چالش کتابخوانی طاقچه: غرور و تعصب
بین افرادی که به طور مرتب کتاب میخونن، فکر میکنم آخرین نفری هستم که کتاب غرور و تعصب رو خونده! با تشکر از چالش کتابخوانی طاقچه بالاخره آبان ماه این کتاب رو خوندم. تا جایی که یادم میاد اولین کتابی هم هست که از جین آستین خوندم. چند تا تلاش ناموفق جهت خوندن نسخهی انگلیسی عقل و احساس داشتم که متاسفانه بیحاصل بودن. فکر میکنم از کتابهای نویسندههای اون زمان فقط کتاب بلندیهای بادگیر امیلی برونته رو خوندم، یا بهتره بگم گوش دادم، که خیلی هم دوستش نداشتم، برای همین فکر میکردم از غرور و تعصب هم خوشم نمیاد، ولی اون اندازهای متفاوت بود که احساس دیگهای نسبت بهش داشته باشم.
چیزی که من همیشه راجع به جین آستین و کتابهاش شنیدم اینه که خیلی خوب احساسات دخترهای مختلف رو نسبت به مردها و ازدواج توضیح داده، در حالی که خودش هیچوقت ازدواج نکرده (نمیدونم توی رابطهای خارج از ازدواج بوده یا نه). به هر حال با این توصیفی که از نوشتههای جین آستین میشه موافقم. البته خیلی غمگینم میکنه که دخترهای اون زمان نسبت به ازدواج اینجوری بودن، مخصوصا چیزایی مثل رفتار لیدیا بعد از ازدواجش. به هر حال چیزی که ناراحتترم میکنه این که ایران زمان تا حد زیادی شبیه انگلستان دو قرن قبله. واقعا تاسفآوره.
در ادامه دوست دارم که خلاصهای از کتاب رو بنویسم. کتاب حول محور داستانهای خانوادهی بنت، یا بهتره بگم ازدواج دخترهای خانوادهی بنت، میگذره. جین و الیزابت دو تا دختر بزرگتر و به نوعی معقول(!)تر هستن و سه خواهر کوچیکتر ماری، کیتی و لیدیا. شخصیت محبوب من، همونطور که احتمالا خیلی قابل پیشبینیه، الیزابته. مهمترین ویژگیهاش به نظر من سرسپرده نبودن و آگاهیه. حتی جین رو نتونستم خیلی دوست داشته باشم. در کل به نظرم کتاب طوری نوشته شده که همه کم کم و ناخودآگاه از الیزابت بنت و فیتزویلیام دارسی خوششون بیاد.
من فکر میکنم که اگه ده پونزده سال کوچیکتر بودم، بیشتر از خوندن این کتاب لذت میبردم، اما باز هم اینجوری نبود که ازش خوشم نیاد. اگه به طور کلی از داستانهای با فضای عاشقانه خوشتون میاد، احتمالا این کتاب رو هم میپسندین. این موضوع که بیشتر زندگی و هم و غم آدمهای داستان دربارهی ازدواج و پیدا کردن شوهر پولدار بود اذیتم میکرد، اما خودم رو توجیه میکردم که مال دو قرن پیشه.
کتاب غرور و تعصب خیلی از اون مدل کتابهایی نبود که بتونم یه قسمتی رو یادداشت کنم و بگم از این قسمت خوشم اومد یا این قسمت یادم میمونه، اما کمی گوگل کردم و از نقل قولهایی که دیدم، از این خوشم اومد، هرچند آدم خیلی جالبی این رو نگفت!
«چه خوب است آدم وقتش را این طوری بگذراند! باید اعتراف کنم هیچ لذتی نمیتواند جای لذت خواندن را بگیرد! همه چیز خیلی زود خستهکننده میشود مگر کتاب! دلم میخواهد اگر روزی صاحب خانه و زندگی شدم یک کتابخانهی بینظیر در خانهام داشته باشم.»
نقل قول بالا دقیقا حسیه که من همیشه داشتم، با این تفاوت که برای من مهم نیست که کتابخونهام نظیر داشته باشه. چرا باید بینظیر باشه اصلا؟!
کتاب غرور و تعصب نوشتهی جین آستین و ترجمهی کیوان عبیدی آشتیانی رو میتونید از طریق لینک زیر در اپلیکیشن طاقچه مطالعه کنید.
مطلبی دیگر از این نویسنده
چالش کتابخوانی طاقچه: کار عمیق
مطلبی دیگر در همین موضوع
چرا حتما باید کتاب "هنر شفاف اندیشیدن" خواند
بر اساس علایق شما
در آمد از NFT - NFT چیست به زبان ساده