anar.bano
anar.bano
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

باغچه خانه ی پدری

|مامان از سبزی هایی که توی حیاطشون کاشتن برام چیده و سوغات فرستاده.|
ریحون های تازه ی بنفش و سبز ،
که از زحمت و توجه و ذوق مامان و بابا رشد کردن؛
نگاه و دقت پدر و مادرم بهشون طراوت و زندگی بخشیده...
توی ذهنم مامان و بابا رو تصور میکنم..
وقتی درمورد کیفیت کاشت و به ثمر نشستن سبزی ها با هم حرف میزدن
وقتی هرکس میومده خونشون مامان با ذوق باغچه رو نشون میداده و میگفته : سبزی کاشتیم ،

یا وقتی کسی هم سفره شون میشده سبزی هارو با ظرافت زنانه میچیده توی ظرف و میشده گلِ سر سبدِ سفره ،
یا وقتی مامان میومده مینشسته توی حیاط زیر نورِ خورشید و شیلنگ آب رو میذاشته توی باغچه و صبر میکرده تا سبزی ها سیراب بشن و همزمان توی افکارش غرق میشده،
یا وقتی بابا میرفته توی حیاط و به سبزی ها سر میزده تا مطمئن بشه حالشون خوبه?

دلم نمیخواد سبزی هایی که فرستادن تموم بشه.




باغچهآب میذاشتهافکارش غرقبابا تصوربابا رشد
همان زن قدرتمندی باشید که برای آن آفریده شده اید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید