ویرگول
ورودثبت نام
اکبر محمدی
اکبر محمدی
خواندن ۱۳ دقیقه·۲ سال پیش

بحران غرب آسیا، از منظر اقتصاد سیاسی

بحران غرب آسیا، از منظر اقتصاد سیاسی

ریشه ها و پیامد ها[1]

مقدمه و طرح مسئله

حتی خیال‌پرورترین ما نیز تا زمانی‌که داعش پدیدار نشده بود، هرگز نمی‌توانست آن را تخیل کند: آیا آنچه شاهدش هستیم، واقعیت دارد؟ واقعاً واقعیت دارد؟ حتی آن‌هایی که چیزی درباره‌ی «دولت اسلامی در عراق» می‌دانستند – سازمانی که به‌هنگام ظهورش هم تخیل‌ناپذیر به نظر می‌رسید – فکر می‌کردند که موجودیتی خاص و رازآمیز است که در شرایطی خاص و غریب به وجود آمده و احتمالاً به‌زودی محو می‌شود. امروز، اوضاع این‌طور نیست. حتی اگر حالا صفحه‌ی داعش هم ورق بخورد، عقب‌گردِ ددمنشانه‌ی آگاهی، جامعه و سیاستْ ما را ترسانده و تا مدت‌ها به دام می‌اندازد و استنطاق می‌کند. داعش همه‌ی دولت‌های معاصر ما را نه فقط درمقام نهادها و جمعیت‌های سیاسی، بلکه همچنین به معنایی جغرافیایی، به سوی نسبیت و زوال‌پذیری رانده است. داعش همه‌ی ما را رانده است به حلقه‌ی گیج‌کننده‌ای از پرسش‌ها درباره‌ی این‌که که هستیم، چه می‌دانیم، در حال تجربه‌ی چه چیزی هستیم، معنا و خواسته‌مان چیست. چرا به چنین جایی رسیدیم ؟

خاورمیانه منطقه ایست که در غرب آسیا و شمال افریقا تحت پوشش قرار می گیرد. خاورمیانه از زمانی خاورمیانه نامیده شده است که مواجه با استعمار شده است. از سال 1945 تا به امروز سه دوره متفاوت داشته ایم . 1945 تا 1980 دوره ناسیونالیسم ، از 1980 تا بیداری اسلامی تحت عنوان خاورمیانه در مواجه با آزاد سازی اقتصادی نامیده می شود. دوره اخیر از بیداری اسلامی تا آینده ! است که برای نامیدن این دوره اصطلاح زیبایی را ژوان هریس[2] استفاده کرده است تحت عنوان « عصر هیولا ها».

سعی ما بر این است در این نگاره کوتاه تاریخ خاورمیانه را از منظر اقتصاد سیاسی بررسی کرده و ریشه و پیامد های آن را دریابیم. اهمیت این کار در این است که عمده مواجهات با مسئله خاورمیانه یا از منظر روابط بین الملل یا از منظر ژئپلوتیک است و کمتر از دریچه علوم اجتماعی و خاصه اقتصاد سیاسی به این بحران اندیشیده شده است.

روش

از اواسط قرن بیستم به این سو با موج و گسترش تفکر پست مدرن مطلعات به سمت یونیک و خاص بودگی اشیا رفت و هر شی را در پس معانی خاص خودش باز تفسیر می کرد اما سعی ما در این نگاره، این است که معانی را از پس مشترکات استخراج کنیم و ریشه بحران را از منظر اقتصاد سیاسی دریابیم. تاریخ خاورمیانه را از عصر ناسیونالیسم یعنی پس از جنگ جهانی دوم آغاز می کنیم و تا به امروز می شکافیم سعی بر آن داریم تا مسئله را نه از منظر فرهنگی و یا معرفتی بلکه از منظر گاهی کاملا عینی و به بحران را شناسایی کنیم. منابع مورد مطالعه اندک و در حد یک کار دانشجویی است البته سعی بر این است تا در فرصت های آتی این نگاره کامل تر و پخته تر گردد تا از کیفیت لازم بر خوردار گردد.

عصر ناسیونالیسم

اهمیت خاورمیانه به برای کشورهای استعماری اهمیتش برای شاهراه ارتباطی داشتن بود ، پس از ظهور شوروی اهمیت دومش به دلیل همسایگی جنوبی با شوروی و کشوری کمونیست بود و در نهایت پس از جنگ جهانی دوم اهمیت سوم خاورمیانه به دلیل وجود ذخایر نفت عظیم و گسترده در آن بود. این ذخایر در عصری که نفت جایگزین ذغال سنگ شده است بسیار بسیار مهم ، حیاتی و استراتژیک است. باید توجه داشت که نفت حیاتی ترین کالای سرمایه داری است و اساسا چرخ سرمایه داری با نفت ارزان این منطقه می چرخد. به همین دلیل این منطقه همواره زیر سلطه و استعمار استکبار بوده است.

پس از جنگ جهانی دوم ایلات متحده قدرت هژمونیک خودش را بر کل جهان مستقر کرد که در این بین غرب آسیا به دلیل وجود ذخایر بی منتهای نفتی مورد توجه خاص ایالات متحده قرار داشت. در این زمان جنبش های ناسیونالیستی در منطقه شکل گرفتند. اولین جنبش ، جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران بود. دومین جنبش در مصر . سومین جنبش در تونس 1957 و همین طور عراق 1957 ، مراکش 1962 ، لیبی 1969 و... .استراتژی سرمایه داری رسیدن به منابع نفتی بود حال آنکه دول غرب آُیا به دنبال ملی کردن نفت بودند و در الگوی مربوط به حکمرانی ، الگوی صنعتی و مدرن شدن بود برای جایگزینی واردات به تولید داخل که این عوامل منجر به ظهور طبقات و شکل های خاصی از مناسبات و روابط شد. مناسبات کارفرما ، کارگر و ظهور طبقات بورژوا در کنار طبقات سنتی اشراف و تجار یکی از پیامد های این تغییرات بود. ویژگی حکومت های این دوره زمانی یعنی عصر ناسیونالیسم دو چیز بود. یکی سرمایه داری دولتی و دیگری دولت های بناپارتی سرکوب گر. این نظام اقتصادی حجم عظیمی از هزینه ها را به دولت ها وارد مر کرد. حجم عظیم یارانه ها ، حجم گسترده خرید و ساخت تسلیحات که دلیل عمده آن حضور اسرائیل در منطقه از یوم النکبت به این سو می باشد. این قیبل هزینه ها رفته رفته دولت ها را به سمت و سوی آزاد سازی اقتصادی و کاستن از یارانه های برخی بخش ها کشاند. این قیبل اقدامات منجر به برخی شورش ها در برخی مناطق شد برای مثال شورش های مصر از این نوع اند. بار زیاد هزینه های دولت در عصر ناسیونالیسم یکی از دلایل اساسی پذیرفتن پیمان کمپ دیوید از سوی مصر بود. (مارشال:225-215)

در دهه ی 1970 ما شاهد افزایش چشم گیر قیمت نفت بوده ایم که حجم عظیم این درآمد ها از سوی شیخ نشینان عرب در بانک های آمریکایی گذاشته شد. آمریکا نیز از این پول ها برای وام به کشور های آمریکای لاتین استفاده کرد. در همین سال ها با تغییر نرخ بهره کشور های آمریکای لاتین دچار بحران باز پرداخت وام ها شدند و بحران بدهی ها در این کشور ها روی دارد.

اگر کانون اصلی خاورمیانه در 1945 تا 1980 کشور های با فرهنگ و تفکری مانند مصر بود از 1980 بدین سو نقش اصلی در خاورمیانه بر عهده کشور های دارای درآمد مالی گسترده شد. کاملا مشخص است که منظور ما کشور های ارتجاعی حاشیه خلیج فارس است. شورای همکاری خلیج فارس به قلب مالی خاورمیانه تبدیل شده بود. نقش اساسی این شورا در روابط بین الملل بذر و بخشش به کشور های شمال آفریقا و یا مصر بوده است تا از طریق پرداخت وام هایی با بهره اندک و یا کمک های بلاعوض دیگر کشور ها را به عنوان حامی خود در آورد. در آمد های نفتی که در منطقه خاورمیانه پدیدار شده بود یک گردش مالی مناسبی در خود خاورمیانه به وجود آورده بود . همین امیر میزان اتکای دولت های دست دوم و دست سوم را به منابع مالی کشور های خلیج گسترده تر کرد.

در 1979 انقلاب اسلامی ایران رخ می دهد. در 1980 شوروی به افغانستان حمله نظامی می کند و محل رویارویی نظامی دو بلوک از خاور دور به خاورمیانه منتقل می شود. در 1980 عراق به ایران حمله می کند. اسرائیل تجاوزات خود را به کشور های همسایه و لبنان گسترش می دهد؛جنوب لبنان توسط اسرائیل اشغال می شود. در ترکیه شاهد شورش های پ پ ک می شویم. ما در تمام یا حداقل در بخش عظیمی از این منازعات نقش بارز شورای خلیج فارس را به عنوان تامین کننده مالی این جنگ ها و منازعات مشاهده می کنیم . مثال واضح و پر سند و مدرک آن نیز جنگ هشت ساله ایران و عراق بوده است.

در بعد سیاست های ساختاری و توسعه ای از 1980 بدین سو سیاست های تعدیل ساختاری، اقتصادی که در امریکای لاتین اجرا شد در این منطقه نیز در دستور کار قرار گرفته شده است. برنامه گسترده خصوصی سازی ، تعدیل قیمت ها ، حذف یارانه ها و قانون زدایی. مجموعه این برنامه فشارها و پیامد های اجتماعی ناگواری برای جامعه به همراه داشت. اگر در مقطع ناسیونالیسم می شد از بورژوایی ملی صحبت کرد اینک آن سرمایه داری رنگ باخته است و سرمایه داریی از جنسی متفاوت ظهور کرده و آن سرمایه داری لمپن یا دلال است.

سرنوشت جریان های ناسیونالیستی با پیان عمر ورهبری مصر بر جهان عرب از میان رفت. جنبش های چپ و مارکسیستی نیز توسط همین دولت های بناپارت و سرکوب گر از میان رفتند و در نهایت از 1980 بدین سو تنها دو جریان باقی ماندند. یکی جریان هایی که تحت لوای دین مبارزه می کردند که همان اسلام سیاسی نام گرفته است .و دیگری گروه های نظامی که در ده های 1970 قدرت اصلی منطقه را در دست داشتیم.

از سال 2011 بیداری اسلامی یا بهار عربی آغاز شد. حاصل این سه ده آزاد سازی اقتصادی (1980 تا 2011) چه بوده است که منجر به بهار عربی گشته است ؟ طبق آمار های این کشور ها بالاترین نرخ بی کاری جهان در این منطقه بوده است . درصد مشاغل کاذب : در جهان 17 درصد ، در خاورمیانه 32 درصد. چه شد که این وضعیت به وجود آمد ؟ از دهه ی 1980ما شاهد رونق زاد و ولد در این کشور ها هستیم. نظام های پیشینی تامین اجتماعی از میان رفت و نظام ها و نهاد های جدید شکل نگرفت و یا به تناسب شکل نگرفت. توزیع نامتقارن درآمد برای دهک های بالایی در خاورمیانه 58 درصد است این ناعدالتی برای آمریکا 48 درصد و برای آفریقای جنوبی که معروف به نامتوازنی در توزیع درآمدها است 54 درصد است.[3] به عبارتی درصد بالای بیکاران ، انبوه بی ثبات کاران و...داریم که انبار باروت خاورمیانه را شکل می دادند که در 2011آتش گرفت. درباب این مسئله که چه شد ، که بهار عربی به شکست انجامید طرح ها و نظریه های گوناگونی بیان شده است اما نکته حائز اهمیت در بحث ما این است که از سال انفتاح(1980) تا به امروز ویرانی های عظیم اقتصادی، بیکاری ، بدهی های عظیم به بانک های بزرگ و بانک جهانی و همین طور نوسان قیمت نفت و عدم ثبات آن یکی از دلایل اصلی است که انقلاب ها را به شکست انجامید. برای آنکه مسئله شکست انقلاب ها از منظر اقتصاد سیاسی اندکی روشن تر شود به مثال انقلاب مصر می پردازیم. زمانی که مرسی به نمایندگی از حزب اخوان المسلمین پس از 70 سال توانست قدرت را در مصر برای خود کند. نیاز به باز سازی اقتصادی گسترده داشت. مصر نیاز مبرم به پول، سرمایه گذاری خارجی و وام های هنگفت را چاره ی کار خود می دید. اکنون دیگر برای همگان واضح و مبرهم است که گرفتن وام از بانک جهانی و یا ورود سرمایه گذاری خارجی نیازمند چه تمهیداتی است. پیشتر بیان شد که شورای همکاری خلیج فارس نقش اصلی را در گردش پول در خاورمیانه دارد. این شورا با پرداخت وام یا کمک های بلا عوض همواره برای خود متحد می تراشد. مصر برای دریافت وام از عربستان به جای ایران به عربستان نزدیک شد . روابط سردی با ایران بر قرار کرد از داعش در سوریه حمایت کرد و پیمان کمپ دیوید را تمدید کرد همین طور راه های مخفی فلسطینیان به مصر را نابود ساخت. اما نظام سرمایه جهانی ریسک نمی کند و توان تحمل یک اسلام سیاسی دیگر در منطقه را ندارد و به همین خاطر با کودتا مرسی را بر کنار می کند. نظام سرمایه به ثبات احتیاج دارد.

پیش روی به سمت نئولیبرالیسم در خاورمیانه نوعی از سرمایه داری بروکرات را در کشور های حاشیه خلیج فارس شکل داد ک از منابع پولی هنگفت جهت منافع سیاسی بهره برداری می کنند. عربستان از سال ها یش با نقشه توسعه 2030 در تلاش است تا گام به گام نسخه های نئولیبرالیسم را اجرایی کند. خصوصی سازی شرکت های نفتی ، پایین آوردن حداقل دست مزد ، مقررات زدایی از بازار ، حذف و یا کاستن یارانه های همگانی ، مقررات زدایی از تجارت خارجی و...(هنیه:256) مجموعه اقداماتی است که امروز بن سلمان در حال اجرایی کردن آن است. هاروی به خوبی در کتاب تاریخچه مختصر نئولیبرالیسم توضیح می دهد که گسترش و پذیرش نئولیبرالیسم باید همراه رضایت مندی باشد. نئولیبرالیسم برای ساخت این رضایت مندی ابزار مخصوص به خود را دارد و آن گسترش آزادی های فردی است. چنان که امروز در عربستان مواردی مانند برگزاری کنسرت ، رانندگی زنان و... را مشاهده می کنیم . نسخه های حکمرانی نئولیبرالیسم چنان که والرشتاین نیز به خوبی اشاره کرده است اجازه ساخت دولت-ملت قدرتمند را نمی دهد بلکه خروج سرمایه را از شما می طلبد. چنان که در عربستان مشاهده می کنیم . خروج سرمایه های نفتی به سمت بانک های جهانی ویا سرمای گذاری در کشور های اروپایی و یا سرمایه گذاری در جنگ. (هنیه: 279)

اما نئولیبرالیسم در عراق وجه دیگری دارد و از منظری دیگر باعث بحران شده است. اگر عربستان به دلیل رشد سرمایه داری بروکرات به سمت هزینه کردن در جنگ می رود. عراق به دلیل عدم هرگونه زیر ساخت با بحران های عظیم و گسترده بی کاری ، مفت کاری و کار کاذب رو به رو است. درست در 19 سپتامبر 2003، عراق مجموعه ای از دستوالعمل های اقتصادی را می پذیرد:« خصوصی سازی کامل شرکت های دولتی، حقوق کامل تملک شرکت های عراقی توسط شرکت های خارجی ، حق خارج کردن تمام سود از عراق توسط شرکت های خارجی ... باز کردن بانک های عراق به روی کنترل خارجیان، رفتار یکسان با شرکت های خارجی...برداشتن تقریبا تمام موانع تجاری» این فرامین باید در تمام حوزه های اقتصادی ، از جمله خدمات عمومی ، رسانه ها ، تولید،حمل و نقل عمومی ، امور مالی و عمرانی اعمال می شد.(هاروی:15)

آنچه مشخص است این است که پس از سال 2003 ایالت متحده با تمام تلاش سعی می کرد این قوانین را با زور فراوان به مردم عراق تحمیل کند که نتیجه آن یک دستگاه دولتی بود که ماموریت اصلی آن تسهیل شرایط انباشت سرمایه سودآور از طریق سرمایه ی داخلی و سرمایه خارجی باشد. ولی آنچه در نهایت مشاهده شد. از میان رفتن صنعت عراق و بی کاری های عظیم وگسترش روز افزون فقر بود. همواره جنبش های نان و آب بر روی گفتمانی از ایدئولوزی استوار خواهند شد. اگر رانه های مذهبی برای ترور و یا پیوستن به داعش اندک بود و یا قدرت بسیج عمومی را نداشت بحران فراگیر نان و آب این امکان را پیش می نهاد تا گفتار های ایدئولوژیک و رادیکال همچون داعش بسیج عمومی را ممکن کنند. پیشروی های داعش در موصل ، ادلب و حلب جز این تفسیر دیگری ندارد. نیرو های کار با بی کاری گسترده مواجه شدند و در این بین برای گذران معیشت خودشان یک راه بیشتر نداشتند و آن هم فروش نیروی کار به صورت نظامی به داعش و این گونه دو سر طیف نئولبرالیسم بحران خاورمیانه را رقم زدند. آری این نتیجه دولت نئولیبرال بوده است.

نتیجه گیری

رویای سرمایه داری برای خاورمیانه چه بوده است؟ زمانی که بوش به عراق حمله ور شد ادعا کرد که آزادی را برای مردمان عراق به همراه خواهد آورد. بوش برای اعطای آزادی شروطی را مقرر کرد که بر اساس آن عراق به یک دولت نئولیبرال تبدیل می شد. اما مردمان عراق جز تباهی ، بیکاری گسترده و فقر روز افزون چیز دیگری مشاهده نکردند. بی کاری و فقر مردمان را خشمگین و لاجرم دست به هر کاری می زنند. سر دیگر طیف سرمایه داری در منطقه یعنی عربستان و شورای همکاری خلیج فارس با تبعیت از نسخه های توسعه نفت خام می فروشند و پول آن را یا در کشور های غربی سرمایه گذاری می کنند و یا در جنگ و حمایت از تروریسم این دو بال سرمایه داری در منطقه بی کاری عظیم و پول گسترده شیخ نشینان که به صورت نظامی سرمایه گذاری می کنند یک محور اساسی از ریشه ی بحران منطقه است.

اگر تا پیش از این مجموعه رسائل ما را به سمت تحلیل های فرهنگی ، ذات باورانه و یا معرفتی – کلامی در تحلیل های بحران منطقه می کشاند این نگاره کوتاه و بدون تکلف می تواند مقدمه ای باشد برای تحلیل هایی که زوایای اقتصادی و عینی تر را برای ما روشن سازد .

منابع :

- هاروی، دیوید(1395)تایخ مختصر نئولبیرالیسم ، محمود عبدالله زاده، تهران:نشر ثالث

- پایه، ایلان ، هنیه،آدام و دیگران(1395) نگاره هایی از سرمایه داریِ خاورمیانه ای؛ گزیده مقالاتی در اقتصاد سیاسیِ خاورمیانه و شمال آفریقا؛ عباس شهرابی ، مصطفی آقایی ، شهره شفیعی و دیگران ، تهران؛ انجمن علمی دانشجویی جامعه شناسی دانشگاه تهران

[1] اکبر محمدی
AMOHAMMADI7512@GMAIL.COM

[2] Joanne Harris؛ (زادهی ۳ ژوئیهی ۱۹۶۴) یک نویسنده، و رمان‌نویس اهل بریتانیا است.

[3] مجموعه این آمار ها از ویکی پدیا استخراج شده است.

اقتصاد سیاسیغرب آسیاداعشبیداری اسلامیمقاومت
پژوهشگر فلسفه، جامعه شناسی و دین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید