چرا پلیس باید خلافکار را هم مخاطب خود بداند؟
در میدان نبرد با جرم و جنایت، گاهی قویترین سلاح، نه اسلحه است، نه خودروهای ضدشورش. بلکه «روایت» است؛ روایتی که پیش از برخورد فیزیکی، ذهن مجرم را هدف بگیرد.
بسیاری از اراذل و اوباش، برخلاف تصور، با رسانه رسمی کشور در ارتباط نیستند. نه اخبار صداوسیما را میبینند، نه در جریان قدرت عملیاتی پلیس هستند. نتیجه؟ آنها تصور درستی از سرعت، قاطعیت و هوشمندی پلیس ندارند؛ و همین بیخبری، احساس بازدارندگی را از ذهنشان پاک کرده است.
این خلأ روایت، تنها در غیبت پلیس در رسانههای رسمی خلاصه نمیشود. حتی در سریالهای پرمخاطب مانند «زخم کاری» که فضای مافیایی و جنایی را به تصویر میکشند، اساساً پلیسی وجود ندارد! در چنین آثاری، پلیس غایب است چون اگر حضور داشت، قصه جنایت اساساً قابل روایت نبود. اما آیا این حذف، فقط یک تصمیم هنری است؟ یا پیامدهای امنیتی هم دارد؟
پلیس در تبلیغات خود هنوز بیش از آنکه به مجرم فکر کند، برای «مردم خوب» روایت تولید میکند. اما واقعیت این است که پلیس، اگر میخواهد بازدارندگی واقعی بسازد، باید خلافکار را هم مستقیماً مخاطب بگیرد. باید روایتهایی بسازد که پیش از ارتکاب جرم، قدرت پلیس را به رخ بکشند. ترس از پلیس نباید فقط هنگام دستگیری شکل بگیرد، بلکه باید پیشدستانه و بازدارنده باشد.
این ترس، البته از نوع هدفمند است؛ سلاح نرمی که بیآنکه خون بریزد، هزینه روانی ارتکاب جرم را بالا میبرد. در این رویکرد، رسانه نه یک ابزار تبلیغاتی، که بازوی امنیت روانی کشور است. و روایت مقتدرانه پلیس، نه یک نمایش، که ابزار پیشگیری از وقوع جرم است.
امنیت تنها با گشت و عملیات ساخته نمیشود. بخشی از آن، در ذهن مجرم شکل میگیرد. اگر پلیس بخواهد در میدان موفق باشد، باید در رسانه هم بدرخشد؛ و اگر بخواهد جرم را متوقف کند، باید ذهن مجرم را پیش از حرکت، متوقف کند.
نویسنده: محمد قاسم تولایی فرد، اندیشه ورز اندیشکده تبیین