Park anii
Park anii
خواندن ۴ دقیقه·۴ ماه پیش

عشق در شرکت با جیمین 2

دوستان سلام من برگشتم با یک قسمت جدید دیگه از داستان عشق در شرکت با جیمین.

بچه ها هیچ حمایتی نه کامنتی نه لایکی اگر حمایت نکنید نمیتونم بزارم لطفاً حمایتم کنید

بگذریم بریم برای شروع؟ لتس گو

ساعت ۱۲:۲۵ شد و من باید برای اولین روز کاریم آماده بشم
یک لباس نیمتنه مشکی و شلوار لی مشکی با مانتوی کِرمی پوشیدم و یه کیفه مشکی برداشتم با کفش سفید اسپرت مو هام رو هم باز گذاشتم و سمت شرکت رفتم.

لباسی که تو شرکت پوشیدین
لباسی که تو شرکت پوشیدین


وقتی به همون طبقه که بهم گفتن رسیدم، جیمین اونجا نبود، که همون لحظه وارد دفتر شد.
جیمین: وای خانوم کیم چقدر زود اومدین.
ا/ت: فک می کردم قراره دیر برسم، چون تو شرکت قبلیم دیر می رسیدم.
جیمین: اونجا رو فراموش کن، تو الان تو شرکت بیگ هیت هستی.
ا/ت: درسته باید به شرکت جدیدم عادت کنم.
جیمین: خب بریم که کار رو شروع کنیم.
بهم چند تا برگه داد و گفت:
جیمین: این ها رو به زبان اینگلیسی ترجمه کن و پرینت بگیر.
رفتم سمت میزی که توی اتاق جیمین بود و شروع به نوشتن کردم.
دو ساعت گذشت، من هم اون نوشته ها رو پرینت گرفتم. محض احتیاط کپی هم گرفتم و به جیمین دادم.
ا/ت: آقای پارک من کارم تموم شد.
جیمین: چه زود، فک می کردم ترجمه کردن خیلی سخت باشه.
ا/ت: نه خیلی هم سخت نیست. کار دیگه ای باید انجام بدم؟
جیمین: نه دیگه کاری نیست. ولی آقای پی دی نیم می خوان ببینن شما امروز اومدین یا نه و چی کار کردین اگر مشکلی ندارید میشه چند دقیقه اینجا بمونید.
ا/ت: نه مشکلی نیست می مونم.
دوباره به سمت میزم برگشتم. خیلی خسته بودم، ولی باید تکالیف دانشگاه رو انجام می دادم.
نیم ساعت گذشت من هم نصف تکالیفم رو نوشتم. چون رشته مورد علاقم یعنی هنر رو رفتم درسا سختی زیادی برام نداره، ولی باز باید یاد بگیرم.
با باز شدن در سرم رو بالا آوردم، گفتم شاید پی دی نیم باشه، ولی هفتا پسر دیگه وارد اتاق شدن.
تهیونگ: چطوری هیونگ؟ چیکار می کنی؟
جیمین: دارم برای آلبوم جدیدم آماده میشم.
یونگی: بلاخره منشی جدید پیدا کردی بهت کمک کنه؟
نامجون: عالیه. ایشون الان کجان؟
جیمین: بغل دستتون نشسته. 😑
جین: سلام ببخشید ندیدیمتون.
ا/ت: اشکالی نداره منم حواسم بهتون نبود.
هوسوک: بگذریم هیونگ امشب می خوایم بریم بار تو هم میای.
جیمین: البته. چرا که نه؟ خانوم کیم شما میتونید برید خونه الان پی دی نیم بهم پیام داد گفت نمیتونه بیاد.
ا/ت: خیلی ممنون. خسته نباشید.
جیمین: همچنین خدافظ.
اولین روز کاریم خیلی خوب بود واقعا از این شرکت خوشم اومد.
از زبون جیمین
جونگ کوک کنارم نشست و یه نگاه به آهنگی که داشتم به کره ای می نوشتم و بعد از ا/ت می خواستم به اینگلیسی ترجمش کنه کرد.
دیگه داشتم خسته می شدم.
یه کش و قوس به خودم دادم با اون صدا های که در میومد شرط می بندم دفعه بعد فلج بشم.
برگشتم به ادامه کارم با حرفی که جونگ کوک زد، شوکه شدم و دست از کار کشیدم.
جونگ کوک: منشیت دختره خوشگلیه.
جیمین: آ.. آره خیلی خوشگله... و البته کیوت.
جونگ کوک: فک کنم، دلم بخواد بیشتر باهاش آشنا بشم.
دلم یه جوری شد انگار یکم عصبی شدم، ولی چرا؟ (کیا میدونن چرا؟ 😁)
سعی کردم خیلی اهمیت ندم ولی حرف کوک توی ذهنم هی تکرار می شد.
از زبون ا/ت
آخرین کارم رو هم انجام دادم بلاخره میتونم یکم استراحت کنم.
گوشیم زنگ خورد فک کردم مامانمه بدونه این که نگاهی به صفحه گوشی بندازم جواب دادم.
ا/ت: الو؟
سو: ا/ت، بیبی کوچولوم. چطوری؟ خیلی وقته ازت خبری نیست.
تا صداش رو شنیدم چشمام رو باز کردم.
باورم نمیشه اون سوئه (بچه ها توی داستان سو دوس پسر سابق ا/ته. که بنا به دلایلی بهم زدن، بعضیاش رو نمیگم بعداً میفهمید. یکیش هم اینه که سو بهش خیانت می کنه.)
ا/ت: سو من که بهت گفتم، دیگه نمی خوام باهات حرف بزنم. چرا بی خیالم نمیشی؟
سو: و منم گفتم که هر جا باشی پیدات می کنم، حتی اگر نیاز باشه خودم رو می.کشم.
قبل از این که حرف اضافه ای بزنه سریع قطع کردم.
آخه چطوری تونست شمارم رو از وقتی که بهم زدیم پیدا کنه.
باورم نمیشه.
سعی کردم خودم رو با یکم طراحی سرگرم کنم که بتونم فراموشش کنم واقعا هم اثر داره. (واسه من که اثر داره وقتی عصبیم نقاشی بهم آرامش خاصی میده)
خب دوستان این هم از پارت دو نمیدونم می خونید یا نه ولی باز گذاشتم. کوتاه هم گذاشتم به عنوان تنبهتون که چرا تو پارت قبل حمایتم نکردید؟
بچه ها نه کامنتی ازتون میبینم نه لایکی.
اگر حمایتم کنید. قول میدم، زیاد زیاد پارت بزارم، ولی اگر نکنید، کم کم مجبورم بزارم.
پس لطفاً حمایتم کنید آرمی کیوتا تورو خودااااااااااا🥺🥺🥺

شرکت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید