وقتی به دانشگاه آمدم از آنجایی که سرم درد میکرد برای فعالیت و نمیتوانستم یکجا بنشینم، همان ابتدا سراغ غرفهها و اکیپ افرادی با تیپ خودم که درحال انجام یک فعالیتی بودند، رفتم.
با غرفه انجمن که روبرو شدم، هر پکی که برای ارائه به ورودیها داشتند را گرفتم. شب وقتی سر فرصت پکها را نگاه میکردم و از آنچه در روز تجربه کرده بودم برای خانواده تعریف میکردم؛ پدرم درباره مجموعههایی که اسلام را واژگون تفسیر میکنند تذکر دادند و خواستند در انتخاب مجموعه فعالیتهایم دقت بیشتری داشته باشم. این تذکر در ذهنم بود تا وقتی که چند روز بعد راهم به سمت دفتر انجمن رسید و بعد از کمی احوال پرسی، بدون تعارف درباره آنچه دربارهشان تصور میکردم و تذکری که پدرم داده بودند گفتم تا هویت انجمن را از زبان خودشان بشنوم.
یکی از بچهها توضیحاتش را با این جمله شروع کرد: بروید تحکیم وحدت کنید! و اینطور تعریف کرد: سال ۵۸ وقتی دانشجویان انجمن اسلامیهای دانشگاهها برای کسب تکلیف پیش امام رفتند؛ ایشان بهشان گفتند: بروید تحکیم وحدت کنید. پس از آن، همه انجمنهای اسلامی پیرو خط امام که پیش از انقلاب با دغدغه احیای اسلام دردانشگاهها ایجاد شده بودند و به صورت آشکار و پنهان برای پیروزی انقلاب تلاش کردهبودند؛ اتحادیه تحکیم وحدت را تأسیس کردند و زیر سایه راهنماییهای امام گرد هم آمدند. بچههای انقلابی انجمن اسلامی امیرکبیر هم از همان ابتدا در فعالیتهای دفتر تحکیم و میادین جمهوری اسلامی مانند تسخیرلانه جاسوسی حضور و نقش آفرینی موثری داشتند، مانند ۹۵ شهید دانشگاه امیرکبیر که اکثرا عضو انجمن اسلامی بودند.
اینجا بود که کمی نگاهم روشن شد؛ اما کم نبودند افراد و مجموعههایی که در مسیر چهل ساله انقلاب از مسیرشان منحرف شدند؛ پس به ادامه ماجرا گوش دادم: پس از جنگ و دوران سازندگی، دفتر تحکیم به انتقاد از فضای بسته سیاسی و عقیم سازی دانشگاهها پرداخت و با شعار عدالت نیز به انتقاد از تجملگراییهای دولت وقت میپرداخت.
قبل از قبولی در دانشگاه یک چیزهایی درباره کوی دانشگاه و دوران اصلاحات شنیده بودم، حدس زدم ماجراهایی باید در این برهه باشد. دوستم ادامه داد: در ماجرای دوم خرداد، گرچه در اصل همان کارگزارانیها بودند که میخواستند سکان را به دست بگیرند اما به دلیل شعارهای آزادی خواهانه و معرفی خود به عنوان چهرهای مخالف دولت هاشمی، از حمایت دانشجویان برخوردار شدند. دوره دوم اصلاحات، دوران انشقاق انجمن بود، برخی از اعضای اصلی و تاثیرگذار انجمن که از قضا به دولت وقت نزدیک بوده و از حمایت آنها برخوردار بودند؛ با تفکرات ضد اسلامی خود طیف مدرن را تشکیل دادند که به طیف علامه معروف شدند. یکی از نفرات شاخص این طیف علی افشاری(معروف به علی الف که اکنون تحلیلگر شبکههای ضد نظام است) و بلالی و… بودند. در مقابل جریان اصیل انجمن قرار داشتند که طیف سنتی را تشکیل میدادند و به طیف شیراز معروف شدند. طیف علامه با وجود نقض آشکار مرامنامه انجمن، به خاطر حمایتهای دولت وقت، چهار سال در راس امور انجمن بودند؛ اما در ادامه حتی به دولت حامی خودشان نیز وفادار نماندند و با برخی افراد سیاسی، به خاطر پایبند نبودن دولت به آزادی دموکراتیک، پروژه عبور از خاتمی را کلید زدند.
+ خب یعنی طیف شیراز هیچ کاری در مقابل آنها انجام نمیداد؟
یک نفر دیگر جوابش را میدانست: اتفاقا طی این سالها طیف شیراز نیز در صدد باز پس گیری انجمن و برگرداندن آن به مسیر اصلی خود بودند؛ تا اینکه در ابتدای دولت نهم، با ارائه شکایت به وزارت علوم، پس از یکسال تلاش، حضور جریان علامه در انجمن غیرقانونی شناخته شد و انجمن به جریان اصیل خود بازگشت و پس از آن جریان اصیل انجمن با برگزاری انتخابات به صورت قانونی به انجمن بازگشتند.
پس نقطه عطف ماجرا اینجا بود!
ماجرا ادامه داشت: طی سالهای دولت نهم و دهم، انجمن سعی کرد دانشگاه را در مقابل داد و قتل های جریان ضد اسلامی خالی نگذارد و انجمن را که آنها همیشه مترصد فرصتی برای انحرافش بودند؛ از دست این تفکر حفظ کند. با انتخابات ۹۲ و روی کار آمدن دولت تدبیر و امید، اصلاح طلبان یکبار دیگر تلاش کردند با فشارهای دولتی انجمن را مصادره به مطلوب کنند. اما جریان انقلابی انجمن که این سالها برای احیای خود تلاش کرده بود مانع از این اتفاق شد. جریان مقابل نیز با حمایت دولت برای مقابله با جریان انقلابی دانشگاه، سه تشکل ایجاد کردند و همیشه مترصد ایجاد تجمعاتی علیه نظام به بهانههای مختلف، از صنفی و سیاسی و… بودند. در این سالها انجمن سعی کرد به ثبات و تشکیلات سازی و خودسازی افرادش بپردازد و گفتمان مشخصی داشته باشد؛ در عین حال هیچ وقت عرصه دانشگاه را از نیروهای انقلابی خالی نگذاشت و ضمن اینکه با برگزاری مناظرات به ایجاد فضای گفت و گو توجه داشت، با ضد انقلاب در دانشگاه نیز خط مرز مشخصی ایجاد کرد.
زینب مهدوی