ویرگول
ورودثبت نام
اکبر محمدی
اکبر محمدی
خواندن ۱۴ دقیقه·۲ سال پیش

اربعین ؛ تجربه قدسی جامعه ساز

اکبر محمدی

پیشا تحریر

تعبیر «الاهیات واژگونه» ، برای نظریه جامعه شناختی در معنای کلی و عام ، و خصوصا در جامعه شناسی دین امری بدیهی و غیر قابل کتمان است . این تعبیر برای نظریه اجتماعی تجدد از حیثی نشان افتخار ، برتری و سیادت بر دیگر صور شناخت پیشینی از جمله الاهیات است بدین معنا که بشر را به خودآگاهی از وضعیت خویش، جامعه و تاریخ رهنمون ساخته است. اما از وجهی نیز مشروعیت و اصالت نظریه اجتماعی جدید را مورد چند و چون و سوال قرار می دهد . فارغ از تمامی بحث هایی که حول مشروعیت یا عدم مشروعیت جهان جدید وجود دارد تعبییر الاهیات واژگونه در معنای حداقلی خود امری پذیرفتی برای اهل دانش در حوزه علوم اجتماعی است . مراد از این تعبییر حداقلی این است که؛ اگر الاهیات ، خدا را خالق همه امور و وجود بخش و دمنده بر همه اشیا و انواع می دانست اینک جامعه شناسی، جامعه را خالق و خدا را مخلوق جامعه می داند این تعبیر وجهی از آن معنای کلی است که هرچند بدون درنظر نگرفتن معنای کلی دقت نظری و مفهومی خود را می کاهد اما از جهت آنکه به اصل بحث در این مرقومه یاری رساند کافی است . آنچه ما در این جا در پی آن هستیم «وارونه سازی» همین معنا از الاهیات واژگونه است . کفایت نظری این وارونه سازی از عینیت و دادگی بحث و موضوع ناشی می شود که در خلال سخن این ادعا آشکار خواهد شد .

اربعین ؛ فراسوی نیک و بد

پايه گذارانِ «نيك» و «بد»، همواره عاشقان و آفرينندگان بوده اند.‏ در هر زمان و عصری ابر مردی ظهور می یابد و نیک و بد اخلاقی آن عصر را بر سینه ها و جان ها حک می کند . عاشقان ، حواریون یا پیروان ابر مرد ، نیک و بد را در یگانگی نظر و عمل به ظهور می رسانند چنان که سخن و قٌل آنان در یگانگی کامل با عمل آنان است – شاید این ، همان تحقق پرکسیس است که مارکس در کمون نهایی نوید آن را می دهد! - انبياء، به تعبير نيچه‏اي، اَبر مردانِ تاريخ و موسسان‌ ارزش‏هاي تازه و تاريخ‏سازاند كه نويسندۀ لوح آرمان‌هايِ بلندِ آويخته بر تاركِ تاريخِ ملت‏ها مي‏باشند. انبياء در اين تجربه، به ساحتي بيرون از قلمروِ دنيايي، دست يافته و طيِ آن، معاني و ارزش‌هايِ نو را دريافت مي‏كنند. این معانی یا اسما الهی ، در نبی یا ولی تجلی می یابد و وظیفه او تعین بخشی این معانی لازمان و مطلق بر تاریخ و کرانمندی آن است .

خالص ترین و خاص ترین ابر مرد نیچه ای یا کاریزمای وبری را تنها در تاریخ انبیا می توان مشاهده کرد . کاریزما تجلی نیروی قدسی است. کاریزمای وبری همچون امر قدسی دورکیم دارای خاصیتی مشابه است ؛حرمت و الوهیت دو ویژگی اساسی کاریزما و امر قدسی می باشند که انبیا بارز ترین نماد این دو ویژگی اند. انبیا به عنوان خاص ترین و موجه ترین نماد ارزش گذاران یا تعیین کنندگان نیک و بد درست در زمانی که انسان در اوج حضیض ، مصیبت و بر سیل فنا گرفتار حسانیت خود شده است ظهور می یابند . وظیفه انبیا مشخص کردن اخلاق و امر اخلاقی نیست که البته در درون شریعتِ خود این اخلاق را نیز به همراه دارند اما انبیا ظهور می یابند تا به تعبیر کیر کگوری انسان را از وادی حسانیت به مرحله اخلاقی و از آن پس به مرحله ایمانی ارتقاع دهند مرحله ایمان فراتر از نیک و بد اخلاقی است . این مرحله « نا عقلانیت عقلانیت » است . کنش های ایمانی بر اساس خرد قابل سنجش نیستند - اما اگر بخواهیم بهتر بگوییم با خرد ابزاری جدید همسنخی ندارند – امری شرطی نیستند و نامشروط اند به همین جهت است که ایثار و فدا شدن در راستای ارزشی که ایمان بدان هست امری عام و فراگیر می شود.

کاریزما عنصر معنا دهنده به تاریخ و زیست انسانی و حیات بشری است . کاریزما خلق ارزش می کند یا به تعبیری درست تر ارزشها و اسما را با بیان و تفسیری نو به جهان عرضه میکند . نیازی به توضیح اضافه نیست که مراد از ارزش در این جا ارزش های غایی است که یک قوم ، ملت ، تاریخ و عهد و تمدن بر محور آن گرد هم می آیند و این نوع عهد گذاری پیمان بستن خاص پیامبران و مومنین است . ويژگي‏هاي فرهمندي، به لحاظ ماهوي، آن را در تقابل با تمام مقولاتي قرار مي‏دهند كه متعلق به امور جاري و اوضاع و احوال باصطلاح عيني هستند به همین جهت همواره ارزش های غایی در مقابل لذات دنیایی ، پول ، ثروت و شهوت قرار دارند . اگر در جهان جدید ارزش هایی چون آزادی ، کسب ثروت و قدرت و نظایر این محور قرار گرفته اند همچنان باید ریشه این ارزش ها را در کاریزمای لوتری و کالونی و تفسیر جدید آنان از معانی مقدس خوانش کرد که البته نیک می دانیم زهد پروتستانتیسم در پی حداکثر سازی سود نبود بلکه سرمایه داری پیامد ناخواسته آن بود .

در این شک و تردیدی نیست که بارزترین مصداق کاریزما انبیا هستند این سخن یک تفسیر نیست ، بلکه سخن صریح وبر است . در تاریخ پس از انبیا نیز مشخص ترین نماد کاریزما ولی است . حسین (ع) فرهمندی یگانه و زنده در تاریخ بشری است . مراد از زنده بودن او بیانی شاعرانه یا تفسیری دینی نیست بلکه از متن دادگی تاریخ حاصل می شود . ویژگی کاریزما این است که پس از مرگش امر استثنا یا امر مقدس که ظهور یافته بود و جان ها و دل ها را یگانه به سوی ارزشی واحد ساخته بود در هم می شکند و امر استثنا یا آسمانی به امر زمینی و روز مره تبدل می یابد . اما حسین (ع) یگانگی ای در تاریخ بشری دارد که خونش در قلوب مومنیش همواره تازگی دارد[i] و ارزش های او همواره در متن تاریخ حضور می یابند و تاثیر می گذارند . این حضور همیشگی در تاریخ از بزرگی رویدادی حکایت دارد که یک طرفش آزادگی و حماسه سرایی در رثای مرگ است و در سوی دیگرش جبر دنیوی و شهوات زمینی . از همین جهت کربلا همواره معیاری است برای سنجش حق و باطل ، معیاری است برای سنجش نیک و بد و ابزاری است برای استیضاح تاریخ و استیضاح سیاست ...[ii]

اربعین ؛ زیارت جامعه ساز

ارتباط امر بی کران با کرانمد یا امر نامتناهی با متنهای یا هر آن اصطلاح و مفهوم دیگری که می توان برای این دو حد هستی و نیستی در نظر گرفت به واسطه، محقق می شود . واسطه همان ولیّ یا نبی است . ولیّ، متجلی حقیقت می شود و ارزش آفرین و یگانه ساز قوم و ملت . ولیّ ، امر تاریخی است خود در تاریخ زیست می کند اما واسطه ی فراسوی تاریخ است. او امر مطلق را به نحو تاریخی و زمان مند تاویل می کند و موقعیت مند می سازد. حسین (ع) علاوه بر آنکه یک ولیّ، است یک رخداد نیز هست . رخداد ، جنس حادثه ای است فراتر از معمول که کیفیت روابط انسانی را دگرگون می کند . یاد آوری رخداد یا رویداد همان زیارت است . زیارت از آن جهت اهمیت دارد که رویداد را زنده می کند و در متن تاریخ قرار می دهد . به همین جهت زیارت اربعین تکرار رویداد و به صحنه آوردن امر گذشته و بازیابی ارزش های کهن است .

پرسش از چگونگی نظم یابی یا تحقق یک جامعه به پرسش از عنصر یگانه ساز آن جامعه باز می گردد . که وبر از آن تحت عنوان ارزش های غایی و دورکیم تحت عنوان وجدان جمعی یا آرمان های والا سخن می گوید . غایت های ارزشی در وبر از طریق کاریزما نهادینه می شوند و در دورکیم با ترتیبات جمعی و تراکم مادی و اخلاقی خاص یک گروه و جامعه ، در آن وضعیت شور و اشتیاق و فراروی از خویشتن که نیروی فراتر از فرد احساس می گردد بنیاد آرمان و جامعه جدید نیز مهیا می گردد. آری آن نیرو همان «قدس » است که دورکیم از آن به نیروی جامعه نام می برد . تجربه قدس در چنین حالت خلسه ای منجر به تجربه معانی و ارزش های والا می گردد اما این تجربه رخداد گونه به نحوی جمعی در قالب زیارت یا مناسک صورت می پذیرد. تجربه ناب اولیه بازیابی و تکرار می شود و بدین نحو استمرار حیات جمعی ممکن می شود .

زیارت «دیدار» امر قدسی است البته به میانجی . دیدار در این جا مشاهده حسانی نیست بلکه رابطه ای شهودی مراد است . زیارت منجر به تسخیر قلب ها و عاطفه ها می گردد و ارزش ها و معانی تازه خلق و یا احیا می شوند . نه تنها فرّه ولیّ یا کاریزما با نظم‏هاي موجود در تقابل قرار دارد، بلكه منبع اساسي تغيير و خلق اشكال تازة روابط هنجارها و افكار نيز هست. در واقع، اين‏ها دو وجه از كاركرد انقلابي فرّه مي‏باشند. فرّه از يك طرف نظم‏هاي موجود را بر هم زده و از بين مي‏برد و از سوي ديگر، نهادها و روابط جديدي به وجود مي‏آورد.

آنچه ما در زیارت اربعین مشاهده می کنیم برتری کنش ارزشی بر کنش های دیگر و از جمله کنش عقلانی است .کنش عقلانی محاسبه سود و زیان مادی را بر عهده دارد و امری مشروط است بر وسیله و هدف. اماکنش ارزشی کنشی نامشروط بر اراده کاریزما یا نیروی قدسی است به همین جهت ما در زیارت اربعین ورای سود و زیان مادی می اندیشیم و با اقتصاد هدیه ای که مارکس در کمون نهایی و بهشت روی زمین نوید آن را می داد رو به روییم . پیر زنی که دار و ندارش یک گوسنفد است و آن را قربانی زائرین می کند یا آن پیر مرد فرتوتی که تنها داراییش چند استکان و نلبکی برای چای دادن به زائرین است نشان گر کنشی متفاوت از زیست روز مره ما در زیارت اربعین است . اینکه عالمان نا اندیش بر کرسی « تخت پروکست» می نشینند و عینک وارونگی یا نادیدگی یا کج بینی بر چشمان خود می زنند نشانگر تعصباتی است که واقعیت را نادیده گرفته و سعی در تحریف واقعیت با برساخته های ذهنی خود دارند تا زیارت اربعین را در دوگانه های ساده و ابلهانه خود به مناسکی پوچ و مرده تبدیل کنند.

وجود پدیده های متفاوت از جغرافیای فرهنگی اربعین در زیارت اربعین نمی تواند نشانگر قلب ماهیت یا تفسیر اربعین بر اساس ناآگاهی باشد. تفسیر بر اساس ناآگاهی زمانی حجیت و کفایت منطقی و نظری می یابد که عناصر متناقض به شدت و حدتی باشد که توان متوسط گیری هم ممکن نباشد اما در زیارت اربعین که برای پیدا کردن کنشی غیر از کنش ارزشی باید با زرِه بین به دنبال آن گشت این دست تحلیل ها را بی کفایت و بی اهمیت می کند. تاکید بر وجه ناخواستگی ، یعنی بسط نااندیشه سکولاریسم در یک تجربه قدسی نیز از وجه آنکه زیارت اربعین از جنس رخداد است و نه امر روزمره زندگی نمی تواند از این جهت موجب بسط و گسترش سکولاریسم شود. بی معنایی و پوچ و عاری از محتوا شدن این رخداد همچون دیگر رویداد های انسانی با هدف شدن وسیله یعنی جابه جایی هدف و وسیله روی می دهد. زیارت اربعین کنشی بنیاد گرا نیست که در دل روابط جهان جدید قابل توضیح باشد. بلکه در معنای راستین خود یک «رخداد» است . نیاز به توضیح نیست که رخداد تغییر و تحولات تاریخی را منجر می شود. شرط هر نوع فهمی از زیارت اربعین وابسته به فهم آن همچون یک رویداد یا رخداد است در غیر این صورت توضیح ما درباب زیارت اربعین قطعا نابسنده و ناکافی خواهد بود.

اما به بحث بازگردیم ؛ بنابراين امكان تحقق جامعه، در توافق گروهي از افراد برای عمل بر مبنای اين معيار اصلي يا در چارچوب واحد اخلاقي ریشه دارد. یک جمع زمانی جامعه خوانده می شود که علاوه بر تاثیر و تاثر اجتماعی دارای منطق الزام آور مشخصی باشد به تعبیر دیگر دارای یک اقتدار اخلاقی مشخص و معین باشد که اگر بنا است با دیگر جوامع تفاوت معنایی داشته باشد این اقتدار اخلاقی مشخص کننده و هویت دهنده بدان در نظر گرفته شود . اقتدار اخلاقی زاییده امر قدسی است که به واسطه زیارت ولیّ یا فرّه ممکن می شود . چنان که پیشتر گفتیم امر قدسی حامل ویژگی الوهیت ، حرمت و دارای قاهریت است اما قاهریتی که همراه دلپزیری یا خیریت است . در اقتدار اخلاقی اگر عنصر خیر یا پسندیدگی نباشد دوام امر اخلاقی غیر ممکن و یا حداقل سخت است یعنی به واسطه اموری همچون قدرت نمی توان اقتدار را دوام داد. قبول ارزش ها، مستلزم اذعان به خوبي و زيبايي‏شان و نیز مستلزم آزادي و انتخابِ كاملاً اراديِ كنشگران است. زور و قدرت مي‏تواند كنشگران را به عمل بر پاية مفاد يك قضية ارزشی مجبور كند، اما نمي‏تواند ايمان و اذعان آن‏ها را به خوبيِ آن ارزش‏ها موجب شود. پيداييِ نظم اجتماعي و جامعه، مستلزم ايمان و اعتقاد قلبيِ كنشگران به خوبي و درستيِ ارزش‏هايي است كه بنيانِ نظم جامعه است.

در این جا مناسب است به عنوان امر حاشیه ای به تحلیل هایی اشاره کرد که عنصر ارتباطات و رسانه را در شکل گیری زیارت اربعین عنصر اصلی و تحلیل نهایی امکان بخش به کثرت جمع عنوان می کنند . اولا پیش فرض این تحلیل بر عدم آگاهی کنش گران از عمل خود قرار دارد دوما با این قبیل تحلیل ها که عنصری بیرونی را امکان بخش زیارت اربعین می دادند نمی توان امر دلپذیر یا پذیرش درونی ارزش های مختص جامعه اربعین را توضیح داد .سوما بنا به قاده «امکان عینی» وبری اگر ما عنصر رسانه در شکل امروزی آن را حذف کنیم آیا زیارت اربعین محقق نمی شود ؟ دقیقا به همان نسبت رسانه های تشویق کننده رسانه های بازدارنده نیز وجود دارند ، در بسیاری از وقایع دیگر همین رسانه های تشویق کننده با پروپاگاندای خود دعوت عمومی از مردم برای شرکت در یک مراسم و مناسک خاص را دارند اما چرا در آنجا واقعه ای همچون زیارت اربعین محقق نمی شود؟

ممکن است برخی ایراد کنند که جامعه یعنی حضور همه جایی و همه زمانی نه در ایامی چند روزه. این سخن از وجهی درست و از وجهی نادرست است . درست از آن جهت که خصوصیت جامعه به نظم و ثبات آن است اما نادرست از آن جهت که ما در لحظه شکل گیری نیروی جامعه ساز هستیم این نیرو صرفا در لحظات و رخداد ها امکان و بسط و گسترش دارد اما امکان هایی در درون این جامعه نهفته است که با شناخت ماهیت روابط درونی آن و منشا پیدایش آن امکان بسط یابی ارزش های غایی آن به دیگر قلمرو های زیستی نیز ممکن می شود.این بسط یابی نیروی قدسی راه گریزی از عقلانیت ابزاری متجدد است که در آن وسیله به هدف تبدیل شده است . این واقعیت در وبر به قفس آهنین در زمیل به تراژدگی فرهنگ و در مارکس به بت وارگی کالا تعبیر شده است عبور از این وضعیت در بیان وبری تنها با یک دین یا ارزش کهن که از دل تاریخ سر بر آورد یا ابر مردی که از دنیایی دیگر باشد ممکن می شود. باید توجه داشت که گریز از عقلانیت ابزاری به معنای ناعقلانی بودن زیارت اربعین نیست بلکه نوع عقلانیت، از عقلانیت ابزاری به عقلانیت اخلاقی تحول می یابد . این امری مشخص و معین است که زیارت اربعین در زمان خودش دارای نظمی خود بنیاد و اقتداری اخلاقی است . هیچ نظمی نمی تواند بدون سازوکار درونی و خودجوش دوام بیابد اگر زیارت اربعین با حجمی بالغ بر 30 میلیون نفر در کارآمدی به سر می برد نشان گر عقلانیت و سازوکاری برای رفع و حل امور است . وظیفه ، شناخت ماهیت درونی و بسط ارزش غایی اربعین به دیگر قلمرو ها جهت عبور از قفس آهنین وبری یا سرمایه داری مارکسی است . البته اگر خناثان با تفاسیر اعجاب انگیز خود «دیمنتور»[iii] وار روح امید را از هر آنچه رنگ و بوی گشایش افق و فتح باب دیگری را دارد نرٌبایند.[iv]

[i] قال رسول ا.. (ص): «ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا» .

[ii] نباید وجه کارکردی زیارت و مناسک را به عنوان عنصر ماهوی و تعریف ذاتی زیارت ملاحظه کرد . ممکن است بنا به شرایط تارخی و سیاسی و اجتماعی زیارت معنا و مفهومی خاص بیابد که به وجه کارکردیش تعریف می شود اما این مسئله بیانگر تعریف ماهوی زیارت نیست . زیارت یا مناسک اگر به وجه ماهوی تعریف نشوند در دست نیرو های تاریخی و اجتماعی به ویرانه ای از اعمال پوچ و بی محتوا و ایدئولوژیک مبدل می گردند اما خاصیت زیارت اگر بنا به فلسفه اساسی آن که ارتباط میان امر مطلق و نامطلق است بیان شود و با توجه به رخداد اولیه که ساخت زیارت و مناسک از آن نشائت می گیرد. امکان بسط غیر منطقی مناسک نیز گرفته می شود. اما در عین حال باید توجه داشت که این تعابیر که در چند خط و جمله بیان شد باید با دقتی بسیار بالا دنبال شود برای مثال توجه به رخداد اولیه نباید به سلفی گری و حذف فرهنگ های مختلف در مواجه هنری آنان با زیارت رخ دهد که اگر چنین امری روی دهد بی فرهنگی و ما را در پی دارد و در مورد نقیضش یعنی عدم درک فلسفه زیارت و رخداد اولیه تناور شدن بیش از حد و پوچ مناسک ِ عاری از محتوا را دی پی خواهد داشت .

[iii] موجوداتی هستند که وارد هر محیطی می شوند نشاط و روح سر زندگی را می مکند و تزریق یاس و ناامیدی می کنند.

[iv] این مرقومه در قالب و فرمال علمی نگاشته نشده است اما از جهت آنکه حفظ امانت رعایت شود باید گفت که نگارنده از کتاب جامعه شناسی دین وبر ، مقاله اقتدار کاریزماتیک و همین طور کتاب صور بنیادین حیات دینی دورکیم و علاوه بر این از کتاب منتشر نشده دکتر کچویان تحت عنوان « بنیاد های قدسی جامعه و تاریخ » استفاده بسیار برده است .

جامعهزیارت اربعینتجربه قدسیکاریزما
پژوهشگر فلسفه، جامعه شناسی و دین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید