April
April
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

چالش روز پنجم:اگر فقط تا یک هفته دیگه زنده باشید چه کارهایی انجام می دهید؟

نمی خواستم نصفه نیمه رهایش کنم پس:

روز پنجم:اگر فقط تا یک هفته دیگه زنده باشید چه کارهایی انجام می دهید؟

برای اینکه بهتر بتوانم تنها یک هفته مانده به عمرم را تصور کنم تصمیم گرفتم که این ماجرا را مانند تست بازیگری در نظر بگیرم و تنها برای لحظاتی به افکاری اهمیت دهم که در این موقعیت در ذهنم جاری خواهند شد.قبل از هرچیز بگویم که واقعا موقعیت ترسناکی است!

آه وای من!تنها یک هفته!همه اش تقصیر خودم است!آنقدر به خدا گفتم که دلم نمیخواهد به سنی برسم که برای انجام کارهای روزمره ام نیازمند یاری دیگران باشم که خدا پیش دستی کرد و مرگ در میانسالی را در جوانی نصیبم کرد!وای که چقدر مرگ ترسناک بنظر می‌رسد.مادرم طاقت می آورد که به شیون فرزند کوچک و دوست داشتنی اش بنشیند؟پدرم چه؟ میتواند دوباره قد راست کند؟کاش آنقدر دوستم نداشتند که تا این حد نبودم برایشان طاقت فرسا نمیشد.عشقشان به من آنها را از پا در می آورد مطمئنم!

عشق! اجلم دارد سر می‌رسد و من همچنان آن را تجربه نکرده ام!آیا باید آن را در این یک هفته بیابم؟اما نمیشود که من بروم و دیگری بماند با فکر و خیال کسی که فکر میکرد تا مدتی طولانی کنارش است! من در قبال معشوقه ی نداشته ام هم مسئولم!

دانشگاه!جایی که فکر میکردم قرار است مکانی برای تحول و رشد من باشد.اما افسوس که نمیتوانم مدتی طولانی بمانم و از بودن در آن مکان و بودن در کنار همسن و سالانم لذت ببرم.

دیگر نمی‌خواهم که فکر کنم؛ بیست سال تنها فکر کردم و فکر؛آخر چه ماند برایم جز حسرت از کارهایی که باید انجام میدادم و ندادم ؟این هفت روز آخر را میخواهم طوری زندگی کنم که هرگز نکرده ام.میروم در خیابان و به مردم لبخند میزنم بدون ترس از قضاوت کردن. پسرانی را که تیکه می اندازند زیر مشت و لگد میگیرم. خشم خود را بر سر کسانی که باعث و بانی خشم ها و گریه های سرکوب شده ام بوده آمد خالی میکنم تا حداقل سبک از این دنیا بروم.زیرلب آواز می‌خوانم ؛یا شایدم بلند بلند بخوانم! در پارک روی چمن ها دراز میکشم و به آسمان خیره میشوم.از هرکه خوشم آمد احساسم را با او درمیان میگذارم و صبحها به دانشگاه میروم تا حداقل خیلی ناکام هم از این دنیا نروم.تمام چیزهایی را تجربه میکنم که دلم می‌خواسته تمام این سالها تجربه کنم.

حال که تنها هفت روز به پایان زندگی ام مانده متوجه شدم که تنها دلم میخواهد تجربه کنم.کاش زمان بیشتری در اختیار داشتم!

د

یدم

چ

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید