داره — بهشرطی که درست نگاهش کنید.
از دید فنی، این مرحله جلوی over-engineering (پیچیدهسازیِ بیمورد) رو میگیره. وقتی دقیق بدونید چه مشکلی باید حل بشه، بهجای ساختن راهحلهای سنگین، ناکارآمد یا آیندهنگرانهی غیرضروری، راهحلی متناسب و مؤثر طراحی میکنید.
بعد از اینکه مسئله رو بهخوبی شناختید، قدم بعدی جمعآوری داده و اطلاعات مرتبطه. این مرحله مثل جمعکردن تجهیزات قبل از صعود به قلهست. اطلاعات درست، برای شما خوراک فکری فراهم میکنن و باعث میشن تصویر دقیقتری از راهحل در ذهنتون شکل بگیره.
این دادهها ممکنه از منابع مختلفی بهدست بیان:
• مطالعهی مستندات رسمی و مقالات تخصصی
• جستوجوی اینترنتی و بررسی تجربیات دیگران
• استفاده از ابزارهایی مثل ChatGPT برای طوفان فکری یا جمعبندی اطلاعات
• بررسی کدهای منبع باز یا پروژههای مشابه
گاهی در همین مرحله متوجه میشید که مسئلهی شما قبلاً توسط کسی دیگه حل شده — یا حداقل تا حد زیادی مسیرش روشنه. این میتونه برای شما مثل یه "راه میانبر" باشه؛ مسیری که زمان و انرژی زیادی رو براتون ذخیره میکنه.
در این مرحله، وقتشه که با تمام تمرکز وارد حل مسئله بشید. دادههایی که تا اینجا جمع کردید، مثل قطعات یه پازل هستن. حالا باید با فکر عمیق و تمرکز بالا این قطعات رو کنار هم بذارید و تصویر کلی رو بسازید.
برای رسیدن به راهحل واقعی، لازمه در مسئله غرق بشید. ذهن شما باید آزاد، متمرکز و بدون حواسپرتی کار کنه. هرکس روش خودش رو برای تمرکز داره، ولی معمولاً این تکنیکها مفیدن:
• فاصله گرفتن از فضای مجازی و خاموش کردن اعلانها
• نوشتن روی کاغذ یا تخته برای جهتدهی به افکار
• پیادهروی و فکر کردن در سکوت
این مرحله شاید سختترین بخش کار باشه، چون باید از سطح عبور کنید و به عمق برسید — مثل پایین رفتن به درهای در دل کوه برای پیدا کردن راه صعود. اما درست در همین عمقهاست که معمولاً ایدههای خلاقانه، ساده و مؤثر پیدا میشن.
خب، رسیدیم به یکی از جذابترین قسمتهای چرخه. بعد از اینکه ذهنتون رو عمیقاً درگیر مسئله کردید، وقتشه که یه قدم عقب بردارید و به ذهن اجازهی تنفس بدید. شاید برای خیلیها آشنا باشه، وقتی ساعتها روی یک مسئله کلنجار رفتید و به جواب نرسیدید، ناگهان بعد از یه قهوه، یه پیادهروی کوتاه، راهحل مثل جرقهای توی ذهنتون ظاهر میشه.
دلیلش چیه؟
وقتی ذهن از تلاش مستقیم فاصله میگیره، ناخودآگاهِ شما شروع به بازسازی، ترکیب و کنار هم گذاشتن اطلاعات میکنه. و اگه واقعاً در مرحلهی قبل خوب در مسئله غرق شده باشید، اینجا ذهن خودش مسیر رو ادامه میده، حتی وقتی فکر میکنید دارید استراحت میکنید. جالبه که گاهی راهحل دقیقاً همون موقعی به ذهنت میرسه که انتظارشو نداری، مثلاً پشت فرمون، زیر دوش، موقع پیادهروی یا حتی وقتی داری قهوتو میخوری. ذهنت ممکنه یهدفعه غافلگیرت کنه!
بعد از کار فکری، طراحی و تلاشهایی که برای حل مسئله انجام دادید، وقتشه اونها رو با دیگران به اشتراک بذارید. این کار رو میتونید در قالب جلسات منظم با همتیمیها انجام بدید. نکتهی جالب اینجاست که وقتی شروع میکنید به توضیح دادن یک مسئله و راهحل به دیگران، خیلی وقتها خودتون هم متوجه نکات جدیدی میشید — انگار که توضیح دادن، نوعی تفکر دوبارهست.
علاوه بر اون، بازخورد گرفتن از همتیمیها میتونه دیدگاههای تازهای به شما بده. ممکنه کسی نقطهضعفی رو ببینه که از نگاه شما پنهان مونده، یا پیشنهادی برای سادهتر کردن راهحل داشته باشه. جلسات بازخورد باید بیپرده و بدون تعارف برگزار بشن. از به چالش کشیده شدن در این جلسات هراسی نداشته باشید — این فرآیند بخشی طبیعی و ضروری از رشد راهحل شماست.
اگه تیمتون با روش Scrum کار میکنه، توی دیلیها یه خلاصه از کاری که انجام دادید ارایه بدید. این کار باعث میشه ذهن بقیه هم درگیر بشه، سرنخهایی بگیرن و شاید ایده یا کمکی داشته باشن که توی جلسات بازخورد به درد بخوره. در نهایت، همافزایی بیشتر و جلسههای پربارتری خواهید داشت.

این چرخه میتونه چندین بار تکرار بشه — تا زمانی که بالاخره به یک راهحل قابل قبول برای مسئلهتون برسید. وقتی اون لحظه فرا برسه، از چرخه خارج میشید و وارد مرحلهی پیادهسازی میشید. و اینجا همونجاست که باید به خودتون تبریک بگید: شما اولین قله از رشتهکوه محصولتون رو فتح کردید!
اما مسیر هنوز ادامه داره. قلههای بعدی منتظر شما هستن؛ هرکدوم با ویژگیها و چالشهای خاص خودشون. حالا که ابزار، تجربه و روش بالا رفتن از اولین قله رو دارید، با اعتمادبهنفس بیشتری میتونید به سراغ قلههای بعدی برید.

یه محصول خوب، خروجی یه کار تیمیه. در جریان توسعهی محصول، شما با نقشهای مختلفی سر و کار دارید؛ مثل طراح محصول، مدیر محصول، توسعهدهندهی بکاند، فرانتاند و سایر اعضای تیم. هرکدوم از این نقشها دغدغهها، زبان و اولویتهای خاص خودشون رو دارن. برای اینکه کار بهخوبی پیش بره، باید با این نقشها آشنایی بیشتری پیدا کنید و تلاش کنید اونها رو درک کنید. این درک متقابل، ارتباطات رو سادهتر میکنه و باعث میشه تیم یکپارچهتر عمل کنه.
حل چالشهای فنی تنها یک بخش از مسیر توسعهی محصوله. برای موفقیت در این مسیر، باید مهارتهای دیگهای هم یاد بگیرید؛ مثل رعایت ددلاین، همراهکردن بقیهی اعضای تیم، پاسخگویی به مدیران بالادستی، مدیریت منابع و مستندسازی. اینها مهارتهایی هستن که به همون اندازهی مهارت فنی اهمیت دارن و کمک میکنن تا در مسیر توسعه، مؤثرتر و حرفهایتر ظاهر بشید.
در بحث ترسیم رشتهکوه، همیشه وضعیت ایدهآل وجود نداره. گاهی فضا اونقدر مبهم و مهآلود میشه که نه مسئله رو دقیق میشناسید، نه میتونید اون رو به بخشهای کوچکتر تقسیم کنید. شاید تنها چیزی که میدونید این باشه که قراره چه محصولی بسازید، اما حتی نیاز کاربران هم برای شما و مدیر محصول نامشخصه. توی این شرایط، رشتهکوه رو موقتاً کنار بذارید و دل به دریا بزنید! وارد چرخهی حل چالش بشید و شروع کنید به حرکت. وقتی مسئله شفافتر شد، دوباره میتونید رشتهکوهتون رو ترسیم کنید. این رو همیشه به یاد داشته باشید: مأموریت اصلی شما، حرکت در مسیره. پس هیچوقت توی هیچکدوم از این مراحل متوقف نشید.

توسعهی محصول معمولاً با چالشها، پیچیدگیها و گاهی تنشهای زیاد همراهه. چیزی که توی این مسیر اهمیت داره، تابآوری و توانایی عبور هوشمندانه از موانعه. این مسیر همیشه هموار نیست، اما وقتی با نگاه یادگیری و همکاری جلو برید، حتی سختیها هم تبدیل به تجربههای ارزشمند میشن. سعی کنید در کنار همتیمیهاتون از مسیر لذت ببرید، نه فقط به مقصد فکر کنید. امیدوارم این نوشته برای شما مفید بوده باشه و بتونه توی مسیر توسعهی محصول، الهامبخش یا همراهتون باشه.
موفق باشید.
