ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا م
علیرضا م
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

درباره کتاب «کتابخانه نیمه‌شب»

سلام رفقا 👋 بعد دو سه ماه اومدم تا براتون نقدی در مورد یک شاهکار بنویسم....

بذار اول در مورد نویسنده کتابخانه نیمه‌شب براتون بگم... مت هیگ، نویسنده‌ای که با همین کتاب مشهور شد، در واقع سالها قبل افسرده بوده و وضعش خیلی بد شده بود اما به هر طریقی می‌تونه با افسردگی مقابله کنه و کاملا اون رو شکست بده... بعد از اون توی آثارش یا در مورد راه‌های مقابله با افسردگی می‌نویسه یا مثل کتابخانه نیمه‌شب شخصیت اصلی داستان رو یک شخص افسرده قرار میده و بعد به طرز جذابی داستان رو ادامه میده که خواننده رو محو داستان می‌کنه؛ منتهی آخر داستان خواننده به خودش میاد و میبینه شخصیت اصلی دیگه افسرده نیست😶

این کتاب در واقع داستان یک دختر جوان بیست و اندی ساله به اسم نورا سید هست که افسردگی شدیدی داره و اندر این دنیا چیزی جز یک گربه و پیرمرد همسایه‌ای که دارو‌هاش رو بهش یادآوری می‌کنه، با هیچ بنی بشری رابطه نداره!!!

اوایل داستان، در واقع همون شب اول، گربه‌اش میمیره و اون از شدت افسردگی به مرز جنون میرسه (البته ابن تعبیر خودم هست و در واقع منظورم، به طرز دیوانه‌واری افسرده در شدن هست!!) و تصمیم جدی به خودکشی میگیره و البته همون شب خودکشی هم می‌کنه...

ولی وقتی توقع داره مرده باشه خودش رو جلوی یک کتابخانه بزرگ میبینه و یک ساعت دیجیتالی که ارقام 00:00 رو نشون میده و هرچی زمان میگذره تغییری نمیکنه...

همون طور که هر کدوم از ما جای اون بودیم، فوق‌العاده تعجب می‌کنه و بالاخره تصمیم میگیره وارد کتابخونه بشه...اونجا یک مسئول کتابخانه میبینه که به طرز عجیبی شبیه کتابدار دوران دبیرستانش هست... باهاش صحبت می‌کنه که بخش مهمی از صحبتشون رو براتون نقل قول میکنم :

«تعداد زندگی‌هایی که می‌تونی داشته باشی به‌اندازهٔ احتمالاتیه که توی عمرت داری. توی بعضی زندگی‌ها انتخاب‌های متفاوتی می‌کنی و اون انتخاب‌ها نتایج متفاوتی رو ایجاد می‌کنن. اگه فقط یه کار رو متفاوت انجام داده بودی، داستان زندگی‌ت متفاوت می‌شد. همهٔ اون زندگی‌ها هم توی کتابخونهٔ نیمه‌شب وجود دارن. همه‌شون درست به‌اندازهٔ این زندگی واقعی‌ان.»

همون طور که فهمیدید، نورا با انتخاب هر کدوم از ابن کتاب‌ها، فرصت زندگی دوباره رو بدست میاره اما زندگی که توش تصمیم متفاوتی گرفته بود... در واقع هر کتاب، زندگی ای هست که توش یک تصمیم متفاوت گرفته شده...



فکر نمیکنم دیگه نیازی به جمع‌بندی باشه😶 امیدوارم مشغله‌ها اجازه بدن تا توی بهمن ماه هم بتونم نقد یک شاهکار دیگه رو براتون بنویسم.... فعلا خدانگهدار 👋

کتابخانه نیمه‌شبداستان شبچالش کتابخوانی طاقچهکتاب خوانیکتاب
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی‌شود / داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی‌شود
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید