فیشنگار
فیشنگار
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

اگر من جای حمیدرضا الداغی بودم


بعد از نماز مغرب از کوچه‌ای تاریک می‌گذشتم، با خودم گفتم اگر در این تاریکی در مسیر من پسری مزاحم دختری شده باشد، من در آن لحظه چه باید بکنم؟


[با خودم می‌گویم] به سمت پسر میروم و به او میگویم من نه آمده ام تو را بزنم نه آمده ام تو را ببرم؛ فقط یک جمله به تو میگویم و میروم، دختر مردم را اذیت نکن!


ولی اگر بعد از اینکه حرفم را گفتم و رفتم این خانم از من کمک بخواهد انسانیت حکم می‌کند که کمکش کنم اگر می‌توانم. اینجاست که عقل می‌گوید خطر نکن برو؛ شاید هم عقل نباشد، خودخواهی و ترس باشد... نمیدانم.


مداحی حاج‌مهدی رسولی به‌ یاد شهید حمیدرضا الداغی |فیلم|


‌«قصه جریحه دار شد،

آن طرف پیاده رو


عقل صدا زد که بمان،

عشق صدا زد که برو»

https://www.aparat.com/v/FnJpK
شهید حمیدرضا الداغیامر به معروف و نهی از منکراحساس مسئولیت اجتماعیجامعهحج مهدی رسولی
علاقه‌مندی‌ها: √ فلسفه √ تاریخ √ دین virasty.com/banimasani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید