خیریه به مثابه نهاد رابط فرد محروم و دولت
درباه خیریه گرایی ، تولید تعاونی محور و مطالبه گریِ مدنی [1]
به موازات آنچه که در فهم مرسوم پیشرفت و صنعتی شدن در اروپای عصر جدید خوانده میشد ، شاهد اجتماع و تراکم یک طبقه مستمند و مسکین در مراکز عظیم تولید ثروت بودیم. طبقه ی مستمند؛ سرف های آزاد شده از کار بر روی زمین بودند که بازارکارگران آماده به کار را فراهم میکردند و کارفرمایان بنگاه های صنعتی نیز با استفاده از نیروی کاری که هیچ چیزی برای مبادله جر نیروی کار خود ندارد او را به خدمت می گرفتند؛ با حداقلی ترین دست مزد و بیشترین ساعات کار ممکن. کارفرمای صنعتی به خوبی می دانست که برای کاستن از حداقل دست مزد بر مبنای عرضه و تقاضای بازار کارگران، باید بر تعداد کارگران آماده به کار افزوده شود. به همین جهت کودکان و زنان نیز وارد عرضه کار در «بازار آزاد کار» شدند. درست در همان زمان که سرمایه داری در حال فتح قله های متمادی ثروت بود و فلسفه های پیشرفت ، توسعه ، حقوق بشر و آزادی را می سرود، دولت های اروپایی در هم پیمانی با اقتصاد آزاد در حال استعمار ملت های دیگر بودند. از سوی دیگر واقعیت های دلهره آور بسیاری در چشم همگان ظهور می کرد. بیماری های نوپدید حاصل از کار سخت، گرسنگی، فقر و بی پناهی، کودکانی که 16 ساعت در روز کار می کردند اما همگی بی چیز ها و ژنده پوشانی خیابانی بودند. این گونه فاجعه آمیز ترین لحظات تاریخ بشری در حال رقم خوردن بود.
در چنین شرایطی در ابتدا جنبش اعانه دهی کلیسا و قانون اسپیناملند[2] شکل گرفت که به نظر می توان اشکال اولیه خیره گرایی را به آن نسبت داد. کمک به فقرا و نیازمندان در تمامی تاریخ و در تمامی ادیان ابراهیمی به عنوان امری پسندیده وجود دارد یا در فرهنگ ایرانی نهاد اجتماعی فتوت همواره خود را حامی ضعفا معرفی میکرد. اما «خیریه» به عنوان یک نهاد اجتماعی که ناظر به شکل صنعتی حیات اجتماعی شکل گرفت به نظر اولین بار در کلیسای قرن 18 ام اتفاق افتاد. جنبش اعانه دهی کلیسا با پرداخت پول به مستمندان، توزیع غذای گرم و مکان استراحت سعی داشت تا از ناملایمات سرمایه داری صنعتی بکاهد. اما دو گروه با این عمل مخالف بودند: در یک سو اقتصاددان های بازار آزاد که معتقد بودند با اعانه دهی به مستمندان از تعداد کارگران آماده به خدمت کاسته می شود و در این صورت افزایش حداقل دست مزد صورت میگیرد و این برای انباشت سرمایه زیان آور است. اما در سوی دیگر جنبش های سوسیالیستی حضور داشتند که این اقدامات کلیسا را عملی ناخواسته در راستای بازتولید نظم اجتماعی موجود می دانستند. آنها به کلیسا و جنبش اعانه دهی انتقاد می کردند که با خیریه گرایی بنا هست چه نظم و ساختار اجتماعی تغییر کند ؟ چه بابی از عدات گشوده می شود؟ از نظر آنان سوسیالیسم ذاتا نهضتی سازمانده(اجتماعی) است، اما خیریه فقط می تواند آلام فردی حاصل از فقدان سازماندهی را تسکین دهد.
اقتصاد بازار آزاد بر روی میل نامتناهی فردی و منفعت فرد استوار است و این منفعت فارغ از ساخت نظام طبقاتی همبستگی اجتماعی را نیز به نابودی می کشاند و جامعه را به اتم های انفرادی و دور از هم تبدیل می کند. پس در مقابل چنین شیوه اقتصادی باید به سمت و سوی اشکال متفاوتی از خرد اقتصادی پرداخت که جامعه بر اقتصاد حد بزند نه آنکه اقتصاد جامعه را متعین کند. چنانکه در طول تاریخ بشریت چنین بوده است؛ دو اصطلاح «حک شدگی» و «فک شدگی» برای بیان این دو صورت متفاوت از حیات اجتماعی-اقتصادی بیان می شود؛ ؛ «اصطلاح حک شدگی بیانگر این ایده است که اقتصاد ، برخلاف آنچه نظریه اقتصادی حکم می کند، نه مستقل بلکه تابعِ سیاست و مذهب و مناسبات اجتماعی است.» و اما «فک شدگی» به معنای خودتنظیم گری بازار و استقلال یافتن آن از حوزه های دیگر است به نحوی که بازار خود به واسطه عرضه و تقاضا منطق درونی خود را توضیح می دهد و حقیقت مندی خود را بر میسازد. اصطلاح فک شدگی مربوط به بازار جدید و سرمایه داری است. در منطق حک شدگی؛ آنچه فرد را وادار میکرد که در نظام اقتصادی وظیفهاش را انجام دهد از بیرونِ نظام اقتصادی بر وی تحمیل میشد و هرگز امری درونِ اقتصادی مثلِ سود راهبرِ فرد برای انجام فعالیت اقتصادی نبود. از سوی دیگر اما در الگوی بازار که در پیوند باانگیزه معامله یا مبادله است بازار میتواند نهاد خاصِ خود را ایجاد کند و پسازاین خلق است که کنترلِ نظام اقتصادی به بازار تفویض میشود و پیامد این تفویض این است که جامعه چیزی میشود ملحقِ بازار، خلاصه کلام اینکه در شیوههای غیر از نظام بازار مناسبات اجتماعی است که امورِ اقتصادی را در خود جایداده است اما در نظام بازار؛ این نظام اقتصادی است که مناسباتِ اجتماعی را رهبری و هدایت میکند.
جامعه بر مبنای خیر و فضیلت عمومی دولت را به عنوان نماینده اقتدار جمعی و پیگیر خیر عمومی معرفی می کند که وظیفه دارد تا بر اساس نفع همگانی تصمیم گیری کند و همبستگی اجتماعی را تقویت کند. اما بازار بر مبنای اصل منفعت شخصی، دولت را به عنوان شر اعظم معرفی می کند که منطق بازار- عرضه و تقاضا - را به انحراف می کشاند. بر همین مبنا، بازار حکم بر سیاست عقب نشینی یا اجتناب دولت از امور اقتصادی و واگذار کردن خدمات عمومی به بخش خصوصی و تبدیل تمامی نیازمندی های جامعه از قبیل سلامت ، بهداشت ، مسکن و امنیت را به کالاهای تجاری میدهد. با غلبه نفع فردی آنچه بیش از همه آسیب خواهد دید جامعه در کلیت خود و عدم انسجام آن است به نحوی که اخلاق دگر خواهانه به فراموشی سپرده می شود و جامعه اتمیستی یا فردگرایانه ظهور خواهد کرد. اما حال پرسش آن است که برای مقابله با غلبه منفعت طلبی شخصی از طریق نظام بازار بر حیات انسانی چه می توان کرد ؟ حداقل دو پاسخ کلی به این پرسش اساسی وجود دارد: در سویی مارکس و سنت مارکسیستی که به انقلاب پرولتاریا چشم دوخته و در سوی دیگر نوعی از فهم جامعه شناسانه انتقادی یا به عبارت دقیق تر جامعه شناسی فرانسوی، که دو مسئله مهم در این بینش حضور دارد؛ یک مورد توجه به ضرورت تشکیل نهادهای فراگیر واسط اجتماعی مانند اتحادیه و تعاونی و انجمن ها در جهت ایجاد قدرت چانه زنی بیشتر گروه های شغلی و حرفه ای در جامعه و دیگری در نظر گرفتن دولت به مثابه نمایندگی کننده حیثیت اخلاقی عمومی جامعه و وضع کننده قوانین برای مهار خود خواهی های فردی و برقراری عدالت اجتماعی است.
در این نوشتار سعی ما بر آن خواهد بود که نهاد های فراگیر و واسط اجتماعی را مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم چرا که نهاد های واسط امکان فرمی از تولید را ممکن می کنند که در عین حفظ همبستگی اجتماعی نیاز های اقتصادی را نیز برآورده میکنند. حال پرسش آن است که در عصر کنونی چه ایده ای از اقتصاد می تواند ما را به فرمی هدایت کند که جامعه بر میل بی حد و حصر منفعت طلبی حد بزند و آن را محدود کند؟ مشخصا پاسخ این تمنا در الگوی «کارفرما –کارگر» ویا در الگوی متاخر؛ کارآفرینی وجود ندارد. کارآفرین به دنبال حداکثر سازی سود خود است و از طریق استثمار نیروی کار همواره منطق طبقاتی را بازتولید می کند. پس باید به سمت صورتی از جمع گرایی اقتصادی رهنمون شد که همبستگی اعضا با یک دیگر نه بر اساس منافع بلکه بر اساس عنصر دیگر همچون هویت ، فرهنگ و... باشد در چنین تشکلی می توان از تعاونی گرایی نام برد. ایده تعاونی گرایی یکی از مهم ترین ضروریات برای همبستگی اقشار فاقد درآمد کافی است تا بتوانند برای خود کار و فعالیتی بسازند و از سوی دیگر سود حاصل از فعالیت اقتصادی به نحو مشارکتی در اختیار همگان به نسبت میزان کار انجام شده پرداخت شود و این گونه نیست که تمامی منابع عمومی و منافع حاصل از کار جمعی در اختیار یک فرد باشد. علاوه بر همه این موارد، تعاونی گرایی شکلی از همکاری جمعی و اداره جمعی بنگاه اقتصادی است که موجب همبستگی اجتماعی نیز می شود. تعاونی گرایی مطابق اصل 43 قانون اساسی مهم ترین بخش اقتصادی باید باشد اما متاسفانه از دهه ی 70 به این سو و با غلبه اقتصاد سود محور، تعاونی ها یا فراموش شدند و یا به شکل خصوصی تغییر ماهیت دادند.
شرط همبستگی عام در تعاونی یا الگوهای تولیدی مشارکتی نیست. همبستگی عام به واسطه غلیان ها ، تب و تاب ها و جوش و خروش های جمعی شکل می گیرد اما همبستگی عام که در لحظات خاص ظهور پیدا می کند باید تداوم یابد. تداوم بخشی به همبستگی عام از مجرای گره خوردن لحظه خاص دینی یا تجربه خاص زیبایی شناختی به یک فرم مادی حیات زندگی ممکن می شود. فرم سرمایه داری از آن جهت که بر روی میل نامتناهی فردی استوار است و این میل فارغ از ساخت نظام طبقاتی، همبستگی اجتماعی را به نابودی می کشاند و جامعه را به اتم های فردی تبدیل می کند نمی تواند مبنای فرم تداوم دهنده لحظه تجربه معنوی و قدسی شود. پاسداری از لحظات ایمان ملت ها به واسطه ایثار و در نظر گرفتن دیگری و نه پیگیری نامتنهاهی میل ممکن می شود. «یاریگری» و « واره» اصطلاحات مفهومی هستند که اشکال همیاری اقتصادی در تاریخ چند هزار ساله ایران را نشان می دهند. تعاون گرایی هم معنایی جز همیاری تولید محورانه ندارد؛ تعاونی بر مبنای همیاری و همیکاری برای رفع نیاز اقتصادی و نه تولید مازار سرمایه است به عبارت دیگر شرط امکان بخش به تعاونی ها وجود یک همبستگی عام پیشینی است که بر مبنای آن اشکال متفاوت تعاونی بر مبنای فرهنگ و الگو های ارزش شناختی مشترک سامان می یابد. سامان یابی تعاونی با میانجی مشارکت همگانی اعضا در امر تولید و کسب منافع حاصل از آن به صورت جمعی ممکن می شود.البته که مشارکت در تعاونی فراتر از مناسبات اقتصادی رفته و عرصههای اجتماعی را نیز در بر میگیرد
بنیاد همبستگی اجتماعی یک اخلاق دگرخواهانه است که میل غیر اجتماعی اصل مولد نابودی این شکل از اخلاق است. تعاونی ها و گروه های حرفه ای راه حل عبور از این وضعیت شمرده شده اند. اما گروه های حرفه ای به چه معنا هستند؟ گروه های حرفه ای به معنای اصناف ، تشکل ها و انجمن هایی هستند که به واسطه جمع گرابودگی، توان و قدرت بیشتری برای احقاق حقوق خود پیدا می کنند. گروه های حرفه ای به واسطه تخصص لازم در زمینه مربوط به خود توانایی سخن با نهاد قدرت با زبان و گفتاری تخصصی را نیز دارند. علاوه بر این گروه های حرفه ای در صورت نیاز می توانند به بسیج نیرو های برای اعتراضات مدنی بپردازند. خیره گرایی موفق نخواهد شد مگر آنکه تمامی خیریه ها در قالب یک انجمن و یا اتحادیه مشخص به فعالیت بپردازد و آن یک فعالیت حرفه ای است که در ادامه توضیح داده خواهد شد اما لازم به تاکید است که فعالیت حرفه ای خیریه ها پیش شرطی مشخص دارد که آن اتحادیه یا انجمنی است که اخلاقیات متناسبات خیریه گرایی را وضع کند.
اما چرا خیریه نیاز است و چرا انتقادات برخی چپ گرایان نمی تواند منکر وجود خیریه باشد؟ انجمن های حرفه ای و تعاونی ها هرچند فرد تک افتاده و بدون یاور را قدرتمند می کنند و «ما» بزرگ می سازند اما دگر خواهی همواره در درون «ما» باقی خواهد ماند و فراتر از انجمن و یا تعاونی نخواهد رفت به عبارت دیگر تعاونی ها و انجمن های حرفه ای منافع فردی را به ساحت منافع جمعی تبدیل می کنند اما هیچ گاه این جمع عام و همه شمول نمی شود. در حالی که بنیاد همبستگی اجتماعی و شکل گیری امر عام در اخلاقی دگر خواهانه و در یک کلمه ایثار است. اما چرا ایثار؟ وجود همه ما مَملٌ از امیال و خواست های فردی است که در تضاد با بسیاری از امیال افراد دیگر قرار دارد پس فقط با ایثار و گذشتن از امیال فردی است که امکان پیوستگی در جامعه مهیا می شود. پس برای آن که آدمیان قدر یک دیگر را بدانند و حقوق متقابل هم را رعایت کنند ، نخست باید هم دیگر را دوست بدارند و از آن جا که نیکو کاری و ایثار چیزی جز دوست داشتن و اخلاق دگر خواهانه نیست پس می توان گفت که نیکو کاری شرط لازم همبستگی اجتماعی و نوع دوستی عام است[3].
هرچند نیکوکاری در خود نوع دوستی عام را دارد اما صرف نیکو کاری در جهان سرمایه داری همان مشکلاتی را داد که پیشتر بیان شد. پس چه باید کرد؟ به نظرراه حل تلفیق خیریه گرایی با گروه های حرفه ای است؛ به این معنا که خیریه گرایی نوع دوستی عام را در خود دارد و انجمن های حرفه ای نیز قدرت میانجی گری ، مطالبه گری و آموزش های حرفه ای .
خیریه ها باید جنبه تخصصی داشته باشند تا علاوه بر خیریه گرایی مطالبات یک قشر خاص را پیگیری تخصصی کنند. اگر خیریه ها تخصصی باشند حتی اگر کار پژوهشی هم صورت نگیرد افراد بنا به تجربه شخصی خود متوجه اخلال ها و مشکلات ساختاری میشوند. اگه صرف خیریه گرایی به معنای نیکوکاری بخواهد عمل بشود و مطالبه اجتماعی نباشد در آن صورت نظم موجود همواره بازتولید شده و پایانی برایش نمی توان در نظر گرفت. همواره فقرا و محرومین و حاشیه نشین ها بازتولید می شوند و گروهی جایگزین گروه دیگر میشوند.
راه عبور از این بحران، بازآرایی جامعه و ساختارهای نهادمند آن به وسیله تغییرات نهادی و قانونی است اما از آن جهت که گروه های ضعیف جامعه نمایندگان قدرتمندی ندارند و یا خود توانایی مطالبات مدنی را ندارند نیاز است تا خیره ها به واسطه گفتار زبانی و قدرت چانه زنی خود مطالبات مدنی را دنبال کنند. برای مثال اگر خیریه ها بر روی گروه های تخصصی ای مثل زنان بی سرپرست، کودکان کار ، مهاجرین ، بیماران سرطانی، از کارافتادگان و... فعالیت کنند در آن صورت خیریه ای که بر روی زنان بی سرپرست فعالیت میکند متوجه خواهد شد که قوانین حقوقی برای حمایت از این زنان در قانون پیش بینی نشده . خیریه چون از مجموع افراد تحصیل کرده شکل میگیرد قدرت نهادی و گفتاری بالایی دارد تا با نهاد حاکیمت وارد گفتگو شود و به واسطه چانه زنی معایب قانونی و نهادی تولید زنان بی سرپرست فقیر را خاتمه بخشد. در این موقعیت خیریه به عنوان نهاد واسط میان فقرا و محرومین که زبان گفتاری و توان قدرتمندی برای گفتگو با حاکمیت ندارند می شود . اتحادیه ها، سندیکاها و اصناف هر کدام می توانند نمایندگی گروه شغلی خاصی باشند اما محرومین فاقد نمایندگی و انجمن جمعی برای مطالبه خواسته های خود هستند که خیریه می تواند چنین نقشی ایفا کند. در این موقعیت خیریه نقشی همچون NGO خواهد گرفت اما خیریه ها به واسطه ساختار محلی و کوچک خود نیاز جامعه هستند و تبدیل آنها به NGO عمل دشواری است اما به واسطه اتحادیه خیریه ها مطالبه گری مدنی ویا آموزش به واسطه خیریه ها ممکن می شود.
از سوی دیگر خیریه در مقام یک خیریه حرفه ای باید آموزشات لازم را نیز به افراد خود بدهد، نیک می دانیم که کودکان کار ، زنان بی سرپرست و... همگی علاوه بر کمک های معیشتی نیازمند آموزشات بسیاری می باشند و خیریه زمانی می تواند به صورت توانمند آموزشات را انجام بدهد که هرچه بیشتر تخصصی تر فعالیت کند. خیریه به واسطه فعالیت تخصصی این امکان را پیدا می کند تا از طریق ایجاد تعاونی ها و پیش از آن پرداخت به آموزش های لازم افراد مستعد کار را خوداشتغال کند خیریه می تواند نقش حمایت کننده و مشورت دهنده به تعاونی ها داشته باشد و یا در پیگیری مجوزات لازم از قدرت چانه زنی خود بهره مند شود.
درپایان باید عنوان کرد که ایده نهاد واسط میان محرومین و دولت صرف مسئله خیریه ها نمی شود بلکه هر نهاد «مراقبتی» میتواند به واسطه ایجاد تغییرات رویکردی درخود چنین نقشی را ایفا کند. نهاد های مراقبتی غیر دولتی در ایران در حال حاضر شامل : « سمن ها ، خیریه ها ، مراکز نیکوکاری و گروه های جهادی[4]» می شوند.
[1] اکبر محمدی AMOHAMMADI7512@GMAIL.COM
[2] دولت انگلستان در سال 1795 قانون speenhamland را وضع کرد که مطابق این قانون کارگرانی که مزد کمی دریافت می کردند می توانستند از دولت اعانه دریافت کنند اما پس از مدتی دولت انگلستان عنوان کرد که با این قانون بسیاری از افراد دست از کار می کشند . به همین علت دولت انگستان این قانون را لغو کرد که متناسب با این لغو طیف وسیعی از مردم دچار فقر و گرسنگی و بی سرپناهی شدند.
[3] همبستگی عام یا ایثار عام در لحظات خاصی از حیات بشری ممکن می شود و آن در لحظات تبلور ایمان و غلیان های جمعی است؛ در لحظات تب وتاب و جوش و خروش جامعه؛ لحظاتی همچون انقلاب ها ، پیدایش ادیان و یا اجتماع های بزرگ مومنین که عالی ترین حد اخلاق دگرخواهانه و ایثار در آنها نمایان می شود. اینکه چگونه این لحظات ایمان در تاریخ بشری شکل می گیرند را نمی دانیم اما در این لحظات روح های حماسی و از خودگذشتگی های بزرگ نمایان می شود. مشخصا ادیان ابراهیمی بارزترین ویژگی این لحظات هستند که تاریخ های پس از خود را دقیقا در لحظه غلیان جمعی و ظهور ارزش های نوپدید شکل داده اند. برای تغییر نظم های جهانی نیاز به لحظات غلیان جمعی است که در انقلابات و یا ظهور ادیان ابراهیمی شاهد هستیم. ظهور و گسترش عرفان های شرقی که شکل سکولار یافته عرفان ادیان الهی هستند توان تغییر نظم های جهانی را ندارند اما به جهت ویژگی روانشناختی، از ناملایمات زیست طبقاتی شهری می کاهند و نیکوکاری در شکل خرد آن را ممکن می کنند.
[4] متاسفانه در سالهای پس از انقلاب شاهد آن بودیم که ایده جهاد سازندگی به ابزاری در دست توسعه بدل شد. امروزه بر اهل دانش مبرهن است که توسعه، ایدئولوژی استثمار ملت ها و بازتولید نظم طبقاتی است . اساسی ترین ایده توسعه ،تولید رشد اقتصاد است و رشد اقتصادی نیز همان مازاد سرمایه است که از طریق بهره کشی نیروی کار حاصل می شود. به همین جهت ایده جهاد سازندگی باید مورد بازبینی اساسی قرار گیرد تا محرومیت زدایی را نه از طریق توسعه آمرانه بلکه از طریق ایجاد همبستگی در گروه های خرد و تلاش برای حل و فصل مشکلات از طریق همان گروه ها بداند .
جماعت ها از طریق همبستگی اجتماعی و قرار گرفتن ارزش های استعلایی می توانند به نفی میل و انباشت ثروت دست پیدا کنند و از سوی دیگر جماعت توان خلق اتوپیا و آرمان را در خود دارند . تغییر در نظام ارزش ها در جماعت محوری رخ می دهد چرا که همواره در جماعت عنصری شبیه به دین وجود دارد که ایثار مشخصه آن است. پس با تقویت همیاری و تعاون امکان گذار ارزشی نیز مهیا می گردد و اما نکته حائز اهمیت دیگر آن است که نیاز های محلی باید بر اساس امکانات محلی پاسخ داده شود تا خودمختاری محلی ممکن گردد.