تحریمهای اقتصادی، بهویژه از سوی ایالات متحده، سالها یکی از مؤثرترین ابزارهای فشار علیه جمهوری اسلامی ایران بهشمار میرفتند. اما روندهای چند سال اخیر، بهویژه از اواسط دهه ۱۳۹۰ به این سو، نشانههایی از فرسایش این ابزار و حتی بازگشت هزینههای آن به طرف آمریکایی را نمایان کرده است.
نخستین نشانه این تغییر را میتوان در رفتار سیاستگذاران آمریکایی مشاهده کرد. دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، در حالی بهطور مکرر خواستار مذاکره با ایران بود که کمپین «فشار حداکثری» او در اوج خود قرار داشت. اگر تحریمها آنچنانکه طراحی شده بودند موجب فروپاشی اقتصادی یا سیاسی ایران میشدند، اساساً نیازی به درخواست مکرر برای مذاکره وجود نداشت. این تناقض، بهخوبی ناکارآمدی ابزار تحریم را نشان میدهد.
از منظر دادههای اقتصادی، ایران طی این سالها به جای فروپاشی، مسیری از بازتنظیم زیرساختهای اقتصادی را در پیش گرفت. طبق آمار گمرک جمهوری اسلامی ایران، صادرات غیرنفتی ایران در سال ۱۴۰۲ به بیش از ۵۳ میلیارد دلار رسید که افزایشی چشمگیر نسبت به دوره تحریمهای قبل دارد. همچنین، سهم تجارت با شرق—بهویژه چین، روسیه و هند—رشد قابلتوجهی داشته است. در همین راستا، گزارش ماه فوریه ۲۰۲4 بلومبرگ تأکید میکند که «ایران با تکیه بر شبکههای مالی منطقهای و مبادلات کالایی، توانسته است ضربههای ناشی از تحریمهای دلاری را به حداقل برساند.»
بهعلاوه، ورود ایران به مسیر عضویت در سازمان همکاری شانگهای، تفاهمنامههای اقتصادی بلندمدت با چین، و تقویت اتصال تجاری با اوراسیا، سیگنالهای روشنی هستند از اینکه اقتصاد ایران، بهرغم فشارها، در حال تعریف مسیرهای جدیدی برای بقا و حتی رشد است.
از سوی دیگر، گزارش دسامبر ۲۰۲۳صندوق بینالمللی پول (IMF) در ارزیابی اقتصاد ایران، به رشد ۴.۵ درصدی تولید ناخالص داخلی (GDP) ایران در سال گذشته اشاره میکند. هرچند این رشد همچنان شکننده و وابسته به ثبات سیاسی و کنترل تورم است، اما تداوم آن در شرایط تحریم نشان میدهد که کارایی تحریم بهعنوان ابزار بازدارنده زیر سوال رفته است.
در این شرایط، پذیرش مذاکره به صورت غیرمستقیم از سوی آمریکا، بیش از آنکه از موضع قدرت باشد، نشانهای از درک هزینهزا شدن تداوم تحریمهاست. حتی نشریاتی چون Foreign Affairsنیز در تحلیلهایی که اخیراً منتشر کردهاند، به این موضوع اشاره دارند که «تحریمها اگر بینتیجه بمانند، میتوانند به نمادی از ضعف سیاست خارجی آمریکا تبدیل شوند.»
اما این واقعیتهای جدید، متأسفانه در برخی فضاهای رسانهای داخلی چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. همچنان روایتهایی بر فضای عمومی غالب است که ایالات متحده را در موقعیتی برتر، و ایران را در موضع انفعال معرفی میکند؛ حال آنکه توازن قدرت اقتصادی در منطقه و تغییرات در نظم پولی جهانی (از جمله کاهش سلطه دلار) چنین تصویری را تأیید نمیکند.

آنچه در این میان مغفول مانده، نبود روایت دقیق و جامع از این تحولات در برخی فضاهای رسانهای داخل کشور است. بسیاری از تحلیلها همچنان مبتنی بر تصویری قدیمی از مناسبات قدرت در نظام بینالملل است، تصویری که آمریکا را یک بازیگر همهقدرت و ایران را بازیگری منفعل فرض میکند. حال آنکه تغییرات جاری در توازن اقتصادی و دیپلماتیک منطقهای، حکایت از واقعیتی متفاوت دارد.
واقعیت آن است که ایران، با همه چالشها، به نقطهای رسیده که تحریم دیگر ابزاری تعیینکننده برای مهار آن نیست. و ایران بخشی از معادلات اقتصادی و سیاسی آینده خواهد بود.
در جمعبندی میتوان گفت: آنچه امروز در حال شکلگیری است، نه شکست قطعی تحریمها، بلکه ناتوانی ساختاری این ابزار برای وادارسازی ایران به تغییر رفتار سیاسی است. این نقطه، اگر بهدرستی درک و تبیین شود، میتواند مبنایی برای سیاستگذاری اقتصادی و رسانهای متفاوت در داخل باشد؛ سیاستی که بهجای ترس از تحریم، از آن بهعنوان محرکی برای تقویت زیرساخت و تنوعبخشی استفاده کند.
نویسنده: محمد قاسم تولایی فرد، اندیشه ورز اندیشکده تبیین