Anya0n.k
Anya0n.k
خواندن ۵ دقیقه·۱۱ روز پیش

داستان ساخته شدن مجسمه داوود

سمت راست: مجسمه داوود میکل آنژ. سمت چپ: بازسازی شده مجسمه داوود بوسیله هوش مصنوعی
سمت راست: مجسمه داوود میکل آنژ. سمت چپ: بازسازی شده مجسمه داوود بوسیله هوش مصنوعی



یکی از داستان های مورد علاقه ام، داستان مجسمه داوود میکل آنژ است. و باید بگم جزء داستانایی که هزاران هزار نکته می شه ازش یاد گرفت برای همین تصمیم گرفتم که امروز اون رو تعریف کنم.

روزی روزگاری در دوران رنسانس اروپا در شهر فلورانس روم پادشاه وقت گردهمایی به پا می کند و از همه مجسمه سازها می خواهد تا برای اینکه شکوه و زیبایی شهر را به جهانیان نشان دهد، مجسمه ای بزرگ بسازند تا با گذاشتن آن در ورودی شهر چشم بینندگان را به خود جلب کند و بزرگی و شکوه روم را نشان دهد؛ و البته که برای بهترین مجسمه ساز جایزه هنگفتی داده می شود.

میکل آنژ یکی از کسانی بود که می پذیرد این کار را انجام بدهند، بعد از آن میکل آنژ که در آن موقع جوانی 26 ساله و تقریبا بی تجربه بود، سفری را به سرتاسر روم آغاز می کند تاسنگ مورد نظرش رو پیدا کند ولی هر جایی که احتمال می دهد که بتواند سنگ مورد نظرش رو پیدا کند می رود ولی چیزی که می خواد را پیدا نمیکند و دست آخر بعد از دو سال به فلورانس بر میگردد، همینطور که خسته سفربود و گوشه ای از میدان اصلی شهر نشسته بود، و فکر می کرد که:

دیگر کجا رو باید بدنبال سنگ مورد نظرش بگردد؟

یا از کجا می تواند سنگ مورد نظرش رو پیدا کند؟

ناگهان چشمش به یک سنگ مرمر بزرگ می افتد که گوشه ای از حیاط کلیسای شهر فلورانس قرار دارد. رفت جلوتر تا از نزدیک بررسی کند و متوجه شد که این سنگ اصلا مال اونجا نیست و حدودا 25 سال پیش آن سنگ رو بنا به دلایلی از معدنی در کاررا در شهری واقع در منطقه اپوان آلپ در شمال توسکانی استخراج شده بود، به آنجا آورده شده بودند، ظاهرا کسی قبل از اون شمایل اولیه ای از پاها، مچ و قسمتی از لباس و فضای بین دو پای مجسمه را درست کرده بود اما، باز هم بنا به دلایل نامعلومی نا تمام رها شده بود و در زیر خز ها و خاشاک ها پنهان شده بود.

بعد از آن میکل آنژ تصمیم می گیرد که روی این سنگ کار کند، با مدیر کلیسا صحبت می کند تا بهش این اجازه رو بدهند که بر روی سنگ کار کند و در نهایت موفق میشود که سنگ مرمر را برای ساخت مجسمه بگیرد. بهر حال بعد از آن، میکل آنژ سنگ را به هر شکلی که بود به کارگاهش می برد و سه سال تمام، هر روز از طلوع خورشید تا نیمه های شب بر روی مجسمه کار می کند. گاهی چنان تمرکزی بر روی کارش می گذاشت که حتی فراموش میکرد ناهاری که با خودش آورده بود را بخورد. مثلا وقتی یه قسمت رو تموم می کرد و به خودش می گفت:« حالا وقشه که کمی استراحت کنه » می دید شب شده و باید برای استراحت به خانه برود. خلاصه اینکه سه سال به همین شکل گذشت تا اینکه تمومش کرد.

مجسمه داوود تمام شده بود و طبق وعده باید آن را به مدیران کلیسا و پادشاه و همه مردم نشان می داد. وقتی پرده را از روی مجسمه کنار می زنند، همه حضار از این همه بزرگی و شکوه و دقت در کار مجسمه به وجد می آیند و این اثر فوق العاده زیبا و بی نظیر رو تحسین می کنند، در آن موقع پادشاه وقت وقتی ازش میپرسه:

« چی شد که تصمیم گرفتی شمایل داوود رو اینطوری بسازی؟»

میکل آنژ میگه: «می گه من اون رو نساختم، فقط اون مجسمه داوود رو از درون سنگ آزادش کردم.»

گاهی با خودم فکر می کنم که احتمالا کسان دیگری هم برای گرفتن پول و پاداش یا هر چیز دیگری شروع به ساختن مجسمه کردن اما نتونستند به شکلی عالی بسازند و در نتیجه رد می شدند، در این بین باید انگیزه و روحیه بالا و تمرکز فوق العاده میکل آنژ را تحسین کرد، که با وجود همه اینها، باز هم توانست این چنین شاهکاری را برای زمان خودش آن هم با کمترین امکانات بسازد.

توی این داستان یه سری نکته هست که به نظرم خیلی جالب بود::

1. هیچ وقت نا امید نشو حتی اگر در ظاهر رقیبانت ازت جلوتر باشند.

2. همیشه تمام تمرکزت را روی کارت بگذار.

3. همیشه و در هر کاری سعی کن که بهترینت را بگذاری.

4. همیشه با صبر و تلاش میشه به هر چیزی که می خواهی برسی، در نهایت اینکه می توانی چیزی بسازی که موجب شگفتی همگان شود.

5. همه ما درونمون یک داوود داریم، که من بهش میگم بهترین ورژنمون که می تونیم باشیم. و اون شاید در درونمون منتظرمونه تا مثل میکل آنژ آزادش کنیم و فقط در صورتی می تونیم این بهترین ورژنمون رو آزاد کنیم که جرات حذف یه سری پابندها و محدود کننده های ذهنی را داشته باشیم. درسته شاید کمی درد داشته باشد ولی باور کن ارزشش رد دارد، بهر حال که اگر فکرش رو بکنیم آن محدود کننده های دست و پا گیر برای ما هیچ کاری نمی کنند و حتی این فرصت را از ما می گیرند تا بهترین ورژن خودمان که می توانیم با آن هر کاری انجام بدیم، را زندگی کنیم.

فقط تصور کن اگر میتونستی همون کاری که بیشتر از همه ازش می ترسی رو انجام بدی و به هر چیزی که می خواستی می تونستی برسی بدون هیچ محدودیتی، چی می شد؟

فقط تصور کن که بهترین ورژنت چه شکلیه و چکارهایی ازش بر میاد؟

اگه یه روز چشمات رو باز کنی ببینی داری همون شخصیت رو زندگی می کنی چه حسی داری؟

اگر مشکلات و موانعی که الان داشتی رو نداشتی، چطور زندگی می کردی؟

کمی وقت بگذار و بهش فکر کن حتی اون رو بنویسش، مطمئنم پاسخش شگفت زده ات می کنه.





#مجسمه_داوود_میکل_آنژ #داستان_ساخته_شدن_مجسمه_میکل_آنژ #مجسمه_داوود_ساخته_میکل_آنژ #داستان_مجسمه_داوود_ساخته_میکل_آنژ #مجسمه_حضرت_داوود_ساخته_میکل_آنژ #داستان_مجسمه_داوود #مجسمه_داوود_اثر_میکل_آنژ #مجسمه_حضرت_داوود_اثر_میکل_آنژ

-


میکل آنژ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید