Bahram aamoniaee(آمونیایی)
Bahram aamoniaee(آمونیایی)
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

خوانش انتقادیِ تاریخ

متن زیر پیش‎گفتاری است که بر کتاب «قوم‎باوری و دین‎پناهی سیاسی»، اثرِ تازه‎به‎نشررسیده‎ی دوست و رفیق خوبم خالق آزاد نوشته‎ام. اما ازآن‎جا که به نظرم نکات مهمی در نقد تاریخ‎نویسی رسمی و هژمونیک در این نوشته‎ی کوتاه مطرح شده است، و ازسوی‎دیگر ممکن است همه به کتاب یادشده دسترسی نداشته باشند، تصمیم به انتشار دوباره‎ی آن از این طریق گرفتم.

شوره‎زار افغانستان هنوز تاریخ‎نویس عصیانگر و رادیکالی را در خود نپرورانده است که روایت انتقادی و ایدئولوژی‎نزده از آن‎چه بر این سرزمین شوربخت گذشته است به دست دهد. حتا تاریخ‎نویسانی که توانسته اند زوایای واقعی رویدادهای سیاسی افغانستان را تا حدود زیادی به تصویر بکشند، رگه‎هایی از وطن‎پرستی و ناسیونالیسم منحط در آثار آنان دیده می‎شود. این دسته از تاریخ‎نویسان اگرچه خط و مسیر متفاوت‎تری را نسبت به تاریخ‎نویسان درباری و جعل‎پرداز دنبال می‎کنند، در جاهایی دوشادوش آنان راه می‎روند و به منبع واحدی می‎رسند. اما حتا همین تاریخ‎نویسی دست‎وپاشکسته‎ی ناسیونالیسم‎زده هم جایی در تاریخ رسمی کشور ندارد و آنچه به نام تاریخ به خورد نسل جوان داده می‎شود روایت‎های دستکاری‎شده، گزینشی و سانسورزده برای تثبیت ایدئولوژی مورد نظرِ نظم موجود است.

تاریخ رسمی، هژمونیک و قومی‎شده پر از جعل تاریخی و روایتِ دروغ است. تاریخ در این معنا آوردگاه سوژه‎های جعلی و قهرمان‎های ساختگی است. ملت‎های جعلی با دشمنانی درگیر اند و این ملت‎ها قهرمان‎هایی دارند که به تنهایی قادر اند از کوه کاه بسازند و کاری کنند کارستان. ملت‎های جعلی از بس که «شهیدپرور و مجاهد» اند، شکست‎پذیر نیستند و هرگز در برابر بیگانگان سر فرود نیاورده و با کمترین امکانات از «منافع ملی»شان قهرمانانه دفاع می‎کنند!

کارکرد دیگر تاریخ‎نویسی رسمی پنهان‎کاری است و دانش تاریخیِ دستکاری‎شده‎یی به شما عرضه می‎کند که خودسازی و خرد انتقادی را می‎کشد. شما باید به آیتهایی که تاریخ‎نویسِ جعل‎پردازِ ایدئولوژی‎زده صادر می‎کند ایمان بیاورید ورنه مرتد و رانده‎شده به حساب می‎آیید. تاریخ‎نویسی در این معنا بردگی‎ساز و بازتولیدگر سلطه و ایمان است.

روایت تاریخی زمانی می‎تواند از اهمیت بلند انقلابی برخوردار باشد که خوانش انتقادی از گذشته و حالِ تاریخی ارائه کند و در گام بعدی خودش را به نقد بکشد. تنها رویه‎ی رادیکالِ تاریخیْ رویکرد انتقادی و شک‎برانگیزانه نسبت به روایت‎های تاریخی مسلط است: پادروایتی در برابر روایت‎های بزرگ که با نقد دانش قومی، دستکاری‎شده و ارتجاعی دانش انتقادی می‎زاید.

آن‎چه ما نداشته‎ایم تاریخ‎نویسی رادیکال و انتقادی بوده است، تاریخ‎نویسی‎یی که به‎جای تولید یقین‎های ایدئولوژیک به بازتولید شک‎گرایی کمک کند. تاریخ زمانی می‎تواند ارزش انقلابی‎ تولید کند که گذشته‎ و حالِ یقین‎های کور و جعلی را از بنیاد بر اندازد و در برابر روایت‎های بدیهی و پذیرفته‎شده نشان پرسش کلان بگذارد: آیا همه‎ی آنچه شنیده و خوانده‎ایم یک دروغ تمام‎عیار نبوده است؟ چه چیزی وادارمان کرده است که به هویت جعلی خودمان که برخاسته از روایت‎های جعلی تاریخ‎نویسان درباری، قوم‎گرا و ارتجاعی است فخر بفروشیم؟

انسان افغانستانی سرشت عجیبی دارد. گویی همه بیمار اند و درگیر وضعیت اسف‎بار و دردآور، و در عین حال مضحک که فقط می‎تواند زندگی یک افغانستانی به روشنی تمام آن را به نمایش بگذارد. عقل قبیله‎یی به حدی ریشه‎دار و عمیق است که حتا ایده‎ی چپ با تمام توش‎وتوان‎اش نتوانسته است در برابر آن بی‎ایستد و امیدِ «جهان دیگری ممکن است» را پایدار نگه دارد. چپ مدعی انترناسیونالیسم به‎گونه‎ی دردآوری گرفتار شوونیسم و تبارگرایی منحطی است که ظاهرن اکت مبارزه با آن را در می‎آورد. ایدئولوژی تبارخواهی و برتری‎طلبی قومی به حدی در رگ‎وروح انسان افغانستانی رسوخ کرده است که حتا چپ مدعی کمونیسم شیفته‎ی تاریخ جعلی و دستکاری‎شده‎ی تاریخ‎نویسان ناسیونالیست و ارتجاعی شده است. چپ پیر به حدی در توهم دانایی و فهم بلندِ «علمی» گیر کرده است که من معتقدم هرگز از این باتلاق مرگبار نمی‎تواند بیرون بیاید و بنابراین نباید امیدی به نجات او داشت.

«قوم‎باوری و دین‎پناهی سیاسی» اثر استاد آزاد که درواقع سند تاریخی ممد و مفیدی برای اتخاذ نگرش انتقادی نسبت به تاریخ‎نویسی ارتجاعی، قوم‎زده و ایدئولوژیک است به ما کمک می‎کند تا تاریخ را آن‎گونه که تاریخ‎نویسان شوونیست، درباری و نگهبانِ حفظ وضع موجود نوشته‎اند، نبینیم. تاریخ آن نیست که شوونیست‎ها و قوم‎بازان به ما عرضه می‎کنند. روایت تاریخی زمانی می‎تواند از اهمیت بلند انقلابی برخوردار باشد که خوانش انتقادی از گذشته و حالِ تاریخی ارائه کند و در گام بعدی خودش را به نقد بکشد. تنها رویه‎ی رادیکالِ تاریخیْ رویکرد انتقادی و شک‎برانگیزانه نسبت به روایت‎های تاریخی مسلط است: پادروایتی در برابر روایت‎های بزرگ که با نقد دانش قومی، دستکاری‎شده و ارتجاعی دانش انتقادی می‎زاید.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید