April
April
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

قطب همنام

ما دو تا مثل دو تا قطب همنام می‌مونیم. شبیه به همیم؛ولی هیچوقت نمی‌تونیم بهم نزدیک بشیم.


هر بار که احساس میکنم ممکنه توام ازم خوشت بیاد؛یه چیزی رو متوجه میشم که باعث میشه بیشتر به فاصله گرفتن و ارتباط نگرفتن باهات ادامه بدم.

می‌دونم که دوست نداری توی زندگی خصوصیت کنکاش کنم ولی دست خودم نیست؛خیلی راجع بهت کنجکاوم.اونقدری که میتونم قید همه چیمو بزنم و به یه استاکر به تمام معنا تبدیل شم تا فقط بیشتر ازت بدونم.(با اینکه می‌دونم اگه این موضوع بفهمی ازم متنفر میشی)

از این همه کنکاش فقط یه چیز توی ذهنم پررنگ و پررنگتر میشه:

من و تو خیلی شبیه همدیگه ایم!

شاید واست مسخره باشه ولی اره!هرچقدر بیشتر ازت میفهمم بیشتر به این موضوع پی میبرم که چه افکار شبیهی داریم؛ هر دو از درک نشدن توسط دیگران کلافه ایم...هر دو پر از احساس ترسیم...هردو از زیادی نزدیک شدن به آدما می‌ترسیم...هر دو از شهری که توش بزرگ شدیم بدمون میاد و دوست داریم جایی دور از اون زندگی کنیم...هر دو با باقی آدما ارتباط میگیریم ولی هیچوقت باهاشون صمیمی نمیشیم ولی در عین حال دنبال آدمی میگردیم که بتونیم باهاش صمیمی ترین باشیم و شباهت هایی که اگه بخوام ازشون بنویسم طومار میشن.

شاید اگه این احساسات رو نسبت بهت نداشتم و فقط میخواستم که دوستت باشم بعد از یه مدت وقت گذراندن با همدیگه می‌تونستیم بستیای هم باشیم ولی چه فایده که من نمیتونم باهات دوست بمونم( گریزی به سخن بانو سوییفت در ترک now that we don't talk که میگه:


i can not be your frien;so i pay the price what i lost

مثل اینکه منم برای اینکه دوباره به همون روزای قبل نشناختنت برگردم و مثل اون موقعا فقط به اهدافم فکر کنم باید بهایی رو بپردازم که اون هم دوری از توست؛وگرنه نزدیک شدن بهت فقط به من آسیب می‌رسونه و منو از خواسته هام دورتر میکنه...و من اینو نمی‌خوام..

برنامه داشتم که توی روزای آینده کتابی رو که در نظر دارم تهیه کنم و بهت هدیه بدم تا بتونم بهت نزدیکتر بشم و ذره ای توجهتو جلب کنم ولی ای کاش متوجه نمیشدم...متوجه نمیشدم که من فرد مورد علاقت نیستم و شخص دیگه ای هست و توی فکر و خیالهای قشنگ و غیر واقعیم باقی میمونم و این حرکتو میزدم تا حداقل شرمنده دلم نشم.ولی دیگه مهم نیست!

نه! فکر میکنم شرمنده ی دلم بشم خیلی بهتر از این باشه که اجازه بدم شکسته بشه.

تقصیر تو نیست! هیچ کدوم از این رخداد ها تقصیر تو نیست چون تو حتی در جریان کوچکترینشون هم نبودی و نیستی.پس ازت می‌خوام که حتی اگه روزی متوجه هویت من،اپریل شدی خودتو بخاطر احساساتی که ندونسته توی وجودم پدید آوردی سرزنش نکنی!اون روز فقط برام آرزو کن که شاد باشم؛همین.





شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید