ویرگول
ورودثبت نام
فیشنگار
فیشنگار
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

سکونت آقازاده‌ها و خانواده مسئولان در غرب

در کتاب (فروغ ابدیت) زندگینامه حضرت محمد (ص) با مطلب جالبی برخورد کردم. این مطلب درباره ماجرای جاسوسی یکی از یاران پیامبر برای دشمن بود. پیامبر در سال هشتم هجری در مدینه ساکن بود و دشمنان او یعنی قریش در مکه بودند.
برخی از یاران پیامبر به مدینه هجرت کرده بودند اما خانواده و فرزندانشان هنوز در مکه رها کرده بودند. دشمنان پیامبر خانواده این مهاجران را تحت فشار قرار می‌دادند تا مجبور شوند برایشان از مدینه خبر بیاورند و علیه پیامبر جاسوسی کنند. در ادامه گزیده ای از ماجرای جاسوسی یار پیامبر را بخوانید:
آیت الله جعفر سبحانی نویسنده کتاب فروغ ابدیت
آیت الله جعفر سبحانی نویسنده کتاب فروغ ابدیت


قبل از حمله به مکه، تمام راه‌ها و شوارعی که منتهی به مکه می‌گردید، تحت مراقبت مأموران حکومت اسلام قرار گرفت و رفت و آمد، شدیدا کنترل شد.


هنوز سربازان اسلام حرکت نکرده بودند که جبرئیل به پیامبر گزارش داد یک نفر از ساده لوحان که در صفوف مسلمانان جای داشت، نامه‌ای به قریش نوشته و با زنی به نام (ساره) قرار گذاشته که با اخذ مبلغی، نامه وی را به قریش برساند و در آن نامه حمله قریب الوقوع مسلمانان را به مکه، فاش ساخته است.


ساره از زنان نوازنده مکه بود. پس از جنگ بدر کار او رونق خود را در مکه از دست داد، زیرا در جنگ بدر گروهی از شخصیت‌های قریش کشته شدند و حزن و اندوه سراسر مکه را فرا گرفت. به همین دلیل، مجالس نوازندگی و عیش و طرب برچیده شد و برای اینکه خشم و کینه قریش محفوظ بماند و احساسات مردم برای گرفتن خون کشتگان بدر از بین نرود، مجالس نوحه سرایی مطلقا ممنوع شد.


از این رو، (ساره) دو سال پس از بدر به مدینه آمد. رسول خدا از وی پرسید آیا اسلام آورده ای؟ گفت: نه حضرت فرمود: برای چه اینجا آمده ای؟ گفت: قریش اصل و نسب من می‌باشند، گروهی از آنان کشته و عده‌ای به مدینه مهاجرت کرده اند و پس از جنگ (بدر) کار من رونق خود را از دست داد و من روی احتیاج به اینجا آمده ام.


پیامبر اکرم فورا دستور داد: پوشاک و خوراک لازم در اختیار او بگذارند. (1) با اینکه او مشمول بخشایش و مهربانی پیامبر اسلام بود، ولی با گرفتن مبلغ ده دینار از (حاطب بن ابی بلتعه) حاضر شد نامه وی را- که حاکی از آمادگی مسلمانان برای فتح مکه بود- به قریش برساند. (2)


پیامبر سه سرباز رشید خود را خواست و به آنان مأموریت داد که راه مکه را پیش گیرند و این زن را در هرکجا دیدند، دستگیر کنند و نامه را از وی بگیرند. پیامبر این مأموریت را به علی، زبیر و مقداد داد. آنان در نقطه‌ای به نام (روضه خاخ) (3) او را دست گیر کرده و بارهای او را دقیقا وارسی کردند، ولی چیزی نیافتند.


علی علیه السّلام فرمود: به خدا قسم! پیامبر هرگز خلاف نمی‌گوید، باید نامه را بدهی ما به هر قیمتی باشد نامه را از تو می‌گیریم. در این لحظه، (ساره) احساس کرد، علی سربازی نیست که تا فرمان پیامبر را انجام ندهد، دست برنمی‌دارد. از این لحاظ، به حضرت گفت که مقداری فاصله گیرد.


سپس نامه کوچکی را از لابه لای تاب‌های گیسوان بلند خود بیرون آورد و به علی تسلیم کرد. پیامبر از اینکه یک مسلمان سابقه‌داری- که حتی در لحظه‌های دشوار اسلام به یاری اسلام شتافته- دست به چنین کار ناشایستی زده است، بسیار ناراحت شد. فورا (حاطب) را احضار کرد و درباره دادن چنین گزارشی از او توضیح خواست.


وی به خدا و رسول وی سوگند یاد کرد و گفت: کوچک‌ترین تزلزلی به ایمان من راه نیافته است، ولی پیامبر می‌داند که من در مدینه با حالت تجرد به سر می‌برم و فرزندان و خویشاوندان من در مکه تحت فشار و شکنجه قریش می‌باشند منظور من از دادن گزارش، این بود که تا حدی از فشار و شکنجه آن‌ها بکاهند.


از پوزش (حاطب) چنین استفاده می‌شود که سران قریش برای کسب اطلاع از اسرار مسلمانان، بستگان مسلمانان را در مکه تحت فشار می‌گذاشتند و رفع مزاحمت را منوط به این می‌کردند که اسرار مورد نظر آن‌ها را از طریق مسلمانان مدینه دریافت کرده و در اختیارشان بگذارند.


با اینکه پوزش او موجه نبود، ولی پیامبر روی مصالحی از آن جمله سوابق او در اسلام، عذر او را پذیرفت و او را آزاد ساخت. حتی (عمر) از پیامبر درخواست کرد که گردن او را بزند. پیامبر فرمود: او در نبرد بدر شرکت داشت و روزی مورد لطف الهی بود، از این رو من او را آزاد می‌سازم.


ولی برای اینکه این جریان بار دیگر تکرار نشود، آیاتی چند در این باره نازل گردید. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ (1)؛‌ای مردم با ایمان! دشمنان من و دشمنان خود را دوست نگیرید و با آنان طرح دوستی و محبت نریزید ..


حضرت محمدفروغ ابدیتآیت الله سبحانیجاسوسیفتح مکه
علاقه‌مندی‌ها: √ فلسفه √ تاریخ √ دین virasty.com/banimasani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید