سلام. ورودت را به دانشگاه امیرکبیر؛ مادر دانشگاههای صنعتی کشور تبریک میگویم. امیدوارم با اساتید کنار بیایی و چهار سال دوره کارشناسیَت پر از خاطرات خوب باشد. در این مقاله قرار است کمی تندوتیز حرف بزنیم پس اگر هنوز در حال و هوای مدرسه هستی یا فکر میکنی دانشگاه فقط و فقط جای درس خواندن است، ورق بزن و برو سراغ مقاله بعدی. این مقاله برای کسانی است که چیزی در وجودشان میجوشد و میخواهند که کاری کنند.
حتما اطلاع داری که این دانشگاه علاوه بر اهمیت و جایگاهش در عرصه علمی و مهندسی، در عرصه سیاست هم حرفی برای گفتن دارد. یادم است برای انتخاب رشته کنکور رفته بودم پیش مشاور. وقتی دید دانشگاه امیرکبیر را گذاشتهام دومین انتخابم، بهم نگاهی انداخت و گفت: حواست هست که به این دانشگاه میگن سیاسی ترین دانشگاه کشور و همیشه برای هر اتفاقی زودتر از هرجای دیگه ای شلوغ میشه؟! میدانستم اوضاع امیرکبیر چه طوری است ولی خب از قدیم گفتند شنیدن کی بود مانند دیدن! حالا من میخواهم همین اول راه بهت بگویم: نودانشجوی گرامی؛ حواست هست که به این دانشگاه میگن سیاسی ترین دانشگاه کشور و همیشه برای هر اتفاقی زودتر از هرجای دیگه ای شلوغ میشه؟!
شاید با خودت بگویی من کاری به سیاست ندارم و صرفا یک دانشجوی ساده هستم که میخواهد بیاید سرکلاس ها درسش را بخواند و برگردد خانه. ولی خب قضیه به این سادگی ها هم نیست. در این دانشگاه حتی اگر سیاسی نباشی هم بعد از مدتی سیاسی میشوی. شما الان دیگر یک دانشجوی ساده حساب نمیشوی. از الان دیگر جزو قشر نخبگانی محسوب میشوی، اصطلاحا میگویند "خواص". خواص موضعگیری هایشان براساس آگاهی است و خودشان تصمیمگیرنده اند نه این که بقیه برایشان تصمیم بگیرند. پس بهتر است تا قبل از این که دیر شود و با هر حزب بادی(!) همسو شوی، مسیرت را مشخص کنی. دانشجو جریان ساز است به همین دلیل باید از آگاه ترین افراد جامعه خودش باشد، باید متعهد به آرمان ها باشد. نباید عمله جریان های سیاسی داخلی و خارجی باشد و شعارهای آنها را کورکورانه تکرار کند. شهید بهشتی ما را موذن جامعه خطاب کرده اند. میدانی یعنی چه؟! یعنی اگر خواب بمانیم نماز امت قضا میشود. خواب ماندن یعنی از مسائل روز خبر نداشتن و نرفتن دنبالشان، یعنی بیخیالی، یعنی ندانستن خوب و بد برای کشور، یعنی بگویی فوردو آزمایشگاه شد به ما چه، یعنی بگویی برجام بیست دقیقه ای تصویب شد که شد، یعنی سردر دانشگاه یک عده انگشت وسط نشان بدهند و یک عده دیگر هم فیلمبرداری کنند ولی تو فقط از کنارشان عبور کنی و بگویی خب به من چه؟! یعنی...
حالا که متوجه اهمیت جایگاه دانشجو شدی باید بدانی رسالتی به گردنت است. رسالت دانشجو یعنی همان که سال سی و دو با وجود فضای امنیتی و خفقان دانشگاه، در مقابل نظام سلطه ایستادگی کرد و توانست ثابت کند که میتواند به آرمان های ضدامپریالیستیش پایبند بماند؛ همان که روز سیزدهم آبان از دیوارهای لانه جاسوسی آمریکا بالا رفت و آرمان استکبارستیزیاش را به جهان مخابره کرد. یعنی حواست باشد اجازه ندهی روز شانزده آذر ریاست محافظه کار، مادر دانشگاه های صنعتی را به مادر دانشگاه های محافظهکار تبدیل کند.
تمام این مواردی که توضیح دادم ذیل یک کلمه توصیف میشوند: جنبش دانشجویی.
جنبش دانشجویی همیشه با درد جامعه به طور مستقیم در ارتباط است و صدای مردم را میشنود. به همین دلیل جنبش دانشجویی را میتوان جریانی توصیف کرد که همیشه دغدغه اجتماعی، سواد و امکان تحول را هم دارد. همچنین جنبش دانشجویی همیشه نزد حاکمیت از قدرت و جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. پس بنابراین جنبش دانشجویی یک لایه میانی بین مردم و حاکمیت محسوب میشود که میتواند صدای مردم را به حاکمیت برساند و در مواردی هم برعکس تا مشکلگشا باشد.
و به طور کلی رسالت دانشجو و جنبش دانشجویی را در این یک خط از قول شهید بهشتی میشود متوجه شد: دانشجو رسالتش در این است که در برابر دردهای جامعه برای همیشه حساس بماند... وای به حال جامعه ای که گروه ممتازش تبدیل بشود به گروه بیدرد.
حالا برای این که به گروه بی دردان ملحق نشوی برایت چند راهکار دارم. مثلا موقعی که انتخاب واحد میکنی درکنارش موضعت نسبت به انتخابات مجلس هم انتخاب کنی. ریاضی ۱ که پاس میکنی، وضعیت ایران در شانگهای هم تحلیل کنی. موقع برنامه نویسی برای خودت هم یک برنامه خودسازی بنویسی که حضور در یک تشکل قطعا در این مسیر کمکت میکند.
حالا که تا اینجای مقاله را خواندی یعنی تو یک دانشجوی واقعی هستی که میدانی دانشگاه صرفا جای درس خواندن نیست و یک چیزی در وجودت میجوشد و میخواهی که کاری کنی.
مائده علیمحمدی