سلجوقیها در قرنهای پنجم ششم هجری بهطرف ایران آمدند؛ یک عدّه بهطرف ایران آمدند، یک عدّه بهطرف آسیای صغیر رفتند. آن جماعتی که رفتند آسیای صغیر، آناتولیِ قدیمِ دولتِ بیزانس را رفتند به آنچه فرهنگ خودشان بود، تبدیل کردند اما سلجوقیهای ایران در تمدّن ایران و فرهنگ ایران هضم شدند؛ نهفقط در تمدّن و فرهنگ ایرانی هضم شدند بلکه ناچار خودشان به مروّجان فرهنگ ایرانی تبدیل شدند. اینها ایرانی نبودند -سلجوقی بودند، بیگانه بودند- امّا ایران اینها را در دل خودش هضم کرد؛ معنای اقتدار یک ملّت و استحکام یک ملّت این است. مجلس باید مظهر عزّت ملّی و مظهر اقتدار و استحکام نظام باشد.
عین همین قضیّه در مورد مغول پیش آمد؛ مغولها بهصورت مهاجم آمدند اینجا و آن کارهایی را که معروف است انجام دادند؛ امّا نتیجه چه شد؟ مغولها نتوانستند فرهنگ خودشان را بر این کشور تحمیل کنند بلکه این تمدّن، آنها را در خودش هضم کرد، شدند مروّج ایمان، فرهنگ و هنر، که یکی از دورههای ممتاز تاریخِ هنر ما دورهی حکومت مغولی در ایران است. ایران این است؛ سابقهی ما این است. اینها خیلی مهم است؛ مجلس بایستی عصارهی فضایل چنین ملّتی باشد. مجلس نباید نماد تردید باشد، نماد خودکمبینیباشد؛ نباید نماد یأس و نومیدی یا نماد عدم اعتنا و عدم مبالات به مسائل کشور باشد.