فیشنگار
فیشنگار
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

تفاوت بسیجی و داعشی در چیست؟

«چند روز پیش منزل بکی از بستگان بودیم؛ به اتفاق او رفتیم مسجد. بزرگواری خطیب و استاد دانشگاه بعد از نماز شروع به صحبت کرد. بحثش بحث مهم یقین قلبی بود، خیلی خوب آیات و روایاتی آورد، توضیح می‌داد بعد رسید به مثال. گفت که آدم وقتی به یقین قلبی برسد (مثال میزد) یک داعشی را گرفته‌اند من فیلمش را دیده‌ام 2 ساعت و نیم بازجویی‌اش کرده‌اند هر سوالی پرسیدند طفره رفت (به قول خودمان نُقُر نیامد) بعد از دو ساعت و نیم ازش پرسیدند تو که به هیچکدام از سوالها جواب ندادی لااقل نظرت را درمورد این بازجویی بگو؟ داعشی می‌گوید شما مرا 2 ساعت و نیم از محضر رسول‌خدا محروم کردید!

بهزاد زارع رزمنده و جانباز دفاع مقدس
بهزاد زارع رزمنده و جانباز دفاع مقدس

بعد حاج آقا در جمع عزاداران حسینی گفت این فرد یقین قلبی پیدا کرده است. مثل بسیجی‌های خودمان(که) زمان جنگ می‌خوابیدند روی سیم خاردار یک گردان از رویشان عبور می‌کرد. بعد که از منبر پایین آمد رفتم پیشش و گفتم حاج آقا اگر آن یقین فلبی است و این هم یقین قلبی است پس سننه؟ مننه؟ حقیقت چیه پس؟! گفت آقا اون-داعشی- هم اینجوری احساس می‌کند خب. گفتم شما به عنوان روحانی و استاد دانشگاه رفته‌اید بالای منبر و آیه و روایت می‌آورید که یقین قلبی یعنی این، مصداقش هم داعش و بسیجی‌ها!! پس کی باید این پیچیدگی‌ها را بیان کند؟ گفت خب ولی آنها هم مثل شما حس می‌کردند،‌گفتم پس یعنی ما هم سر کار بودیم!؟


شهید محمود شهبازی نفر اول سمت راست.
شهید محمود شهبازی نفر اول سمت راست.

یقین قلبی آثار دارد... کسی که یقین قلبی دارد، کسی که مجاهد است، مجاهدت آثار دارد. به ادعا که نیست. آن شخص تحت ولایت شیطان است و شیطان مهم‌ترین ابزارش برای هدایت، توهم است. او-داعشی- دارد توهم می‌کند. شما تفکیک کن بین اینها... توهم با یقین قلبی یکی است!؟ بله ممکن است طرف واقعا خودش را در محضر رسول‌خدا(ص) احساس کند. ما در روایات داریم شیطان خودش را در هیات اولیاء به شما عرضه می‌کند. اما به کسی عرضه می‌کند که بر او ولایت داشته باشد؛ بر چه کسی ولایت دارد؟ بر کسی که زمینه‌اش را دارد، کسی که بسترش را آماده کرده در خودش.


یقین قلبی آثار دارد، شاید در گوشه کنار اتفاق افتاده باشد اما من خودم ندیدم در دوران جنگ، گاهی گله گله عراقی -اسیر گرفته می‌شد من ندیدم حتی یک سیلی به اسیر عراقی بزنند. حتی من دقت کردم وقتی بچه‌ها عبور می‌کردند از جایی که اجساد عراقی‌ها افتاده بود مراقب بودند پایشان روی جنازه عراقی نرود! یقین قلبی آثار دارد.


گفتم حاج آقا! ‌آثار وضعی دارد یقین... حاج محمود شهبازی با موتور داشت می‌رفت -در عملیات فتح‌المبین- دید یک ستون عراقی دارند می‌آورند و یک بسیجی سیلی به گوش یک سرگرد عراقی زد! حاج محمود همانجا موتور را نگه داشت پیاده شد آن بسیجی را صدا زد و آن سرگرد را هم آورد جلو خودش را معرفی کرد:‌

من محمود شهبازی به عنوان معاون فرمانده یگان عمل کننده در این منطقه حکم می‌کنم که شما همین الان می‌توانید یک سیلی به گوش این بسیجی بزنی!! آن فرد عراقی خم شد و دست حاج محمود را بوسید! آثار وضعی دارد مجاهدت! یعنی یلی مثل حاج محمود شهبازی که فاتح خرمشهر بود با آن هیبتش حاضر نیست...

همین علی آقای چیت سازیان- که خاطرات زیادی ازش برایتان گفته‌ام- با آن هیبتش که دشمن بهش می‌گفت عقرب زرد خمینی یکبار یکی از بچه‌ها –الان زنده است- بنا بود برود در یک دیدگاهی که دست عراقی‌ها بود و بزند آنجا را – آدم جسور و شجاعی هم بود. رفت و آن ماموریت را انجام داد، وقتی برگشت مثلا برای اینکه می‌خواست علی آقا اطمینان بیشتری پیدا کند گوش عراقی را هم بریده بود گذاشته بود توی پلاستیک باخودش آورده بود. خدا می‌داند علی آقا یک برخورد بسیار تندی با او کرد و نامه نوشت به فرماندهی لشکر که این فرد را باید از جبهه اخراج کرد! و داد کشید بر سر آن فرد که برادر من! مثله کردن کار حرام است، من و تو برای خودمان نمی‌جنگیم، تو مجاهدی، چرا مثله می‌کنی؟؟ کی به شما چنین اجازه‌ای داده؟!


آنوقت حالا طرف بچه دو ساله را می‌گیرد مثل گوسفند جلوی پدر و مادرش گوش تا گوش سر می‌برد!!- خودشان فیلمبرداری می‌کنند می‌گذارند روی اینترنت! خب او می‌گوید الله اکبر، علی چیت‌ساز هم می‌گفت الله اکبر، آن یقین قلبی است؟ ‌این هم یقین قلبی است؟


مجاهدت آثار دارد، آثار وضعی دارد همین آقا مهدی باکری که آن ملعون (یکی از فرماندهان عراقی) بعدها در خاطراتش می‌نویسد وقتی صدای اون ترکه در بیسیم‌ها می‌پیچید ما تنمان می‌لرزید و لرزه به انداممان می‌افتاد می‌گفتیم باز این تُرکه آمد! یک چنین آدمی با چنین هیبتی آقای آبنوش نقل می‌کرد می‌گفت رفته بودیم شناسایی، بنا بود 20 کیلومتر برویم پشت مواضع زرهی دشمن. شبانه رفتیم بنا بود در یک غاری که قبلا مختصاتش شناسایی شده بود شب شناسایی کنیم و روز داخل آن غار استراحت کنیم. می‌گفت موقع نماز صبح به آن غار رسیدیم، نماز را خواندیم و همانجا خوابیدیم.

شهید مهدی باکری
شهید مهدی باکری

لحظاتی گذشت دیدیم از دم غار سروصدا می‌آید، نگران شدیم گفتیم نکند عراقی‌ها ردمان را زده باشند! آقا مهدی بچه‌ها را بیدار کرد به آرامی رفتیم سمت درِ غار دیدیم سه تا آهو سم هایشان را دارند زمین می‌زنند! می‌خواستند بیایند داخل غار. ما تازه متوجه شدیم دیدیم بیست و چند بچه آهو ته غار هستند! ماندیم که چه کار کنیم هوا هم داشت روشن می‌شد. آقا مهدی پیشنهاد کرد که یواشکی به این آهوها نزدیک شویم و بگیریم بیاوریمشان داخل غار. دو سه باری تلاش کردیم و فایده ای نداشت. گفت چند دقیقه ای به سر بردیم من دیدم آقا مهدی اشک هایش سرازیر شد گفت بچه‌ها پاشید!‌ من نمی‌تونم تحمل کنم! اینها رفته‌اند در صحرا چریده‌اند الان آمده‌اند می‌خواهند ببچه هایشان را شیر بدهند من نمی‌توانم این صحنه را تحمل کنم پاشید بزنید بیرون از غار!!


گفتیم آقا مهدی!‌ ما بزنیم بیرون اینجا زیر دید عراقی هااست!! گفت حالا بالاخره لای کوهی کمری قایم می‌شویم دیگه... و همین کار را کردیم و از غار زدیم بیرون و هر کدام گوشه و کناری سر کردیم تا غروب که این آهوها بروند پیش بچه هایشان... این آثار مجاهدت است. آنوقت این-داعشی- 60 هفتاد نفر آدم را می‌خواباند روی زمین و مثل چرخ خیاطی با مسلسل می‌دوزدش می‌گوید الله اکبر! آقا مهدی باکری هم می‌گوید الله اکبر. آن یقین قلبی است این هم یقین قلبی است!! (بهمن 1393- تهران)

داعشیقین
علاقه‌مندی‌ها: √ فلسفه √ تاریخ √ دین virasty.com/banimasani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید