ویرگول
ورودثبت نام
Anne (Anisa) Ahmadi
Anne (Anisa) Ahmadi
خواندن ۱۸ دقیقه·۴ سال پیش

پانزده دلیل برای اینکه همه کودکان باید موسیقی یاد بگیرند


چگونه موسیقی می تواند به کودکان کمک کند تا در آینده به بزرگسالانی شاد و موفق تبدیل شوند؟

برای من، به عنوان یک رهبر ارکستر، موسیقی همواره عاملی بوده که ذهن من را تواناتر کرده و زندگی من را تغییر داده است.

من کودکی معمولی از یک خانواده کشاورز در مزرعه ای در ایالت ساسکاچوان آمریکا بودم و از طریق موسیقی بود که توانستم توانایی بالقوه ای را در خود کشف کنم که حتی نمی دانستم از آن برخوردارم.

موسیقی از بسیاری جهات برای کودکان ارزشمند است. رشد و بالندگی توانایی های ذهنی یکی از اصلی ترین این موارد است ، اما دلایل مهم دیگری نیز وجود دارد که موسیقی زندگی کودک شما را چه در حال حاضر و چه برای آینده تغییر می دهد.

تفاوتی نمی‌کند که کودک شما در آینده تبدیل به یک دانشمند ، پیمانکار ، معلم ، پزشک ، کارآفرین یا بازیکن حرفه ای هاکی شود. در هر حال اگر او تجربه اجرای موسیقی در جوانی را داشته باشد ، زندگی او غنی تر خواهد بود و درک و خلاقیت بیشتری خواهد داشت.

موسیقی زندگی فرزند شما را شادتر می کند، به تفکر او عمق و آگاهی بیشتری می بخشد و به او اندیشیدن، پرسش گری و یافتن ارتباطات را می‌آموزد تا او تبدیل به انسانی خلاق و متفکر شود.

در اینجا 15 دلیل را برخواهم‌شمرد که موسیقی باعث تغییر در جهت بهروزی و موفقیت و شادی در زندگی کودک شما خواهد شد.


۱. موسیقی استقامت داشتن و نتیجه مثبت پشتکار را می‌آموزد

شجاعت ، انعطاف پذیری و عزم راسخ ویژگی های ارزشمندی است که نوازندگان جوان را به بزرگسالانی موفق تبدیل می کند.

به بازخورد ملموسی که کودکان از یادگیری موسیقی یا ورزش می گیرند، فکر کنید. آنها باید ساعتها و ساعتها برای کسب مهارتی جسمی و ذهنی تمرین و استقامت کنند تا سرانجام بتوانند دستیابی به هدفی که برای آن تلاش کرده اند را تجربه کنند. تمرین موسیقی به بچه ها می آموزد که مصمم باشند، هر روز ساز خود را بردارند و دوباره و دوباره تمرین کنند. موسیقی به طور شگفت انگیزی و نمادینی ارزش تلاش کردن و پس از آن دستیابی به گنج موفقیت را به آنها نشان می‌دهد.

دست‌یابی به هدف فرایند جذابی است. هورمون اندورفین،‌ هورمونی است که در هنگان دست‌یابی به هدفی که برای آن تلاش کرده ایم در مغز ما ترشح می‌شود. برای کودکانی که موسیقی می‌نوازند، شنیدن نتیجه نهایی تلاش‌هایشان،‌احساس شعف و رضایتی ملموس را در آنها ایجاد می‌کند.

موسیقی به ما می آموزد که گاهی اوقات به دیوار برخورد خواهیم‌کرد. گاهی اتفاقات آنگونه که انتظار داریم رخ نمی‌دهند و ما نمی توانیم بفهمیم مشکل چیست. باید بارها و بارها تلاش کنیم تا آن زمان که صدای گوشنواز سازمان به ما بگوید که به نتیجه رسیده‌ایم. زیبایی شناسی در نهاد همه ما وجود دارد و این عاملی درونی همیشه حقیقت را می گوید. این لحظات باعث شکل گیری یه تجربه زیبای شخصی می‌شود. همه این تلاش‌ها کنش و واکنشی است بین ما و سازی که می‌نوازیم. ما آنقدر به این تلاش ادامه می‌دهیم که با سازمان یکی شویم.

ما مبارزه می کنیم ،تلاش می کنیم و تجربه می کنیم. اما در پایان ، زمانی که در نهایت به زمان اجرا می‌رسیم، خود را رها می‌کنیم و لحظات خوب و بد خود را می پذیریم. موسیقی به ما می آموزد که ما می توانیم تمرین کنیم و آماده شویم ، اما در کنسرت (و در زندگی) باید بدون توجه به اشتباهاتی که روی‌ می‌دهد، باید ادامه دهی. این تنها راه پیش رو است، باید به خودت اعتماد کنی و ادامه‌ دهی.

و برای اینکه هر کاری برای ما تبدیل به تجربه‌ای فراموش نشدنی و عالی شود، ابتدا باید خود را از قضاوت و بد‌بینی خالی کنیم و فقط آنچه دوست داریم انجام دهیم.

چه کسی است که نخواهد کودکش چنین درس ارزشمندی را بیاموزد؟


۲. کودکان می‌آموزند که برای خود اهداف کوتاه مدت و بلند مدت تعیین کرده و در طول مسیر شکست را مدیریت کنند.

موسیقی از کودکان می خواهد بر روی جزئیات تمرکز کرده و آنها را تمرین کنند. باید حتی به کیفیت کوچکترین اصوات دقت کرد. باید حتی روی کوتاه‌ترین ریتم ها تمرکز کرد تا دقیق و درست نواخته شوند. موسیقی به دقت و عمق نیاز دارد. موسیقی از شلختگی متنفر است.

اما موسیقی همچنین به کودکان چشم اندازهای طولانی برای آینده می دهد. هدف از یادگیری نواختن یک قطعه کامل است که فقط پس از ماه ها تلاش و تمرین محقق می‌شود. برای نواختن یک قطعه کامل، کودکان می‌آموزند که باید هربار ، قسمت کوچکی از آن را تمرین کنند ، و خط به خط پیش بروند. این همان کاری است که من اکنون به عنوان نویسنده این مقاله انجام می دهم و این همان کاری است که شما هر روز در محل کارتان انجام می‌دهید.

همچنین در صورتی که کودکان عضوی از یک اجرای گروهی باشند، یاد می گیرند که عضوی تیم بودن به چه معنی است. می‌آموزند که برای موفقیت لازم است با هم کار کنند و در قبال یکدیگر مسئولیت پذیر باشند. و چه آموزشی از این بهتر برای تربیت یک کارآفرین آینده دار جوان وجود دارد؟

و سرانجام ، موسیقی به کودکان می‌آموزد که شکست را مدیریت کنند. موسیقی یک تجربه از زنجیره شکست، دور شدن، بازگشت، تلاش دوباره است. و این زنجیره تا زمان رسیدن به موفقیت امتداد می‌یابد. شکست می تواند کوچک باشد و در اتاق تمرین، یا واقعاً بزرگ و بر روی صحنه. اما در هر حال او یاد می گیرد که از شکست‌ها گذر کرده و دوباره امتحان کند.


۳. بچه ها یاد می‌گیرند که می توانند از انتظارات خود فراتر روند.

عاملی اسرار آمیز در مورد موسیقی وجود دارد که تعریف ما از خودمان را در همه ما ارتقا می‌دهد. همه نوازندگان بارها عبور از انتظارات خودشان را تجربه کرده اند.

ما همان چیزی هستیم که معتقدیم هستیم. این حقیقتی است که همه روی آن اتفاق نظر داریم. اما موسیقی به ما نشان می دهد که در واقع می توانیم از آنچه در مورد خودمان فکر میکنیم فراتر رویم.

زمانی که قطعه ای را تمرین می کنیم، انتظاراتی که از خودمان داریم برایمان واضح است. اما گاهی در زمان اجرا یا برخی لحظات الهام بخش در تمرین ، ناگهان فراتر از جایی که باور داشتیم گام می‌گذاریم. من به عنوان رهبر ارکستر، بارها این لحظه را با ارکسترهایی که با آنها کار می کنم تجربه کرده‌ام.

وقتی نوازنده هستید، گاهی به ناگهان کشف می‌کنید کاری را می‌توانید انجام دهیم که باور نداشته اید از عهده آن برآیید. در موسیقی، احساسات، پشتکار، تمرکز و شجاعت می تواند ما را به جایی فراتر باورهایمان پرواز دهد. از طریق این تجربیات در موسیقی، ما یاد می‌گیریم که به خود ایمان داشته باشیم و آرمان‌هایی بزرگ برای خود تعیین کنیم. ما یاد می‌گیریم که فراتر از محدودیت‌های خود و زندگی روزمره‌مان فکر کنیم و به جستجوی اهدافی بزرگ بپردازیم و بزرگتر فکر کنیم.

و در نهایت، فرزندانمان روزی می توانند به گذشته خود نگاه کنند و مسیری را که پیموده‌اند مرور کنند. و در آن روز آنها می‌توانید در قله کوهی باشند که خودشان و با تلاش خودشان به آن صعود کرده‌اند.


۴. موسیقی به کودکان یاد می‌دهد که در لحظه زندگی کنند.

در هنگام نواختن، با موسیقی تنها می‌توان در لحظه و زنده ارتباط برقرار کرد. در زمان اجرا، کاری که پیش از این کرده ایم یا آنچه در آینده قادر به انجامش هستیم اهمیت ندارد. ما نمی توانیم از زمان پیشی بگیریم، باید همه توجه خود را معطوف به اکنون کنیم وگرنه نکته‌هایی را از دست خواهیم داد. موسیقی یک تجربه مجسم از حضور در لحظه، بدون توجه به گذشته یا آینده است.

موسیقی به ما می آموزد که اشتباه کنیم، اما در مورد آن بیش از اندازه تعمق نکنیم. باید به حرکت خود ادامه دهیم. به ما می آموزد که از خودمان پیشی نگیریم و بیش از حد از خود انتظار نداشته باشیم. ممکن است همه چیز طبق برنامه پیش برود و یا نه،‌ اما زندگی ادامه دارد.


۵. موسیقی نشان دهنده نتیجه مثبت همکاری تیمی است .

هنرجویان می‌آموزند که عضویت در گروه یک مسئولیت است. آنها یاد می گیرند که اگر تلاش و تمرین نکنند، تمام گروه را تحت تاثیر قرار خواهند داد.

در دوره های آموزش موسیقی کودکان معمولا هر کودکی فارغ از توانایی‌ها و خصوصیت هایش میتواند شرکت کند. در این دوره‌ها، هدف دعوت و استقبال از همه است. با این حال ، کودکان خودشان درک خواهند کرد که توانسته اند به گروه کمک کنند یا نه. آنها با سادگی به سهم و اهمیت خودشان در گروه پی می‌برند و به وضوح خواهند فهمید که تلاش‌ها و تمریناتشان توانسته باعث پیشرفت همه گروه شود.

این یک درس ارزشمند از پشتکار و استقامت در زندگی و اهمیت کمک به بهتر شدن دنیا برای آینده کودکان خواهد بود.


۶. موسیقی باعث بهبود ارتباط ذهن و جسم کودکان می‌شود.

تصور کنید که کودک شما مجبور است علائم پیچیده موسیقی را از روی کاغذ بخواند و همزمان با ریتم هماهنگ شده ، نت‌ها را یک به یک تشخیص داده و واکنش‌های جسمی و ذهنی بی شماری نسبت به آنها انجام دهد. و همه اینها باید به صورت متناوب و بدون توقف ادامه دهد.

تصور کنید که در حالی که مغز کودک شما این تعداد از اطلاعات افقی و عمودی را کنترل می کند (ریتم، هارمونی، طول نت ها ، عبارات و … ) همزمان باید مراقب رهبر ارکستر هم باشند و در عین حال به نوازندگان اطراف خود به دقت گوش دهد تا بتواند با همان انرژی، شدت و سبک اجرا کند.

تصور کنید که در حالی که مغز کودک شما در حال ترجمه موسیقی و تبدیل آن به یک واقعیت است ، بدن او در تعامل مداوم با مغز او است تا اطمینان حاصل کند که تنفس، استایل و وضعیت بدن همه در موقعیت بهینه برای ایجاد بهترین صدای ممکن هستند. و هر زمان که مغز او متوجه لغزشی در یکی از این موارد شود به سرعت تغییرات لازم را اعمال می‌کند تا شرایط را بهبود ببخشد.

و تصور کنید که این فقط نیمی اعجاز موسیقی است. نیمه دیگر طلای واقعی است ...

اکنون کودک شما باید تمام این اطلاعات و مهارت را بکار بگیرد تا بتواند با زبان موسیقی احساسات،‌ علایق و ایده‌های خود را بیان کند.


۷. موسیقی کودکان را متفکر تر می کند.

نوروپلاستیکیتی توانایی مغز در ایجاد و بهبود مداوم اتصالات عصبی است. هنگامی که ما مهارت جدیدی را فرا میگیریم، مغز ما شروع به ایجاد اتصالات عصبی جدیدی می‌کند. به ویژه در جوانی، مغز ما انعطاف پذیری و پتانسیل فوق العاده ای برای یادگیری سریع مهارت هایی مانند زبان یا موسیقی دارد. آن زمان که کودک شروع به فراگیری موسیقی می‌کند، به یک باره ، مغز او شما به شکل خارق العاده ای رشد میکند.

چرا آموزش علوم و ریاضیات به کودکان برای ما اهمیت دارد؟

زیرا ما می خواهیم فرزندانمان بتوانند استنباط كنند ، در مورد مشكلات فكر كرده،‌ روند رسیدن به راه حل را تشخیص داده و آن را اجرا كنند تا به راه حل برسند. بتوانند از پرسش ها به فرضیه‌ها، از فرضیه ها به عمل و از عمل به راه حل دست یابند.

حال چرا آموزش زبان و علوم انسانی به کودکان برای ما مهم است؟

چون می خواهیم آنها بتوانند به خوبی ارتباط برقرار کنند و از طریق ایده ها، خلاقیت و تاریخ بشریت، جهان را درک کنند و با آنها درگیر شوند.

ما عمیقاً متعهد به دانش و درکی هستیم که علوم برای فرزندان ما به ارمغان می آورند. ما همچنین بر این باوریم که اگر میخواهیم کودکانمان را برای تحصیلات و یا مهارت ها و مشاغل پس از تحصیل آماده می‌کنیم ، باید مهارت یافتن در این علوم را اولویت بندی کنیم و همه گزینه ها را برای کودکانمان باز نگه داریم.

گمان می‌کنم همه ما اتفاق نظر داریم که دانش اگر با کنجکاوی و تعمق همراه نشود موثر نخواهد بود. ما می‌خواهیم کودکانمان در یادگیری فعال و کنجکاو باشند.

آموزش موسیقی به این دلیل منحصر به فرد و قدرتمند است که به تفکر خلاق و انتقادی در "آن واحد" نیاز دارد و عملکرد مغز در نیمکره راست و چپ را همزمان مدیریت می کند.

موسیقی در لحظه از همه توانایی مغز استفاده می کند. و ما را ملزم می کند که همزمان با محاسبات ریاضی، خواندن زبان موسیقی و تعامل با دیگران، با احساس نیز بنوازیم. همه اینها باعث رشد مغز کودک شما برای هر کاری که در آینده انجام خواهد داد می شود.آموزش موسیقی به کودکان باعث بهبود و غنی سازی همه فاکتور‌های مهم آموزشی برای آنها،‌ مانند تجسم ذهنی، تمرکز، تفکر اگاه و درگیرانه و زنده و خلاق می‌شود.

یادگیری موسیقی یک فرایند آموزشی فعالانه است. هر نوازنده جوانی،‌ برای یادگیری روشی منحصر به فرد و خلاقانه برای خود ایجاد می‌کند تا بتواند یاد بگیرد و رشد کند.


۸. موسیقی به کودکان می آموزد که به مغز خود اعتماد کنند.

هنگامی که فراگیری موسیقی باید این گام‌ها را یک به یک پشت سر بگذاریم:

  • ابتدا به سختی تمرین کنیم تا مهارت جدید را یاد بگیریم.
  • بیشتر تمرین کنیم تا به مهارت جدید مسلط شویم
  • از طریق تمرین بیشتر مهارت جدید را برای خود اتوماتیک کنیم تا لازم نباشد در هنگام اجرا به آن فکر کنیم
  • و در نهایت، در زمان اجرا خود را رها کنیم و به آنچه آموخته ایم و تمرین کرده ایم اعتماد کنیم

این مهارت "اعتماد" در زمان امتحانات تحصیلی، مصاحبه شغلی ، ورزش یا تمایل به شروع هر حرفه جدید ، مهارتی فوق العاده و حیاتی است. هنرجویان این راز را کشف خواهند کرد ، که اگر زیاد تمرین کنند، می‌توانند نوعی از خودکاری ذهنی را در خود ایجاد کنند و سپس به مغز خود اطمینان کنند تا بتوانند به موضوعات دیگر بپردازند.

وقتی اعتماد به نفس خودمان را افزایش می‌دهیم ، همزمان با خودمان صادق تر می‌شویم. یاد می‌گیریم که به غرایز و مهارت های اساسی خود اعتماد کنیم‌، و هر بار که اجرا می کنیم مرزها قبلی‌مان را زیر پا می‌گذاریم تا کمی بیشتر از توانایی‌مان در اجرا به نمایش بگذاریم .

برای زیر پا گذاشتن مرزهای خود، باید به خودمان اعتماد کنیم، و همین باعث شهامت ما می شود.حتی یاد می گیریم که اگر همه چیز خراب شد و اشتباهات زیادی مرتکب شدیم، هنوز ایستاده ایم و زندگی ادامه دارد. پس باز ساز خود را بر می داریم و دوباره امتحان می کنیم.


۹. بچه‌های امروزی، زمان زیادی را تنها می گذرانند. موسیقی آنها را وارد یک گروه الهام بخش و تجربه مشترک می کند.

اگر کودکان شما نیز شبیه به کودکان من هستند ، وقت خود را بیشتر از آنچه شما می خواهید صرف رایانه می کنند.

شما هم درباره روزهای خوبی که کودکان با یکدیگر تعامل چهره به چهره بیشتری داشتند و با دوستانشان بازی میکردند، متاسف هستید. برنامه‌های آموزش موسیقی به کودکان می تواند بستری برای این تعامل باشد.

ارتباطاتی که در این کلاس‌ها برقرار می‌شود گاهی برای همه عمر برقرار می‌ماند. موسیقی یک پیوند دهنده مادام العمر است که مردم را به تجربه‌های مشترک دعوت می کند، چه به عنوان نوازنده و چه شنونده.

من کار رهبری خود را به عنوان یک مربی موسیقی کودک آغاز کردم و هنوز دانش آموزان زیادی را از سالهای گذشته ارتباط دارم که از تأثیر موسیقی بر زندگی شان برایم می‌گویند. با اینکه هیچ کدام از آنها امروز نوازنده نیستند، هنگامی که به گذشته نگاه می کنند‌، هنوز لذت و خوشحالی که از حضور در اجراهای گروهی به دست آورده بودند از برجسته ترین خاطرات دوران کودکی آنها است.

موسیقی همیشه از نظر اینکه چگونه می‌توان آن را تجربه کرد و به اشتراک گذاشت، منحصر به فرد و خاص خواهد بود. ما همزمان با ارتباط صمیمانه ای که با خود موسیقی داریم، می توانیم بخشی از یک «ما» باشیم.


۱۰. کودکان می آموزند که به گروهی بزرگتر تعلق دارند و باید نسبت به نظرات یکدیگر انعطاف پذیر باشند.

گروه موسیقی یک جامعه امن و الهام بخش است. برای بسیاری از ما، گروه های دوستان و یا خانواده، جایی است که تلاش میکنیم احساس تعلق را پیدا کنیم. تعلق داشتن به یک گروه برای جوان‌ترها حتی از اهمیت بیشتری برخوردار است.

وقتی بچه ها در یک گروه ساز می‌زنند، به گروهی از افراد متصل می‌شوند که رویاها و تجربه‌ها‌ی خاصی را به اشتراک می‌گذارند. این تعلق به کودکان احساس هویت می دهد.

آنها در گروه،‌نقش و وظیفه ای دارند و به خاطر آن نقش مهم و عزیز هستند.

اکثر بچه ها در برنامه‌های گروهی موسیقی تا سن بلوغ شرکت میکنند. شما فرزند خود را در کلاس گروهی ثبت نام می‌کنید تا آنها تعلق خاطر، تفاهم و ارتباط با دیگران را تجربه کنند، که باعث می شود فرزندان شما احساس ارزشمند بودن کنند.

فرزند شما بخشی از گروه است که با هم سخت کار می‌کنند، به عنوان یک گروه دارای اهداف و آرزوهایی هستند و از احساسات‌، امید و موفقیت تیمی تعریف و درکی مشترک دارند.

موسیقی به آنها می آموزد که برای هم، و در مقابل هم اجرا کنند و یکدیگر را قضاوت نکنند. (چرا قضاوت نکنیم؟ زیرا نوبت اجرای ما هم فرا خواهد رسید.)

موسیقی یک فعالیت اجتماعی است و به ما می آموزد که در یک گروه، همه برابر هستند و ایفای نقش همه در گروه لازم است.

البته برخی نوازنده بهتری هستند، برخی ضعیف ترند، بعضی‌ها تکنوازی می‌کنند ، بعضی‌ها خط باس را می‌خوانند ، اما همه نقش دارند و هر ساز یا صدا بخشی از اجرا است.

مهم نیست که کودکان در چه بستر، جایگاه اقتصادی، اجتماعی و یا فرهنگی رشد کرده اند. اگر ساز موسیقی در دسترس آنها باشد همه برابرند. موسیقی ما را متحد می کند.


۱۱. موسیقی ما را درک میکند.

وقتی کودک ما دوران بلوغ را پشت سر گذاشت و بن بزرگسالی رسید، پیچیدگی‌های زندگی‌، غم ها‌، کشمکش ها و سوالات قسمت عظیمی از زندگی او خواهد بود.

موسیقی یک نیرویی برای درک و استنباط است.

وقتی به آن گوش می دهیم ، به نظر می رسد موسیقی احساسات و روحیه ما را درک می کند و با ما ارتباط برقرار می کند.

این رابطه شخصی به ما احساس قوی تری از "خود" می دهد، موسیقی که به آن گوش میکنیم بخشی از هویت ما می‌شود.

این برای جوانی که با چالش های زندگی دست و پنجه نرم می کند از ارزش زیادی برخوردار است. موسیقی برای تمام عمر دوست ما خواهد بود.

به نظر من وقتی ما قطعه ای را برای شنیدن و یا نواختن انتخاب‌ می‌کنیم،‌به نوعی آن قطعه هم ما را انتخاب می‌کند. هربار که یک قطعه موسیقی را برای خود بر‌میگزینیم و به آن گوش می‌سپاریم یا آن را به شیوه خود اجرا می‌کنیم، سفری آغاز می‌شود که ما را به قطعه بعدی هدایت می‌کند.

شما ممکن است همیشه نتوانید در کنار فرزند خود باشید. اما موسیقی همیشه با آنها خواهد بود.


۱۲. موسیقی همدلی و پذیرا بودن را به کودک می آموزد.

همه ما به عنوان عضوی از گروه نقشی را که هر نوازنده دارد ، تشخیص می دهیم. در بزرگسالی ، هر یک از اعضای کسب و کار یا سازمان به موفقیت کلی تیم کمک می کنند. اما همه ما روز‌های خوب و بدی را تجربه کرده‌این. ما برخی روز‌ها می‌درخشیم و گاهی‌ هرکاری که می‌کنیم حاصلی وحشتناک دارد.

در حقیقت ، اگر تا امروز روز‌هایی وحشتناک نداشته ایم ، پس خود را برای انجام کاری خلاقانه و ابتکاری و برای کشف فراتر از مرزهای فعلی تحت فشار قرار نداده‌ایم. برای رسیدن به موفقیت باید جایگاه شکست را در زندگی خود بپذیریم.

در زمان اجرای موسیقی ما به راحتی میتوانیم تنها با گوش دادن تشخیص دهیم به سمت موفقیت می‌رویم و یا شکست. در گروه موسیقی،‌ کودکان به تجربه ای شگفت انگیز از اعتماد به یکدیگر،‌ حمایت از هم،‌ همدلی و خود‌باوری دست می‌یابند.

موسیقی به ما می آموزد که همه انسان‌ها ارزشمند هستند، تمامی عقاید مهم هستند. و موسیقی ما را پذیرای همه احتمالات میکند.


۱۳. موسیقی زندگی احساسی غنی‌تری برای کودکان می‌سازد.

موسیقی به ما این فرصت را می دهد که پا به بیرون از خود بگذاریم، احساساتی را که در زندگی روزمره نداریم تجربه کنیم ، در مورد احساس خود تعمق کنیم یا ارتباط برقرار کنیم.

ما ممکن است کودک خود را با تجربیات عاطفی و عینی بی‌شماری روبرو کنیم. مسافرت، موزه، پیاده روی و بی شمار تجربیات دیگر. اگر دوست داشته باشید که کودکتان تجربیات عاطفی و عملی فراتر از قلمرو زندگی روزمره‌اش را تجربه کند، موسیقی سفر به دنیایی است که ما نمی‌توان مانند آن را در جای دیگری یافت.

هر چه ما آگاه‌تر شویم، زندگی ما عمق و ظرافت بیشتری میگیرد. در این صورت است کهمی‌توانیم ظرافتهای موجود در دنیای اطراف خود را درک کنیم و از آنها لذت ببریم. موسیقی این آگاهی را بارور می‌کند و به ما کمک می کند تا دنیا را به روشی بدیع و غنی درک کنیم.

در اجرای موسیقی ، کودکان خود را از درگیری‌ها و چالش‌های زندگی خالی می‌کنند و پذیرای پیام‌ها و تجربیات احساسی هستند که موسیقی برای آنها ایجاد می‌نماید.


۱۴. موسیقی معنویت است.

هر فرد و خانواده ای دارای سیستم اعتقادی خاص خود و هویتی معنویی است.

معنویت برای افراد مختلف معناهای متفاوتی دارد. معنویت را می توان در پیوندی که با خودتان دارید ، یافت. و یا آن را در رابطه با نیرویی بیرونی یافت که دلگرمی‌، امید‌، شجاعت، بینش و قدرت را فراهم می کند.

موسیقی ما را به صدای درون متصل می کند و می تواند یک دوست برای تمام عمر باشد. نیرویی که ما را درک می کند، در صورت نیاز خلق و خوی ما را بازتاب می‌دهد، در صورت تمایل ما را به مکان جدیدی می برد و یا می تواند نیرویی باشد که افکار و دیدگاه های جدید را در ما هدایت کرده و پرورش ‌می‌دهد. موسیقی می‌تواند دریچه‌ای باشد که فرزندان ما نقطه‌ای امن برای ارتباط با دنیایی غیبی ، خیالی و زیبا پیدا می‌کنند. موسیقی معنویتی است که به هیچ دین خاصی احتیاج ندارد اما هنوز حکمت بی حد و حصر می‌دهد.


۱۵. موسیقی زندگی را زیباتر می کند.

اجرای موسیقی به کودکان به جای شنیدن منفعلانه،‌ یک تجربه عملی از اجرا و خلق کردن می‌دهد. آنها روش خلق موسیقی را درک می‌کنند و تا پایان عمر این بخشی از بافت زندگی آنها باقی خواهد ماند.

وقتی کودکی تجربه یک برنامه اجرای موسیقی را دارد‌، می‌تواند تصوری از پشت صحنه یک کنسرت بزرگ راک داشته باشد. یا اینکه یک هنرمند چگونه یه آهنگ را ضبط می‌کند و یا حتی اینکه خواننده مورد علاقه‌اش چگونه خود را برای اجرا مقابل هزاران نفر آماده می‌کند.

آنها می توانند با قهرمانان موسیقی خود هم‌ذات پنداری کنند. زبان نت‌ها و ریتم‌ها را یاد می‌گیرند و می‌توانند رابطه خود را با موسیقی در طول زندگی غنی و عمیق تر نگاه دارند. ساخت موسیقی تجربه یک سفر است - قدم گذاشتن در "چالش ها ، احساسات و اشتراکات و روزمرگی‌ها". و در این سفر آنها یاد میگیرند که بدون توجه به مسیر زندگی و آینده خود ، چگونه هدایت زندگی را به دست بگیرند.

پایان

21 آبان ماه 1399

نوشته: Tania Miller

مترجم: Anne


درباره نویسنده:

خانم تانیا میلر، رهبر ارکستر صاحب نام کانادایی است. وی سالها دستیار رهبر ارکستر و سپس رهبر ارکستر سمفونیک ونکوور بود. او پس از بازنشستگی از رهبری ارکستر و از سال ۲۰۰۳ تاکنون،‌ به عنوان مدیر موسیقی سمفونی ویکتوریا مشغول به فعالیت است.

موسیقیارفموسیقی کودکآموزش
هنرآموز موسیقی (تحصیل کرده رشته نوازندگی موسیقی کلاسیک و مربی موسیقی کودک)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید