افق رویداد
یک سیاهچاله را در نظر بگیرید؛ گویی ما به عنوان یک ناظر بیرونی در حال مشاهده فعالیت یک سیاه چاله فضایی هستیم. ما به عنوان ناظر بیرونی متوجه می شویم که زمان در نزدیکی سیاهچاله کندتر از نقاط دورتر خواهد گذشت. اشیا، اجرام و حتی نور را مشاهده می کنیم که در افقی حرکت می کنند؛ آنها به قلب سیاه چاله می روند، نمی دانیم چه می شوند اما آنها دیگر محو می شوند گویی سیاه چاله آنها را بلعیده است. اما در سیاه چاله چیزی «نیست» نمی شود، البته دقیق نمی دانیم. فرشی به ما می گوید: اشیا و نورهایی که در مرکزیت سیاه چاله ناپدید می شوند به جهانی دیگر پرتاب می شوند. گرانش سیاه چاله همه چیز را به سوی خود جذب می کند، چیزها از مسیر خود انحراف نشان می دهند و در یک افق مشخص به درون سیاه چاله می روند به نظر، سیاه چاله پلی هست به سوی جهان دیگر.
در مقام ناظر بیرونی تصور کنیم که چیزها پس از پرتاب شدن از سیاه چاله تکثر خود را از دست می دهند و کاملا وحدت پیدا می کنند . سیاه چاله آنها را به صفر و یک های منطقی و ریاضیاتی تبدیل می کند و بعد آنها را پرتاب می کند. احتمالا در آن سوی جهان یا در مرکزیت سیاه چاله شناخت چیزها آسان تر است.
«سیاه چاله تاریخی» استعاره این نوشتار است...
جهان در آغاز با صفر و یک های منطقی شناخته می شد یک سوی نیکی و خیر و سوی دیگر شر و اهریمن. حکیم بزرگ توس این دو نیرو را در پادشاهی کیومرث نشان می دهد؛ اهریمن به لطف بی انتهای یزدان به کیومرث غبطه می خورد و فرزند خود را به نبرد با کیومرث می فرستد. سیامک فرزند کیومرث بدون چاره اندیشی با پدر به مصاف اهریمن می رود و کشته می شود. در سوگ او زمین و زمان و هرآنچه در آنها است و در میان آنها، می گریند و عزادار می شوند . کیومرث با لشکریانی از انسان ها و حیوانات ونباتات به مصاف اهریمن می رود ، کیومرث دارای مقام فرگی از جانب یزدان است و «بند» همه موجودات از انسان و حیوان و نباتات در دستان اوست و در سوی دیگر سپاه اهریمن است از دیو ها و اهریمنان و جنیان .
اولین نبرد تاریخ نبرد مطلق خیر و شر است آخرین نبرد نیز نبرد مطلق خیر و شر.
تاریخ پس از نبرد کیومرث و اهریمن بسط بیشتری یافت، تکثر یافت و موقعیت اخلاقی و شناخت خیر و نیکی دشوار گشت. اگر در مقابل کیومرث اهریمن در شکل متجسد شده ی خود قرار داشت، حال فریدون با ضحاک دیو صفت باید مقابله می کرد.
ضحاک از نسل انسان بود اما به واسطه اعمالش دیو صفت شده بود او ماردوش بود و این ماردوش بودگی نشانه ای بود برای شناخت خیر از شر. اما شر فاقد قدرت نبود، ضحاک دارای قدرت فرگی از جانب اهریمن بود و فرگی هم به معنای چیرگی بر مردمان بود. چگونه می توان فرگی اهریمن را از میان برد؟ فریدون پس از پاره کردن استشهادنامه ضحاک، از داد پادشاه پرسش می کند:
که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست.
پرسش از داد پادشاه موقعیت اخلاقی جدید را رقم می زند. قیام علیه ضحاک با فراخوان دادن «داد» به موقعیت اکنون ممکن می شود :
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
ازان چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
که ای نامداران یزدان پرست
کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
بپویید کاین مهتر آهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
بدان بیبها ناسزاوار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست
فراخوان دادن «داد» به حضور خواندن یا بیدار کردن امری گم شده است، امری فراموش شده ،آن چیست ؟ نمی دانم، اما ضمیر خفته ایست که در همه ابناء بشر در همه ی ازمنه و امکنه مشترک است.
با بسط تاریخی شاهنامه شناخت موقعیت اخلاقی دشوار تر می شود؛ در صف آرایی اسفندیار و رستم کدام یک حقیقت تاریخی اند؟ «این» یا «آن» ؟ در این برهه یک موقعیت بحران اخلاقی ظاهر می شود چگونه می توان قضاوت اخلاقی کرد؟
اسفندیار که به دست زرتشت غسل تعمید داده شده است نیک است یا رستم پهلوان سیستان و پاسدار آیین کهن ؟ پس از نبرد رستم و اسفندیار آیین حماسه و داد خواهی رنگ می باز و اندک اندک رسم تاریخ نویسی به جای حماسه سرایی آغاز می گردد. تاریخ زین پس این گونه است که خیر و شر مطلق حضور ندارد و قضاوت ها سخت می شود. ادیان با کتاب نازل میشوند و ضابطه هایی برای ایمان مشخص می شود، احکام جهاد به واسطه امور مشهود و دیدنی صادر می شود، در غیر این صورت حکم باطل است. سپردن قضاوت موقعیت های اخلاقی بر عهده مقام قضا است و پس از حکم قاضی، رای مختومه اعلام میشود. در این جا پرسشی مطرح می شود: پس چه چیزی خیر و نیکی یا بدی و زشتی را عمومی می کند ؟ چه چیزی موقعیت فرااخلاقی را در قضاوت ممکن می کند ؟
تاریخ دچار بسط و انقباض های متداوم است. رخداد ها محل انقباض تاریخ هستند لحظه هایی از تاریخ که ابتدای تاریخ را از جهت فرم اخلاقی به نمایش می گذارند. یکی از این رخداد ها «آوردگاه کربلاست» ...
چگونه می شود که « آوردگاه کربلا» همچنان حضور دارد و همچنان خود موقعیت همه چیز را به استیضاح می کشد ؟ حتی مقام قضا نیز در مقابل این آوردگاه استیضاح میشود. چگونه یک آوردگاه که در دل تاریخ حضور دارد از تاریخ استعلا می یابد و در موقعیتی فراتاریخیش ظاهر می شود ؟ آوردگاه کربلا یک محل ارجاع برای کل تاریخ است، چرا که دو نیروی خیر و شر در معنای مطلق در مقابل هم ایستاده اند. حسین بن علی با آوردن فرزند شش ماه خود به میدان و استمداد آب از دشمنان این را نشان داد. همگان هم یزید و پدرش را می شناختند و هم حسین و پدرش را ... لحظه به لحظه واقعه کربلا یک هم آورد خواهی میان خیر و شر است میان آزاده زیستن و یا در قوم و قبیله و زر و زور بودن. حسین (ع) نبردی را رقم زد که تاریخ باید زین پس خود را با آن معنا و بازتفسیر کند. آوردگاه کربلا آنچنان نیرویی دارد که با ارزش های «روز واقعه» دوره های تاریخی را به استیضاح می کشاند. پیاده روی اربعین و متجلی شدن ارزش هایی چون ایثار و فداکاری، آیا دوره تاریخی منفعت طلبی و لذت خواهی را به استیضاح نمی کشد ؟ ونه می شود که « آوردگاه کربلا» همچنان حضور دارد و همچنان خود موقعیت همه چیز را به استیضاح می کشد ؟ حتی مقام قضا نیز در مقابل این آوردگاه استیضاح میشود. چگونه یک آوردگاه که در دل تاریخ حضور دارد از تاریخ استعلا می یابد و در موقعیتی فراتاریخیش ظاهر می شود ؟ آوردگاه کربلا یک محل ارجاع برای کل تاریخ است، چرا که دو نیروی خیر و شر در معنای مطلق در مقابل هم ایستاده اند. حسین بن علی با آوردن فرزند شش ماه خود به میدان و استمداد آب از دشمنان این را نشان داد. همگان هم یزید و پدرش را می شناختند و هم حسین و پدرش را ... لحظه به لحظه واقعه کربلا یک هم آورد خواهی میان خیر و شر است میان آزاده زیستن و یا در قوم و قبیله و زر و زور بودن. حسین (ع) نبردی را رقم زد که تاریخ باید زین پس خود را با آن معنا و بازتفسیر کند. آوردگاه کربلا آنچنان نیرویی دارد که با ارزش های «روز واقعه» دوره های تاریخی را به استیضاح می کشاند. پیاده روی اربعین و متجلی شدن ارزش هایی چون ایثار و فداکاری، آیا دوره تاریخی منفعت طلبی و لذت خواهی را به استیضاح نمی کشد؟ ونه می شود که « آوردگاه کربلا» همچنان حضور دارد و همچنان خود موقعیت همه چیز را به استیضاح می کشد ؟ حتی مقام قضا نیز در مقابل این آوردگاه استیضاح میشود. چگونه یک آوردگاه که در دل تاریخ حضور دارد از تاریخ استعلا می یابد و در موقعیتی فراتاریخیش ظاهر می شود ؟ آوردگاه کربلا یک محل ارجاع برای کل تاریخ است، چرا که دو نیروی خیر و شر در معنای مطلق در مقابل هم ایستاده اند. حسین بن علی با آوردن فرزند شش ماه خود به میدان و استمداد آب از دشمنان این را نشان داد. همگان هم یزید و پدرش را می شناختند و هم حسین و پدرش را ... لحظه به لحظه واقعه کربلا یک هم آورد خواهی میان خیر و شر است میان آزاده زیستن و یا در قوم و قبیله و زر و زور بودن. حسین (ع) نبردی را رقم زد که تاریخ باید زین پس خود را با آن معنا و بازتفسیر کند. آوردگاه کربلا آنچنان نیرویی دارد که با ارزش های «روز واقعه» دوره های تاریخی را به استیضاح می کشاند. پیاده روی اربعین و متجلی شدن ارزش هایی چون ایثار و فداکاری، آیا دوره تاریخی منفعت طلبی و لذت خواهی را به استیضاح نمی کشد ؟ و نه می شود که «آوردگاه کربلا» همچنان حضور دارد و همچنان خود موقعیت همه چیز را به استیضاح می کشد ؟ حتی مقام قضا نیز در مقابل این آوردگاه استیضاح میشود. چگونه یک آوردگاه که در دل تاریخ حضور دارد از تاریخ استعلا می یابد و در موقعیتی فراتاریخیش ظاهر می شود ؟ آوردگاه کربلا یک محل ارجاع برای کل تاریخ است، چرا که دو نیروی خیر و شر در معنای مطلق در مقابل هم ایستاده اند. حسین بن علی با آوردن فرزند شش ماه خود به میدان و استمداد آب از دشمنان این را نشان داد. همگان هم یزید و پدرش را می شناختند و هم حسین و پدرش را ... لحظه به لحظه واقعه کربلا یک هم آورد خواهی میان خیر و شر است میان آزاده زیستن و یا در قوم و قبیله و زر و زور بودن. حسین (ع) نبردی را رقم زد که تاریخ باید زین پس خود را با آن معنا و بازتفسیر کند. آوردگاه کربلا آنچنان نیرویی دارد که با ارزش های «روز واقعه» دوره های تاریخی را به استیضاح می کشاند. پیاده روی اربعین و متجلی شدن ارزش هایی چون ایثار و فداکاری، آیا دوره تاریخی منفعت طلبی و لذت خواهی را به استیضاح نمی کشد؟
سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی. سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی. سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی. سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی. سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی. سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی. سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی. سیاه چاله فضایی بدون حجم و با چگال بالا پلی هست میان جهان های فرضی اخترشناسان. استعاره «سیاه چاله تاریخی» به ما در فهم رخداد های تاریخی کمک میکند که چگونه یک لحظه تکین و خاص که همچون یک نقطه کوچک در دل تاریخ است پلی می شود میان دوره های تاریخی.
«آوردگاه کربلا» موقعیتی همچون سیاه چاله دارد. در مرکزیت سیاه چاله گرانشی عظیم شکل گرفته است که همه چیز را به خود جذب می کند اما جذب چیزها یک معنای دیگر هم دارد باید چیزی در سیاه چاله و با همه ی چیزهای جذب شده مشترک باشد که جذب صورت بگیرد. شاید آن امر گم شده در ضمیر تک تک انسان ها، آن چیز مشترک است که به واسطه آوردگاه کربلا بیدار می شود. آنها را از مسیر خودشان منحرف و در هم افقی با مرکزیت سیاه چاله فرا می خواند؛ همه ی افراد در همه ازمنه و امکنه به این موقعیت فراخوانده می شوند در مرکزیت سیاه چاله آنها به صفر و یک های منطقی تبدیل می شوند آنها مجبور به اتخاذ یک تصمیم اخلاقی می شوند یا در این سوی یا در آن سوی، موقعیتی متفاوت وجود ندارد. انسان های معمولی جایگاهی تاریخی پیدا میکنند. پس از این تصمیم اخلاقی است که موقعیت های جدید و جهان جدید شکل می گیرد، اما همه چیز در افق رویداد شکل میگیرد نه در خارج از آن .
پس از گذشت از مرکزیت سیاه چاله ، چیزها بسط پیدا میکنند، دوباره گسترش و کثرت می یابند اما این کثرت یابی و گسترش دوباره، همچون گذشته نیست بلکه زین پس همه ی چیزها و تمامی موقعیت ها به واسطه رویداد عظیم بازتفسیر می شوند. رخداد محلی می شود برای سنجش اخلاقی و بازشناسی خیر و شر.