نه رفتنم دلیل مشخصی داشت و نه برگشتنم.البته توی این چند ماهی که نبودم خیلی اتفاق ها افتاد که همشون خبرهای بد و ناخوشایندی بودن به استثنای یکیشون!اونم دانشگاه قبول شدنم بود(هورااااا!!).
اینکه فردا عازم خوابگاهم منو پر از استرس و اضطراب کرده(اضطرابی که نمیخواستم قبول کنم درگیرشم)البته تا باشه از این استرسای خوب!
دور شدن از فضای امن ذهنم و پا گذاشتن توی شهری که بجز یکی دوبار بازارشو دیدن دیگه چیزی ازش ندیدم و نمیدونم، هم برام جالبه و هم اندکی خوفناک.ولی خب بالاخره یه تجربه ی جدیده و منم که عاشق تجارب جدید.به به.
خلاصه که همچنان زنده ام و زندگی میکنم.مرسی از دوستانی که این مدتی که نبودم نگرانم شدن و ابراز نگرانی کردن.(البته هنوز نوتیف هارو چک نکردم نمیدونم متوجه نبودم شدید و ابراز نگرانی کردین یانه؛ولی خب خیلیم مهم نیست بازم مرسی )همه تون رو دوست دارم.
ا