آنوشکا
آنوشکا
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

گذشته هنوز در ذرات ذهنت جریان دارد

چه حس قشنگی است!
وقتی ناگهان چشمت می افتد به صحنه ای آشنا که یک آن تو را می کشاند و می برد به سال های دور ؛ به روزهای خوبِ محض .

و تو بی هیچ مقاومتی در آغوش اش فرو می غلتی و آرزو می کنی کاش دنیا با تمام ذرات جنبنده هستی اش بایستد و ساکن شود تا تو بتوانی یک ابدیت محض از خاطره ات را برداری و در چشم هات بریزی.

آنوشکا

متن ادبیمتن احساسیزندگیخاطراتدلنوشته
☘میخوانم تا بدانم ، مینویسم تا بدانند☘ اثر چاپ شده کتاب مشترک "کافه کاغذی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید