برداشت اول/ منبر پارتی
آخرین ساعات شب است. مرد روی مبل نشسته و مشغول مطالعه شبانه اش هست. ناگاه صدای جیغ و دادی از بیرون می شنود. گمان می کند دعوا یا جر و بحثی در محله شده. به بالکن که می رود، صدای موزیک تندی همراه با این سر و صداها به گوش می رسد. با کمی دقت، متوجه می شود که گویا پسر همسایه از نبود پدر و مادر خود استفاده کرده و پارتی شبانه ای را به همراه رفقایش ترتیب داده. تلفن را بر می دارد تا بی معطلی با پلیس تماس بگیرد. در لحظه تشکیک می کند که آیا باز هم رویکرد قهری؟ نه، خودم دست به کار می شوم. این مهمانی، پر از جوان است و شاید فرصت مناسبی باشد تا بتوانم با کمی موعظه، نفس سرکش این جوانان را بر جای خود بنشانم. بله، می روم و در وسط قهقرایشان چنان منبر و خطابه ای به پا می کنم تا بفهمند این شور و نشاط جوانی برای صواب است نه لهو و لعب.
برداشت دوم/ داوران مشغول کارند
بییییز... تمام ضربدرهای سفید روشن می شوند. اشک در چشمان جوانک روستایی حلقه زده است. انگار در این پنج دقیقه خوب توانسته تمام زحمات چندین ساله اش را به روی صحنه بریزد. اکنون پس از هنرنمایی جوان، نوبت هنرنمایی داوران است تا گوش تماشاگران را از گستره غلیظ احساسات خود نسبت به اجرای زیبای یک قطعه موسیقی، حرکت ورزشی، استندآپ کمدی و... پر کنند.
وقتی که پایه و اساس رقابت در عصر جدید، صرفا جذابیت های بصری قرار بگیرد، نتیجه اش می شود همین لنگ زدن چرخ داوری در عصر جدید که ابراز احساسات را با اظهار نظر منطقی و عقلانی اشتباه بگیرد و ترحم را با قدرشناسی.
اما در بین این چهار داور، یک چهره نوظهور وجود دارد که تا حدی سعی می کند اسیر کلمات اغراق آمیز و جملات دور از حقیقت نشود و با پابندی به دانش آکادمیک خود، در منگنه فشار احساسی دیگر داوران و مجری برنامه و تماشاچیان حاضر در صحنه قرار نگیرد [البته بماند که او هم فقط سعی می کند و اینکه چقدر مباحثی که از گنجینه باورها و دانش خود مطرح می کند به حقیقت نزدیک است، خود محل بحث دیگری است].
به نظر می آید سید بشیر حسینی، جزو اولین نفراتی بود که فهمید لفظ استعدادیابی برای عصر جدید، توهمی بیش نیست و استیج پر زرق و برق عصر جدید فقط برای کسی یا کسانی مهیا شده که بتوانند به طول پنج دقیقه به هر ترفندی که شده، تمام تماشاچی ها را مسحور کنند. با نوای یک سروده محلی، با تکنیک های یک شعبده، با حرکات آکروباتیک، با تعلیق های یک تئاتر یا نمایش عروسکی، با خنده های یک استندآپ کمدی و در کل هر کاری که قابلیت به وجد آوردن ظاهری مخاطبینش را داشته باشد.
برداشت سوم/ راه یک شبه بهترین شدن
در دور دست ترین نقاط این سرزمین، خانواده ای خسته از ساعت ها کار روزمره، آخر شب دور هم جمع شده اند تا برای یکی دوساعت سرگرم برنامه عصر جدید شوند. بیش از همه نوجوان خانواده، محو خواننده ای شده که برای خوانندگی، خود را به آب و آتش زده، خانواده اش را در این راه به هزار زحمت انداخته و انواع خرج و مخارج را متحمل شده و اکنون با اجرای زیبای خود، مزد زحماتش را با چراغ های سفید و تشویق و تحسین داوران و مجری برنامه گرفته. "اگر به تلاش خود ادامه دهی قطعا به هدف خود می رسی"، "استعداد خیلی مهم نیست و مهم زحمت کشیدنه"، "هر کسی فقط باید بره دنبال علایقش" و... جملاتی هستند که در حال ترسیم یک فضای ایده آلیستی در ذهن این نوجوان است. و این جاست که اصلی ترین ضرر عصر جدید، به پای مخاطبی نوشته می شود که فراتر از واقعیات زندگی و جامعه، مشغول سنجش خود با آن شرکت کننده ای می شود که با چهار ضربدر سفید به مرحله بعد راه پیدا کرده. و در عرض پنج دقیقه از فرش به عرش رسیده. پس وقتی می گوییم بینده عصر جدید بیش از اینکه بخواهد بفهمد، می خواهد ببیند، بیراه نگفته ایم.
برداشت چهارم/ کتاب غریبه
آریا عظیمی نژاد، خوش صدایی یک خواننده را اعجاب انگیز و معرکه می خواند، اما سید بشیر زحمات شبانه روزی او را برای رسیدن به هدفش تحسین می کند.
امین حیایی از جنس حرکات یک ورزشکار لذت برده و صرفا به خاطر یک اجرای خوب، او را استعداد برتر این رشته می نامد، اما سید بشیر سخن از شور و نشاطی به میان می آورد که می تواند هر مانعی را بر طرف و هر آرزویی را به خاطر تبدیل کند.
رویا نونهالی از بهت و حیرت خود برای دلربایی نمایش بازیگری یک کودک خردسال می گوید اما سید بشیر انگیزه خانواده کودک را برای رشد توانایی ها و استعدادهای فرزندشان می ستاید.
اما... همه درس ها و آموزه هایی که دکتر حسینی برای انگیزه و امید بخشیدن به میلیون ها مخاطب گات تلنت ایرانی بیان می کند، در میان موج تعاریف نا به جا و اغراق های بیهوده دیگر داوران، صحنه گردانی مجری برنامه، صدای تشویق تماشاگران، تبریکات رقبای پشت استیج، تبلیغ های گاه و بی گاه، دکور گران قیمت، تصویر برداری و نور پردازی حرفه ای و ده ها عامل فریبنده و گمراه کننده دیگر هضم می شود و در نهایت همین می شود که فرم عصر جدید، محتوا و درونمایه اش را می بلعد و صدای متفاوت دکتر هم به هیچ جا و هیچ کس نمی رسد. مانند غریبگی یک کتاب درقفسه فروش مجلات سینمایی، ورزشی، خوانندگی و... یک دکه بین راهی.
برداشت پنجم/ آتش است این بانگ نای
آتشی که عصر جدید در طی این دو سال بر خرمن نوع بینش جامعه ایرانی به مقوله استعداد و استعدادیابی به پا کرده، آنقدر گر گرفته که برای خاموش کردنش به طوفان نیاز باشد.
پس شاید منبر پارتی، خیلی هم گزافه نباشد.
و باید گفت، بحث سر بلند نبودن صدای منبری نیست، پارتی را جمع کنید...