آنالی اکبری
آنالی اکبری
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بزرگسالی

یکی از کسل کننده‌ترین قسمت‌های بزرگسالی آنجاست که از روزی به بعد می‌فهمی باید برای خودت غذا بپزی. نه فقط برای یک بار و دوبار و بیست بار، بلکه تا آخر عمر. گاهی به آدم‌های نود ساله‌ای فکر می‌کنم که دست‌کم برای هفتاد سال پیاز خرد کرده و توی ماهیتابه سرخ کرده‌اند.

تصور کنید آدم‌های نود ساله در طول زندگی چند بار قابلمه‌ای را روی اجاق گذاشته‌اند. چند بار به پرسش ازلی-ابدی "امشب چی بپزم؟" فکر کرده‌اند. چند بار به قیافه لت و پار گوشت چرخ‌کرده زل زده و پرسیده‌اند: "حالا با تو چیکار کنم؟" چند بار یادشان رفته به موقع گاز را خاموش کنند و چند بار غذایی را سوزانده‌اند. چند بار فلفل قرمز را آهسته و با احتیاط به محتویات ظرفی اضافه کرده‌اند. چند بار خوردن غذایی که برای آماده کردنش ساعت‌ها وقت گذاشته‌ بودند را در هفت دقیقه به پایان رسانده‌اند. چند بار خود را به توالت رسانده و حاصل زحمات‌شان را به شکلی غیرمحترمانه از بدن بیرون فرستاده‌اند. چند بار سیفون را کشیده و با شکمی دوباره خالی به آشپزخانه برگشته‌اند.

هیچ وقت فکر کرده‌اید در طول عمرمان چند روز تکراری را زندگی می‌کنیم؟ فکرهای تکراری، پرسش‌های تکراری، جواب‌های تکراری، عمل و عکس‌العمل‌های تکراری در تاریخ‌های مختلف، در آب و هوای مختلف، در سن‌های مختلف، در خانه و مکان‌های مختلف.

ما در یک دایره به دنیا می‌آییم و دور آن می‌چرخیم و بزرگ می‌شویم، پیر می‌شویم. دایره‌ای پر از تکرار در پوششی غیر تکراری. فردا روز دیگری است اما آن را هم پیش از این زندگی کرده‌ایم

نوشته‌های من در ویرگول؛ برای ورود به این صفحه تخیل خود را فعال کنید. نویسنده، سوپرمام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید