Anya0n.k
Anya0n.k
خواندن ۵ دقیقه·۶ روز پیش

داستان روباه راستگو


اخیرا سوالی ذهنم رو درگیر خود کرده، و آن این است که:

چرا روباه به عنوان موجودی حیله گر و فریب کار شناخته می شود؟

و اینکه اگر روباه موجودی حیله گر است، آیا این رفتار را در مقابل همنوعان خود نیز بکار می برد یا نه؟

پس به ویدیوهای مربوط به سبک زندگی روباه ها، نگاهی کردم و متوجه داستان های جالبی شدم که آنها را بطور خلاصه در اینجا تعریف می کنم.

در بین اینها متوجه شدم که روباه ها برخلاف دیگر موجودات درنده از یک نوع سبک شکاری پیروی نمیکنند و براساس نوع شکار خود سبک شکاری خود را خیلی راحت تغییر می دهند. روباه ها از نظر تکاملی دائما روشهای شکاری خود را با موقعیت، نوع طعمه، شرایط محیط زیست تطبیق می دهند.

به عنوان مثال، روباه در مواجهه با پرندگان و حیوانات کوچک، صبر و تحمل بی نظیری دارد، در حدی که ممکن است که ساعت ها در زیر یک درخت کمین کند تا بلکه پرنده ای از داخل لانه اش خارج یا وارد شود.

یا مثال دیگر اینکه او در برای شکار حیوانات بزرگ تر مثل، گراز شیوه شکار تیمی را ترجیح می دهند...

یا در جایی دیگر اینکه، روباهی ساعت ها در حال تعقیب طعمه اش بود، بدون اینکه حتی خود طعمه متوجه او شود، و در نهایت در یک فرصت مناسب، طعمه خود را گرفت.

جالب ترین قسمت داستان این است که به خوبی می توانند خود را از دست شکارچیان محفوظ بدارند، مثلا، یموردی که به نظرم خیلی جالب بود این بود که یک شکارچی تصمیم گرفت که از روی رد پای روباه او را تعقیب کند و یه مدت راه رفت، تا اینکه بعد از کمی متوجه شد چیزی در بین بوته های جنگل تکان می خورد و دقیقا وقتی که به آ« نزدیک شد متوجه شد که، از طرفی دیگر روباه با سرعت و چابکی خاصی فرار کرد، در حدی که حتی نتوانست به درستی ببیند که چطور از سوی مخالف جهت او فرار کرد.

این سبک شکاری جالب روباه ها، به ما این را یاد می دهد که در هنگام مواجهه با شرایط و مسائل متفاوت بهتر است که براساس شرایط و مسئله ای که در پیش رو داریم کمی انعطاف پذیر باشیم و این به ما کمک می کند تا راهکار خود را با توجه به مشکلی با آن مواجهیم، پیدا کنیم و حتی در بهترین حالت اینکه، بتوانیم مشکلاتمان را به فرصتی برای رشد و توسعه زندگی خود، چه در زندگی شخصی و چه از لحاظ حرفه خود، تبدیل کنیم.

حالا چطور؟

اینطور که وقتی شرایط و موقعیت و مسئله ای که با آن مواجهیم را بررسی می کنیم، متوجه می شویم که درست مثل طعمه های مختلفی که یک روباه ممکن است شکار کند، مسائل و موقعیت های دشوار ما نیز با هم متفاوت هستند، پس، در این شرایط عقل اینطور حکم می کند که راهکارهای متفاوتی نیز برای هریک بکار ببریم. به زبان ساده تر اینکه، کاربردی بودن یک راهکار برای یک مسئله و شرایط، به این معنا نیست که برای دیگر شرایط و چالش های زندگی کاربردی باشد.

البته در مورد این موضوع از هر زاویه دید و دیدگاهی نگاه کنیم صحبت های زیادی برای گفتن هست، اما موضوع داستان امروز ما این نیست.

در ادامه اینکه به نظر من، به این دلیل که روباه ها به عنوان حیوان شکارچی، موجودات انعطاف پذیری هستند و به راحتی می توانند از دست شکارچیان دیگر فرار کنند، به آنان لقب حیله گر بودن را دادند.

اما کنجکاوم بدونم که آیا این شیوه حیله گرانه را نسبت به همنوعان خود نیز بکار می برند یا نه؟

در این مورد نیز داستان جالبی توجهم را جلب کرد.

روزی روزگاری، یک محقق تصمیم می گیرد که یک آزمایش جالب بر روی روباه ها انجام دهد. پس گودالی در نزدیکی لانه یک روباه می کند و گوشت های مرغی در داخل گودال می گذارد. بعد از کمی، روباه بوی گوشت های مرغ حس می کند و از لانه بیرون می آید و در نهایت گوشت مرغ را در داخل گودال می بیند. بعد از آن روباه به سمت جنگل می رود و در همین حین، محقق گوشت های مرغ را بر می دارد، بعد از کمی وقت، روباه با چند روباه دیگر به طرف گودال می آیند. وقتی آنها به گودال می رسند، می بینند که گوشت مرغی در آنجا می روند. روباه با حالت گیجی به گودال نگاه می کند و بعد به داخل گودال می رود. و بعد دوباره محقق جوان ما، این کار را تکرار می کند، یعنی دوباره گوشت های مرغ را در داخل گودال می گذارد، بعد هم دوباره همان داستان تکرار می شود روباه باز هم با دیدن گوشت های مرغ، می رود تا همنوعانش را با خبر کند اما در دوباره بعد از برگششتنش، با صحنه خالی بودن گودال روبرو می شود. خلاصه داستان اینکه، محقق ما برای بار سوم هم این را تکرار می کند اما، در پایان وقتی روباه با گودال خالی روبرو می شود، به داخل گودال می رود و در همان جا می میرد.

محقق ما، وقتی کالبد بی جان روباه را کالبدشکافی می کند، متوجه می شود که روباه در اثر سکته قلبی مرده است.

احتمالا روباه از شرم و خجالت اینکه هم نوعانش دیگر به او اعتماد نکنندیا از حس اینکه آنها فکر کنند که او از اعتماد آنها سوءاستفاده کرده، و به آنها دروغ گفته است، سکته کرد، یا شاید هم در این شرایط و حسی که داشت پایان زندگی خود را به زندگی ترجیح داد.

داستان این آزمایش بی رحمانه، به وضوح چند چیز را نشان می دهد:

اول اینکه، وقتی به غذایی رسید، به جای تنهایی خوردن همه آنها، انتخاب کرد که با همنوعانش بخورد.

حضرت مولانا در این باره می گوید:

«وقتی دارایی و ثروتتان بیشتر بقیه است، یک میز بزرگ تر بساز، نه حصار بزرگتر.»

و دوم راستگویی و اعتماد به همنوعان حتی برای حیوانی مثل روباه که ما آن را نماد حیله گری و فریب کاری می انیم نیز مهم است و خلاف این دو را برای همنوعانشان انجام نمی دهند و حتی اگر چنین حسی را در همنوعانشان ایجاد کنند از شدت شرم و ناراحتی پایان زندگیشان را به زندگی که همنوعانشان به آنها اعتماد نکنند و فکر کنند که او به آنها دروغ می گوید، ترجیح می دهند.

روباهانعطاف پذیریزندگی شخصیسبک زندگیمحیط زیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید