یادداشت: این نوشته بخشی از یک مقالهی درازتر است که به زودی تکمیل و منتشر خواهد شد. اما از آن جا که این روزها مسألهی زبان و برتریخواهی قومی دوباره داغ شده است، خواستم تا فشردهیی از این مقاله را پیش از تکمیلشدن منتشر کنم.
در عصر چیرگی دموکراسی لیبرال بر ایدیولوژیهای دیگر و ارتقای سطح معیارهای شناخت و آگاهی، بسیاری از جریانهای ایدیولوژیک و سیاسی برای زندهماندن، بیشتر از پیش به رویکردهای نرم و «دموکراتیک» رو میآورند. درست است که ما نمونههای روشنی از مقاومت بنیادگرایی خشونتبار اسلامی در برابر نیولیبرالیسم را نیز داریم؛ اما این نمونهها هم در کنار رویکردهای خشونتبار و جنگمحور سعی دارند در جبههی نرم نیز فعال و بروز باشند. این یعنی ما در عصر بازیهای نرم و نیابتی هستیم و کمتر شاهد رویاروییهای کلان دولت-ملتمحور.
این هم درست است که بازیهای نرم چیز تازهیی نیست و در گذشته هم به عنوان یکی از ابزارهای نفوذ سیاسی استفاده میشده است؛ اما در دوران کنونی میزان بهرهبرداری از رویکردهای نرم در مقایسه با گذشته به مراتب گسترده و فراگیر است. مهمترین عامل این تغییر کلان، افزایش سطح شناخت و به این ترتیب بلندرفتن میزان شکاکیتها نسبت به هر پدیدهیی است. یعنی در عصر کنونی هزینهی اقناع سیاسی و جلب رضایت شهروندان در مقایسه با گذشته بالا است و به این ترتیب، هنر تسخیر قلبها پرهزینهتر از هر زمان دیگری در گذشته است.
دیگر دوران کارایی حرفهای رُکوراست و موضعگیریهای غیرقابل انعطاف گذشته است و سعی میکنند حتا باورهای خرافاتی و تعصببار را نیز در قالب استدلالهای ظاهرن «علمی» و «انسانی» عرضه کنند.
مثلن یک شوونیست در گذشته بیپرده و علنی از برتری قوموقبیلهی خودش بر دیگران سخن میزد و آشکارا قوموقبیلهی دیگر را به فرمانبرداری از خودش فرا میخواند. این رویکرد اما حالا غالب نیست و به سادگی واکنشهای منفی را در پی دارد، به حدی که فرد خودش را منزوی و طردشده احساس میکند.
شوونیستها باید راهوروش تازه و ماهرانهتری پیدا میکردند تا از قدرت اقناع بالاتری برخوردار باشد. من این رویکرد جدید را شوونیسم نرم نام میگذارم: توسل به استدلال نرم، منطقی و عقلانی برای توجیه برتریخواهی زبانی و قومی.
شوونیسم نرم با جهتگیریهای مختلف عمل میکند؛ اما هدف واحدی دارد و آن دفاع از هویت قومی-زبانی خاصی است. در جناح راستِ شوونیسم نرم، تمام استدلالها حول «اسلامیت»، «افغانیت»، «تجاوز فرهنگی بیگانگان» و «ترمینولوژی ملی» صورت میگیرد.
شوونیستها سعی دارند با اتکا بر این عنوانها استدلال کنند که اسلام چیزی به نام هویت زبانی و قومی را برنمیتابد؛ ما ملت واحدی هستیم و از خودمان «ترمینولوژی ملی» داریم و بنابر این نباید برای بیان باورهای خود به اصطلاحات «بیگانه» متوسل شویم. این دسته از شوونیستها که روشن نیست در چه رشتهیی تخصص دارند، با اکتواداهای ادبیاتشناسانه قیدوبندهای واژگانی وضع میکنند و به زعم خودشان واژههای سچهی پارسی را «ایرانی» و بیگانه با «زبان دری» میدانند!
شوونیسم نرم چه راست باشد و چه چپ هر دو ریاکار است و بنایافته بر مبنای غیرمستدل. شوونیسم نرم خطرناکتر از شوونیسم سخت است؛ چون آشکار و علنی از برتریخواهی پشتیبانی نمیکند و تلاش دارد زیر پوشش ایدیولوژیهای فریبنده و ادعاهای فراملی، انسانی و خیرخواهانه عمل کند که برای هرکسی قابل تشخیص نیست و به سادگی نمیشود به ماهیت ویرانگر و تمامیتخواهانهاش پی برد.
در جناح چپِ شوونیسم نرم اما استدلالها با تکیه بر «مارکسیسم»، «مبارزهی طبقاتی» و «انترناسیونالیسم پرولتری» صورت میگیرد. استدلالبازی این دسته از شوونیستها جالبتر و خندهدارتر است. مثلاً آنان به این باور اند که نزاع بر سر هویت زبانی و قومی ارتجاعی و انحرافی است؛ چون «زحمتکشان» را از «مبارزهی طبقاتی» دور میکند! این شوونیستها به بهانهی استفادههای ابزاری رهبران قومی و فرصتطلب از مسألهی زبانی، هر گونه بحثونظر در مورد زبان و هویت قومی را «غیرانقلابی» و «ضدمارکسیستی» میدانند.
بنابر این، چپ شوونیست نیز خیلی کودکانه روی کاربرد برخی واژههای پارسی قیود وضع میکند و بجای آنها از برابرنهادههای عربی، پشتو یا انگلیسی استفاده میکند. چپ شوونیست در نوشتههایش واژههای دبیر، دبیرستان، دانشگاه، دانشکده، دادستانی، راهبرد، خوانش و غیره را به گونهی تمسخرآمیز داخل قوسهای کوچک گرفته و آن را «ایرانی» میداند.
شوونیسم نرم چه راست باشد و چه چپ هر دو ریاکار است و بنایافته بر مبنای غیرمستدل. شوونیسم نرم خطرناکتر از شوونیسم سخت است؛ چون آشکار و علنی از برتریخواهی پشتیبانی نمیکند و تلاش دارد زیر پوشش ایدیولوژیهای فریبنده و ادعاهای فراملی، انسانی و خیرخواهانه عمل کند که برای هرکسی قابل تشخیص نیست و به سادگی نمیشود به ماهیت ویرانگر و تمامیتخواهانهاش پی برد.
شوونیسم نرم برخلاف شوونیسم سخت میفهمد که عظمتطلبی علنی و آشکار در میان اکثریت مردم زشت، غیرانسانی و زننده است. از این نظر سعی دارد شکلوشمایل استعاری و نمادین به خود بگیرد.
شوونیسم سخت به سادگی صف دوست و دشمن را از هم جدا میکند، باورهایش را به روشنی مطرح میسازد و هیچ ابایی هم از پیامدهای آن ندارد. شوونیسم نرم اما در ظاهر در برابر این گونه برتریخواهی میایستد و آن را خلاف ارزشهای انسانی میداند، در حالی که همان راهی را دنبال میکند که برتریخواهی سخت و سنتی میرود.
به رغم تمام اختلافات فکری و ایدیولوژیکی که میان چپ و راست شوونیست وجود دارد، یکی از نقاطی که هر دو را به هم میرساند شوونیسم نرم است. «ترمینولوژی ملی» از اتکاهایی است که شوونیستها در هر دو جناح با استفاده از آن علیه منتقدانشان عربده میکشند. چپ ظاهراً به آن اذعان نمیکند؛ اما در عمل نشان میهد که یک چنین چیزی را میپذیرد. شوونیست راست اما ابایی از این ندارد که با اتکا بر اصل «ترمینولوژی ملی» استدلال کند که فلان واژه را میشود در گفتار و نوشتار به کار برد و بهمان واژه را نه!