دیگر همه یقین کردهاند که ویروس کرونا به این زودی دست از سرمان برنمیدارد و پذیرش یک زندگی کرونازده تنها گزینهیی است که در برابر خود داریم. کمتر اتفاق میافتد که شما چارهیی جز پذیرش یک گزینه نداشته باشید؛ اما گویی یک ویروس جهانگستر – دستکم تا حالا – به تنهایی بر زندگی چیره شده است و انسان با تمام لافوباف دانایی، قدرت حیرتآور فناوری و ادعای بلند تسخیر طبیعت هنوز نتوانسته جلو گسترش یک اپیدمی را بگیرد. پرقدرتترین دولتهای جهان در مبارزه با کووید 19 کم آوردهاند و گردش سریعِ جهانی این ویروس نشاندهندهی درماندگی آنها در امر مقابله با ویروس کرونا است.
در این میان، حکومتهای ناتوانی مثل حکومت غنی چارهیی ندارند جز این که از شهروندان بخواهند، روش زندگی در وضعیت کرونایی را فرا بگیرند.[1] «برای زندگی با کرونا آماده شوید»، بدترین و ناامیدکنندهترین جملهیی است که از زبان یک مأمور حکومتی میشنوید؛ جملهیی که نشان میدهد حکومت ورشکسته و فسادزدهی اشرف غنی مثل هر عرصهی دیگر در مبارزه با ویروس کرونا نیز شکست خورده است. این شکستخوردگیْ وضعیت کلیتر در یک نظم سرمایهدارانهی فاجعهزده و بحرانی را بازگو میکند که در آن استثنا به قاعده بدل شده است: عادیسازی فاجعه.
سرمایهداری نظم بحرانزدهیِ بحرانساز است؛ سیستمی که زندگی در بحران شرط وجودی آن به حساب میآید. سرمایهداری حتا از بحرانهای مرگبار و کشنده سودجودیی میکند. هدف من اینجا سرمایهداری بهعنوان یک نظم درونبودیشدهی همهشمول است که تنها محدود و منحصر به یک شرکت تولیدی فلان و بهمان میلیاردر فسادپیشه نمیشود که گویا در وضعیت کرونایی حاکمْ کار تولید کاخانهاش متوقف شده است و بنابراین، از وضعیت کنونی راضی نیست. اگر بخشی از سرمایهداری از بحران کرونایی زیانمند میشود، بخش دیگر از وضعیت پیشآمده به وفور بهره میبرد: سرمایهداری فاجعه.
در این صورت، بحران و فاجعه ممکن است برای فرودستان کشنده و ویرانگر باشد؛ اما برای سرمایهداری سودآور و عالی است. اصلن سرمایهداری نمیتواند به بحران و فاجعه نقطهی پایان بگذارد؛ چون نابرابری، فساد و فقر - که به مراتب بدتر از پاندمی کرونا ویرانگر و کشنده است – بهعنوان همزاد سرمایهداری از آن جداپذیر نیست.[2]
سرمایهداری تا جایی به جنگ بحران میرود - با رویکرد مهار نه نابودی - که بتواند بقای خودش را تضمین کند، در غیر این صورت تنها در پی توجیه فاجعه و طبیعیجلوهدادن آن است. ایدئولوگها کارشان را به خوبی بلد اند و امکانات تبلیغاتی بالایی هم در اختیار دارند تا سیاه را سفید جلوه دهند. این تبلیغات در موجودیت آدمهای مرده و مصرفیزده که از فکرکردن متفاوت میترسند، سادهتر میتواند مأموریت خرسازی را به سرانجام برساند. سرمایهداری فرهنگی بخشی از این مأموریت را با تکیه بر سیاست ترس - با ظاهر مهرورزانه و انسانی - پیش میبرد؛ نوعی سیاست برحذرداشتن انسانها از دستزدن به کنش متفاوت غیر از آنچه ایدئولوگهای سرمایهداری تجویز میکنند. اینجا ترس به خطرناکترین ایدئولوژی بردگی مبدل میشود. کارکرد اصلی این ایدئولوژی زمینگیرکردن انسانها از طریق یادآوری فاجعه و بازتولید وسواس است؛ نوعی تلاش نامرئی و کمتر مقاومتپذیر برای پایدارنگهداشتن وضعیت موجود که بهسادگی نمیتوان قدرت تخریبی آن را دید و بهموقع واکنش نشان داد.
باید علیه عادیسازی فاجعه بیایستیم و نگذاریم مردم با وضعیت کرونایی عادت کنند. باید بهرهبرداری از بحران را افشا کنیم؛ فاجعه باید پایان یابد نه این که فقط مهار شود. اگر تنها به مهار بحران بسنده کنیم، زمینهی فساد و بهرهبرداری از فاجعه همچنان فراهم خواهد ماند. باید با برجستهکردن ناتوانی دولتها در امر مبارزه با اپیدمی کرونا، ضرورت همکاری جمعیِ به دور از هرگونه الگوی نمایندگی را تبلیغ کنیم.
ایدئولوژی ترس گاهی با تکیه بر جهالت دینی از شما میخواهد فاجعه را نادیده بگیرید؛ چون مسلمانان را زیانی از آن نمیرسد و «عذاب الاهی برای کفار است». اما این رویکرد بیشتر مواقع کمتر کارایی دارد و باید روش عقلانیتری برای نهادینهکردن ترس پیدا شود. ایدئولوژی ترس در رویهی غالبْ دیگر از شما نمیخواهد فاجعه را دستکم بگیرید و از آن چشمپوشی کنید. برعکس، شما مرتب به جدیگرفتن و تفکر فراخوانده میشوید – البته تفکری که به ابتذال نظری میانجامد و پذیرفتن آنچه به شما پیشنهاد میشود.
کارکرد ایدئولوژی ترس بهگونهیی است که شما را وادار میکند هم ترس را جدی بگیرید و هم آن را طبیعی و بخشی از زندگیتان بدانید. شبح یک پارادوکس پلید همیشه به دنبال شماست: ترس عادی و طبیعی است؛ اما نمیتوانید آن را جدی نگیرید. فراخوان به جدیگرفتن فاجعه از فراخوانِ عادیسازی فاجعه جدا نیست. هرقدر فاجعه بیشتر جدی گرفته شود، به همان میزان از عادیسازی و فراموششدنش جلوگیری میشود؛ برعکس هرقدر فاجعه بیشتر عادیسازی شود، به همان میزان ارزش خبری کمتری پیدا میکند و آهستهآهسته به فراموشی سپرده میشود. هردو فراخوان سعی دارد مأموریت عادیسازی و جدیگرفتن را همزمان پیش ببرد. هدف اصلی عادیسازی این است که فاجعه را بیش از حد جدی نگیریم و آن را بخشی از زندگی خودمان بدانیم؛ در حالی که فراخوانِ جدیگرفتن برای این است تا بیش از حد فاجعه را عادیسازی نکنیم. به بیان دیگر، عادیسازی و فراخوانِ جدیگرفتن همزاد هم است و یکدیگر را تقویت میکند، در حالی که ظاهرن خلاف هم است: ترس در عین حال که عادیسازی میشود، شما را از پیامدهای جدینگرفتناش میترساند. این ویرانگرترین کنش ایدئولوژی ترس است که بهسادگی نمیتوانیم از زیر سیطرهی مرگبار آن رهایی یابیم.[3]
دوری از دیگران (یا به اصطلاح «فاصلهگذاری اجتماعی»)، استفاده از ماسک و دستکش، ضدعفونیکردن محیط، در خانه ماندن و رعایت قرنطین که ترس از ابتلا به ویروس کووید 19 را بازتولید میکند، در واقع فراخوان ظاهرن انساندوستانه به مدل جدیدی از زندگی است که سرمایهداری فاجعه بر ما تحمیل میکند. زیستن در ترسْ الگوی زندگی برخاسته از عادیسازی کرونایی است: کووید 19 قرار نیست به این زودی از میان برود؛ پس مجبوریم زیستن در وضعیت کرونایی را فرا بگیریم. وقتی دولتها نمیتوانند به فاجعهی کرونا پایان دهند، عادیسازیاش میکنند. این کار در جامعهیی که مردمش با تکیه بر جهل دینی فاجعه را دستکم میگیرند، با هزینهی کمتری انجام میشود. مردم همین حالا هم با زندگی کرونازده عادت کردهاند و عدهیی شاید حتا تهدیدی بنام ویروس کرونا را از یاد بردهاند: هرچه بخشی از زندگی ما شد، بهتدریج از آن خطرزدایی میشود و مردم در نهایت فراموش میکنند که مثلن تهدیدی بنام کرونا وجود دارد.
چه باید کرد؟
باید علیه عادیسازی فاجعه بیایستیم و نگذاریم مردم با وضعیت کرونایی عادت کنند. باید بهرهبرداری از بحران را افشا کنیم؛ فاجعه باید پایان یابد نه این که فقط مهار شود. اگر تنها به مهار بحران بسنده کنیم، زمینهی فساد و بهرهبرداری از فاجعه همچنان فراهم خواهد ماند. باید با برجستهکردن ناتوانی دولتها در امر مبارزه با اپیدمی کرونا، ضرورت همکاری جمعیِ به دور از هرگونه الگوی نمایندگی را تبلیغ کنیم.
شناخت بهتر و عمیق از ترس به هدف ایستادگی در برابر آن تنها از راه نقد موشکافانهی ایدئولوژی ترس ممکن است. سازوکارهای عمل این ایدئولوژی متنوع و پیچیده است، و عادیسازی تنها یکی از تکنیکهای آن به حساب میآید. اگر ظرفیتها و پیچیدگیهای تکنیکی – از دین گرفته تا رسانه – این ایدئولوژی را ندانید، نمیتوانید سیاست ایجابی کارا و اثرگذار برای برندهشدن در برابر ترس ابداع کنید. یکی از شرایط پیروزی در هر جنگی، داشتن شناخت دقیق از سازوکارهای اعمالی و کاربردی دشمن است. اگر دشمنشناسی بهتری از جبههی مخالف ندارید، به احتمال بسیار بالا پیشاپیش جنگ را باختهاید. پس برای مقابله با عادیسازی کرونایی، باید از همه اولتر ایدئولوژی ترس را به خوبی بشناسیم.
مبارزه با کرونا نیازمند آگاهی جمعی بنایافته بر امر مشترک پایدار است. اما برای رسیدن به این هدف شما باید با سرمایهداری (مانع اصلی) بجنگید. چون کاپیتالیسم با نئولیبرالیزهکردن دانش و آگاهی (امر مشترک) به چالش جدی در برابر سازماندهی کمونیستی مبدل میشود: خصوصیسازی دانش و ایده مانع دسترسی آزادانه و برابر همگان به آگاهی شده و جلو شکلگیری آگاهی جمعی - که شرط نخست هر کنش جمعی است - را میگیرد.
پانویسها:
[1] : وحیدالله مجروح، معین عرضهی خدمات صحی وزارت صحت عامه در نشست خبرییی از مردم خواست تا «برای زندگی با کرونا» آماده شوند. جزییات بیشتر را اینجا بخوانید: https://www.bbc.com/persian/afghanistan-52530372
[2] : مانع اصلی در برابر کارزار جهانی علیه پاندمی کرونا سرمایهداری است نه عامل دیگر. خطرناکترین ویژگی یک نظم سرمایهدارانه این است که حتا از بحران و ضعف درونی خودش بهرهبرداری میکند. فسادزدگی کاپیتالیسم فرصتی است برای انباشت بیشتر سرمایه. فساد و فاجعه اگر سودی در پی داشته باشد برای سرمایهداری عالی و پسندیده است؛ پس چه بهتر که ادامه یابد. حالا باید قانع شده باشید که شرط نخست مبارزهی ریشهیی با فساد و فاجعه (مثلن کرونا) مبارزه با سرمایهداری است.
[3] : ایدئولوژی ترس با تکیه بر تکنیک عادیسازی در حالی که با بازتولید مکرر ترس آن را طبیعی و ماندگار میکند، روشهای مبارزه با خودش را نیز در اختیار شما قرار میدهد. این راهوروشها اما بهگونهیی طراحی شده است که نه تنها ترس را از میان نمیبرد بلکه به بقای آن مدد میرساند. به فراخوان جدیگرفتن کرونا، رعایت قرنطین و دیگر رهنمودهای پزشکی دقت کنید. این رهنمودها در حالی که برای «شکست کرونا» پیشنهاد میشود، با قدرت روانپریشانهی بالا ترس برخاسته از احتمال ابتلا به کووید 19 را نیز بازتولید میکند. این کار به حدی رندانه و تمیز انجام میشود که قدرت خانومانسوز تهدید اصلی (ایدئولوژی ترس) را به سادگی فراموش میکنید و درگیر تهدیدهای فرعی (مثلن کرونا) میشوید.