عقیل بهرا
عقیل بهرا
خواندن ۱۳ دقیقه·۵ روز پیش

چنارستان تهران

دوست داشتم این روایت از چناری تنومند در سعدآباد ورامین شروع شود، چناری سرسبز که در آن نوروز و اول بهار سرسبزتر و زیباتر هم شده بود. درختی که گفته‌ می‌شود رییس ایل قاجار که حالا مردی میانسال بود که بعد از نزدیک به نیم قرن تلاش و جنگ‌های خونین و سخت در سایه‌اش دستار همیشگی خود را درآورد و تاجی مسی بر سر نهاد و قول داد تا تمام ممالک ایران را تحت اختیار خود نیاورد نام شاهی بر خود نگذارد و دست آخر در حالی که آماده ی تحت فرمان درآوردن بخشی از گرجستان آن زمان در شهر شوشی بود کشته شد و هم در تاریخ نامش به آقا محمدخان قاجار موسس حکومت قاجار مشهور شد. به هیچ وجه شگفت آور نخواهد بود که یکی از شاهدان آن تاج‌گذاری هنوز زنده باشد اگر بدانید که چنار این درخت زیبا و تنومند می تواند چقدر عمر کند.

چنار سوخته سعد آباد ورامین که مشهور است آقامحمدخان در زیر ان تاجگذاری کرده است.
چنار سوخته سعد آباد ورامین که مشهور است آقامحمدخان در زیر ان تاجگذاری کرده است.


شاید تهران هم این روایت را برای شروع دوست داشته باشد. چرا که نه، همه جا خود را به پایتخت جوان، متجدد و پایگاه نوزایی و دگردیسی و تحول این سرزمین کهن معرفی می‌کند و سعی دارد گذشته‌اش را زیاد به رخ نکشد. اما چنارهایش چیز دیگری می‌گویند.

اما اگر تصور می‌کنید تهران پیش از این نامی و وسعتی نداشته می توانم شما را به گنسالس کلاویخو ارجاع دهم که چهارصد سال قبل از این ماجرا و در قرن هشتم هجری در حال سفر از اسپانیا به بارگاه تیمور که آوازه‌ی فتوحات وی اروپا را پر کرده بود از تهران گذشت و در سفرنامه اش نوشت :

« تهران محل بسیار پهناور و برگرد آن دیواری سفت و جایگاهی خرم و فرح‌زا می‌باشد که در آن همه‌ی وسایل آسایش یافت می‌شود اما آب و هوایی ناسالم دارد و در تابستان گرمای آن بسیار زیاد است.»

نزدیک به دو قرن بعد شاه طهماسب پسر ارشد شاه اسماعیل و دومین پادشاه سلسله صفوی، به دو دلیل توجهی ویژه به تهران داشت. نخست به خاطر باغات و درختان آن که می‌شد در میان آن به استراحت و شکار پرداخت و دیگری بقاع متبرکه و امام‌زاده های این شهر که برای مردم و این حاکم شیعه منزلت و احترامی خاص داشتند از سوی دیگر نگران این شهر بود چرا که جلگه تهران به سبب گستردگی و برخورداری از آب، سبزه، درخت و مزرعه، هدف مهاجمانی بود که به دنبال تأمین آذوقه و علوفه بودند و می‌توانستند از تهران به عنوان پایگاهی برای حمله به قزوین پایتخت آن زمان حکومت صفوی استفاده کنند.

شاه طهماسب که در لشکرکشی‌هایش برای مقابله در برابر تهاجمات ازبک‌ها گاه از تهران به عنوان اردوگاه استفاده می‌کرد بی‌تردید به اهمیت این شهر واقف بود از این‌رو وجود شهری محصور با برج و باروی استوار در این ناحیه از نظر وی ضروری می‌نمود. در این صورت تهران به صورت دژی درمی‌آمد که هم سپر دفاع از قزوین بود و هم انبار تدارکات برای لشکرکشی به مازندران و خراسان، از این‌رو به دستور او در بارویی بزرگ بر گرد شهر کشیدند که منابع آب و درختان و برخی باغات آن را در بر می ‌گرفت. این بارو ۱۱۴ برج به عدد سوره‌های قرآن کریم داشت که در هر برجی یک سوره از قرآن مجید را نهاده بودند و بر گرد آن نیز خندقی حفر کرده و برای ورود به آن چهار دروازه ترتیب داده بودند.

نقشه تهران دوره طهماسبی که بخش زیادی از آن‌را باغات تشکیل می‌داد
نقشه تهران دوره طهماسبی که بخش زیادی از آن‌را باغات تشکیل می‌داد


اما هنوز تهران پایگاه حکومتی و محل استقرار حاکمان ایران نبود. یک قرن بعد پیترو دلاواله سیاح ایتالیایی به همراه شاه عباس صفوی به نزدیکی تهران رسید. شاه که دل خوشی از این شهر نداشت و آب و هوای آن را پیشتر تجربه کرده تمایلی به ورود به شهر نه چندان مشهور آن زمان نداشت حتی دور از جان شما «به روح پدر هر كس كه وارد اين شهر شود لعنت فرستاده» گویا مردم این شهر آن طور که باید استقبال خوبی از وی نداشته اند.اما دلاواله با تمام اين لعن و نفرين ها به ديدن شهر می رود و در یکی از باغات آن ساکن می‌شود. او تهران را این‌گونه توصیف می‌کند :

«تهران شهر بزرگی است كه از قزوين وسيع تر است، ولی عده كمی در آن ساكن هستند، تمام اين شهر از باغ های بسيار بزرگی پوشيده شده و همه رقم ميوه در آن يافت می شود. تهران پايتخت ايالتی است كه به همين نام معروف است و مقرخان می باشد. اين شهر بر سر راه فيروزكوه واقع شده و خيابانهای آن از نهرهای پهن و باريك و كوتاه و طويلی كه تعداد آنها فوق العاده زياد است و برای آبياری باغات مورد استفاده قرار می گيرد. خيابان‌های تهران پر از درخت چنار است كه همه پربرگ و قطور و زيبا هستند و بايد بگويم كه در تمام مدت عمر خود هيچوقت تعداد به اين زيادی چنارهای تنومند زيبا نديده ام . تنه اين درختان به اندازه ای قطور است كه اگر دو مرد دست به دست يكديگر بدهند باز هم نمی توانند يكی از آنان را در بغل بگيرند و من بايد واقع تهران را شهر چنار بنامم. »

این شرح دلاواله از چنارهایی با عمر بیش از دویست سال در این شهر آن هم به تعداد زیاد، خود نشانی از قدمت این شهر است و از پیوند دیرینه تاریخ این‌ شهر با چنار ها می‌گوید و البته که توصیفی است که من بسیار دوست دارم.

خوشحالم که هنوز می توان از خیابان‌هایی از تهران نوشت که نهرهایی پر آب و چنارهایی تنومند دارند. چنارهایی که شاهد وقایع بسیاری در این شهر بوده اند.

اما اینکه چرا چنار در تهران اینقدر محبوب بوده شاید به همین آب و هوای شهر برگردد. ژان شاردن جهانگرد فرانسوی که او نیز در دوران صفویه به تهران سفر کرده بود اینگونه می‌گوید که :

«ایرانیان بر این باورند که وجود درختان چنار آنان را از مبتلا شدن به بیماری کشنده طاعون مصون می‌دارد. برای من حکایت کرده‌اند که خلیفه سلطان صدراعظم شاه صفی اول بارها به شاه گفته است از وقتی به دستور پدر تاجدار او در اصفهان و آبادی‌های پیوسته به آن درختان چنار بسیار نشانده‌اند پایتخت از بیماری خطرمند طاعون مصون مانده است.»

این باور درمانگری حضور درختان و توجه به همزیستی با طبیعت در سلامت، بسیار پیش تر از این هم قابل رهگیری است. در روایت‌های کهن آیینی ایرانی آمده آشیانه سیمرغ در بالای درختی در میان آب قرارداشت. درختی که ترجمه‌ی نام آن درخت دورکننده غم است و سیمرغ با همزیستی گیاه و آب و حیوان نیرویی درمانگر و خردورز یافت. اصلا لازم نیست راه دوری برویم و چرا تا قله قاف، همین کلمه دارو از دار ریشه گرفته و به معنای درختی است که خاصیت درمانی دارد.

با پایتخت شدن تهران و در دوران فتحعلیشاه دومین پادشاه سلسله قاجار، رشد و توسعه تهران سرعت گرفت و دیگر تهران مرکز تحولات ایران بود. به همان نسبت هم باغات جدید در این شهر چه به دست شاه و اطرافیانش و چه به دست مردم احداث شدند در حدی که بارون فیودورکوف، جهانگرد روس در آن روزها می‌نویسد :

« شهری که از هر سو به‌ وسیله کوه‌ها و تپه‌های نسبتا دور و نزدیک احاطه شده است، کاملا در گودی قرار دارد؛ به‌طوری‌که اگر به هر طرف شهر روی آورید و به اندازه پنج یا شش روستا دور شوید، خود را با اوج درختانی که در شهر روییده است، هم‌سطح خواهید یافت. »

جمعیت شهر تهران در دوران ناصرالدین شاه به قدری زیاد شد که لازم شد حصاری جدید پیرامون آن کشیده شود و با یان اقدام وسعت آن چند برابر شد و لازم نیست اشاره کنم که این توسعه شهر هم با محوریت باغ‌ها بود.

دیگر آوازه چنارهای تهران جهانی شده بود یاکوب ادوارد پولاک که به دعوت امیر کبیر برای تدریس در دارالفنون به تهران دوره ناصری سفر کرده بود نه تنها متوجه رشد سریع شهر بلکه رشد عجیب چنارهای تهران و تعجیل مردم برای باغسازی می‌شود:

«پیترو دلاواله تهران را شهر چنار می‌نامد. اما سلیقه جدید مردم بیشتر متوجه درختانی است که ارتفاع زیاد پیدا می‌کنند. درختی را که طبق قوانین طبیعی تکامل می‌خواهد شاخ و برگ خود را به صورت افقی بگستراند با بریدن تمام شاخه‌های آن، به استثنای یکی از کاکل‌هایش، وادار می‌کنند از طول به رشد خود ادامه دهد.

هنگامی که یک ایرانی باغ تازه‌ای احداث می‌کند درحالی‌که زودگذری مالکیت را در مد نظر دارد می‌کوشد هرچه زودتر درختان تناور سایه‌افکنی بپروراند و این کار با وجود تابستان گرم طولانی و نه ماه مدت رویش، کاری است که به سهولت عملی می‌گردد؛ در مدت پنج تا شش سال- که در نظر ما مدت رشد فوق العاده کوتاهی است- درختان یک باغ کاملا رشد کرده و بالیده‌اند. البته آبیاری مدام آن را هم نباید فراموش کرد؛ اما باید دانست با این کار گیاه را بد عادت می‌کنند به صورتی که مقاومت طبیعی خود را از دست می‌دهد و به محض اینکه کمتر از مقدار معهود آب به آن برسد خشک می‌شود. حال چون از اولین عواقب کم شدن نفوذ یک خانواده آنست که آب را به روی املاک آنها می‌بندند، پس در نتیجه می‌بینیم که عمر این باغ‌های مصنوعی بیش از عمر مالکان آنها نمی‌پاید.»

دیگر همه به دنبال کاشت چنار و فراهم آوردن باغ بودند. دونالد ویلبر که در خصوص باغ‌های ایرانی پژوهش کرده می نویسد:

«شکل زیبای درخت چنار و سایه‌گستری آن سبب استقبال فراوان از کاشت آن در کاخها، باغهای سلطنتی، خانه‌ها و سراهای بزرگان شده است و چه‌بسا، نهال و قلمه‌ي آن را از نقاطی دور به سختی فراهم می‌آوردند.»

درختان سرسبز و سرکشیده‌ی این باغ‌ها علاوه بر تشخص برای ساکنین جدید پایتخت مصالح مورد نیاز برای ساخت و توسعه شهر را نیز فراهم می‌کردند.

چنانچه ارنست هولتسر نیز که در آن همان زمان به تهران سفر کرده بود در مورد این چنارها و چنارهایی که مورد احترام مردم هستند می نویسد :

«شاخه‌ها تا تاج درخت همه ساله هرس می‌شوند که راست بزرگ شوند و سایه نیندازند. از این چوب باارزش برای ساختن پنجره، در، ستون و ابزار دیگر استفاده میشود. درخت‌های بسیار کهنی که شاخه‌های آنها هرس نمی‌شوند، به شرط اینکه خوب نمو کرده باشند مورد احترام و ستایش قرار می‌گیرند و آنها را با زیورآلات و لباس می‌آرایند. از همه بیشتر این عادت دهقانانی است که به شهر می‌آیند و اشخاصی که میل دارند دعاهایشان برآورده شود.»

این احترام و ستایش به درختان از جمله درخت چنار که بر سرسبز و طول عمر مشهور بود، باعث می‌شد که در کنار اغلب مساجد قدیمی و امام‌زاده‌ها و اماکن متبرکه‌ی شهر تهران چنارهایی تاریخی به چشم بخورد.

از اشارات به این درختان پایتخت که این‌بار منحصرا مربوط به یک درخت چنار آشنا بود، وصفی است که مادام ژان دیولافوا در سفرنامه‌ی خود از چنار امام‌زاده صالح تجریش دارد:

«در مسجد تجریش چنار عجیب و غریبی است که کمتر نظیر آن در دنیا پیدا می‌شود. قطر فوق‌العادۀ آن را نمی‌توان دقیقاً با رقم معین کرد، اما تقریباً محیط آن به ۱۵ متر می‌رسد و هر یک از شاخه‌های آن مانند تنۀ درختی کهن‌سال در بالای مسجد و اطراف، سر به آسمان کشیده است. این درخت عده‌ای زیاد را در سایۀ خود پناه می‌دهد؛ مؤمنان در زیر سایۀ آن نماز می‌خوانند؛ مکتب‌دار، اطفال را در آنجا جمع کرده و درس می‌دهد؛ قهوه‌چی سماور و استکان و لوازم خود را روی آن قرار داده است؛ و سقا هم کوزه‌های پر از آب خود را در گوشه‌ای از تنۀ آن گذارده است»

توصیف جالبی است که می‌تواند تصویری نمادین تهران آن زمان برایمان بسازد. گویی تمام شهر از معلم و دانش آموز و فروشنده و سقّا، از زائر تا محلی‌ها همه و همه در زیر سایه‌ی یک درخت تنومند گرد آمده و روزگار می گذراندند.

تصویری از چنار مشهور امامزاده صالح تهران
تصویری از چنار مشهور امامزاده صالح تهران


بعدتر در ابتدای دوره‌ی پهلوی باز هم نام سعدآباد با چنار پیوند خورد این بار اما روستایی در شمال تهران و منطقه شمیران،

رضاشاه قصبه‌ای با نام سعدآباد را که در شمال تجریش واقع شده بود از دختر ناصرالدین شاه خرید و کاخ تابستانی خودرا در آن بنا کرد. البته کاخ مرمر،کاخ زمستانی‌اش که آن هم در میان باغی تاریخی بنا شده بود، همچنان در خیابان سپه باقی ماند و از آن جایی که شاه برای رفتن به شمال تهران باید از مسیرهای پر از پستی و بلندی عبور می‌کرد، تصمیم گرفت این دو کاخ را از طریق جاده‌ای به نام پهلوی به هم پیوند دهد.

عبدالله مستوفی در کتاب خاطراتش درباره ساختن جاده پهلوی در سال ۱۳۰۶ می‌نویسد: «روزی رضاشاه تصمیم می گیرد که کاخ تابستانی اش را در سعدآباد یک جوری به کاخ زمستانی اش کاخ مرمر وصل کند. مهندس فردوسی از مهندسان شهرداری که خیابان‌های بسیاری را در تهران ساخته بود، را برای این کار انتخاب می‌کند. رضاشاه مهندس را سعدآباد آورده و گفته این جا را سنگ بگذار، مهندس هم گذاشت. پایین‌تر رفتند باز گفت یک سنگ بگذار، گذاشت. همین طور می‌رفتند تا به قنات باغ فردوس رسیدند. آن جا دیگر شاه گفت :حالا همین را بگیر وبرو تا تهران.»

بخش جنوبی خبایان اما پیشتر شکل گرفته بود جایی‌که چند باغ مهم دوران قاجار فضایشان را در اختیار عموم گذاشته بودند و خیابان که پیشتر عبارتی بود برای مسیر پر درخت میان باغ دیگر تبدیل به مسیری عمومی و جایگزین نام‌هایی همچون گذر، کوچه و .. شده بود. از ترکیب خیابان‌های باغ انگوری، خیابان باغ امیریه، خیابان باغ جنت گلشن کم کم خیابان امیریه و بعدتر خیابان پهلوی شکل گرفت. عبور از جاده پهلوی نیز سال‌ها بعد برای مردم آزاد شد و خیابان پر چنار و طولانی پایتخت که امروز خیابان ولیعصر می خوانیمش شکل گرفت.



ستون فقرات تهران مدرن که گسترش تهران به سمت رشته کوه البرز و باغات شمیران را سرعت بخشید و بسیاری از نهادهای مدرن پیرامون آن شکل گرفت.

یکی از چنارهای زیبای تهران
یکی از چنارهای زیبای تهران


اما داستان‌ چنارهای پایتخت روی تاریکی هم داشت. بسیاری از چنارهای تاریخی در آتش سوزی‌های از بین رفتند. این آتش سوزی چنان محتمل بود که در ادبیات برآمدن آتش از چنار تمثیلی بود از رخ دادن امری غریب و شگفت ولی ممکن، چیزی شبیه به دگردیسی، چه باور بر این بوده که هر هزار سال یک ‌بار از چنار آتش می جهد

کفن بر تن کند هر کرم پیله برآرد آتش از خود هر چناری

و این بیت عطار مثلی شد که آتش چنار از خود چنار است به معنای آنچه از بدی که به ما می‌رسد نتیجه کارهای ما یا کسان ماست.

آتش سوزی چنار ها گاه به خاطر بی احتیاطی مثلا به خاطر روشن کردن شمع پای آن ها و گاه از روی عمد برای تعریض راه‌ها و به دست ‌آوردن زمین‌ها بود و نتیجه آن اینکه بسیاری از چنارهای تاریخی کهنسال شهر امروزه یا مانند چنار امام‌زاده صالح تجریش از بین رفته‌اند و یا همچون چنار امام‌زاده یحیی عودلاجان داغی بر سینه دارند. حتی همان چنار تاریخی سعدآباد پیشوای ورامین که داستان ما از آنجا شروع شد نیز این‌روزها به چنار سوخته معروف است.

وضعیت چنار تاریخی امامزاده یحیی
وضعیت چنار تاریخی امامزاده یحیی


از چنارهای باغ‌های تاریخی همچون چنارهای کهن باغ فردوس تعداد کمی باقی مانده و شمار چنارهای خیابان ولیعصر در طمع سوداگران ساخت و ساز و رسیدگی نامناسب مسئولین شهری در حال کاهش است و از بسیاری چنارهای تاریخی شهر تنها نام یا تنه‌ای رنجور باقی مانده است:

چنارهای گود زنبورک خانه، پاچنار، چنار عای عباسی ارگ، چنار مسجد و چنار قنات جماران، چنار امامزاده اسماعیل چیذر، چنار رستم آباد، چنار باغ فیض، چنار مسجد دزاشیب، کوچه سیزده‌چناراوین، چنار دوشاخه سرآسیاب، چهل‌چنار تکیه بالون، هفت‌چنار بریانک، چندچنار سنگان، چنار هفت‌شاخه سوهانک، چنار سیزده‌شاخه یکه‌باغ کن

ای کاش فراموش نکنیم این چنارها نه تنها بخشی از آوازه و هویت شهر تهران و شاهد رویدادهای تاریخی و نشانی از قدمت سکونت در این سرزمین بلکه پیام آوران سلامت برای این شهر هستند و زندگی در این جلگه و آب و هوای آن تنها در سایه‌ی این چنارها ممکن است چنانچه نظام گنجوی این حکیم فرهنگ فارسی گفته :

درخت افکن بود کم زندگانی

یک مینیاتور تاریخی از باغ ایرانی با محوریت درخت چنار
یک مینیاتور تاریخی از باغ ایرانی با محوریت درخت چنار


تاریخ تهرانچنارسفرنامهتهران
معمار | فعال در طراحی، بازسازی بناها، محوطه‌ها و بافت‌های تاریخی | علاقمند به سفر، عکاسی، ادبیات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید