احمدرضا رحمانیان
احمدرضا رحمانیان
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

فهمیدم همینطوری الکی هم که شده باید سفر کرد!

اواسط شهریور سال گذشته بود که یکی از دوستان دانشگاهم زنگ زد و گفت که در تدارک یک سفر علمی هستیم به کشور جمهوری آذربایجان و از من دعوت کرد که همراهی شون کنم. منم که در گیر کار ساخت و ساز ساختمانمان بودم، الکی برای اینکه تو ذوقش نخورد، چند تا سوال در مورد چگونگی شرایط سفر و همراهان و هزینه ها و... ازش پرسیدم، آخرش هم بابت تماسش تشکر و کردم و گفتم که بعدا بهش خبر میدم.

موزه حیدر علی اف-باکو
موزه حیدر علی اف-باکو

واقعیتش یکم رفتم تو فکرش اما از آنجایی که نه شرایطم چه از نظر مالی و چه از نظر کار و مشغله ساختمان مساعد نبود، و از طرفی هم نه جمهوری آذربایجان را میشناختم و نه زبانشان را بلد بودم و هزاران《نه》دیگر، خیلی جدی نگرفتم.

خلاصه سرتون را درد نیام، نمیدونم چی شد که همینجوری موضوع را به بابام گفتم و ایشون هم بدون سوال یا مقدمه ای گفتند که "خوب برو!" من که نمیدم چرا، ولی انگار فقط منتظر همین یک جمله بودم سریع تماس گرفتم و گفتم که منم میام.

قصه ی هماهنگ کردن کار ها و گرفتن ویزا و حرکتمان به سمت باکو و اینها خیلی مفصل هست، با اجازتون فاکتور می گیرم تا برسم به آن جایی که مهم هست.

پنج نفر دانشجو بودم و پنج نفر استاد، هر کسی به یک منظوری آمده بود. یکی برای مطالعه ی نظام آموزشی، یکی برای مطالعه ی رسانه های آنجا، اساتید هم اکثرا به منظور پیدا کردن ارتباط علمی با همتایان خود. انگار تنها کسی که بدون هدف و فقط برای داشتن آپشن «سفر خارجی» آنجا بود من بودم. هر روز فقط استوری اینستاگرام را پر میکردم از عکس.

فکر میکنم روز دوم یا سوم بود که داشتیم توی خیابان های بزک کرده و تر و تمیز باکو قدم میزدم که یک چیزی خیلی ذهنم را به خودش مشغول کرد،《تفاوت》. چیزی که تا آن روز کمتر بهش توجه می کردم -و شاید هم اصلا نمیدیدم که البته ناشی از نابینایی خودم بود-.

همه چیز فرق میکرد، از صدای خیابان ها و رنگ درختان گرفته تا طعم چای و بوی دریا. اما از همه مهم تر مردم بودند. مردمی که شاید از حداقل امکان ارتباط و شناختی که میتوانستم باهاشون داشته باشم ،یعنی سخن گفتن، محروم بودم، اما تفاوت رفتارشان و تفاوت زبانشان و حتی تفاوت شیوه بودنشان من را به سمتشان جذب میکرد.

خلاصه اینکه شاید تنها چیزی که از کل سفر پنج روزه ما به باکو دستگیر من شد «وجود تفاوت ها» میان انسان ها و جوامع مختلف بود. چیزی که شاید بزرگ تر از آن در سفر وجود نداشت تا به دستش بیاورم. چیزی که بعد از آن باعث شد عمیقا به مطالعه فرهنگ های مختلف و یادگیری زبان های متفاوت مشغول شوم.

و امروز هرقدر که بیشتر پیش میروم بیشتر به عمق تفاوت ها و اهمیت آنها پی میبرم.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَیٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
(سوره حجرات آیه ۱۳)
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قراردادیم تا یکدیگر را بشناسید. (اینها ملاک برتری نیست، ) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. به یقین خداوند دانا و آگاه است.
وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ
(سوره روم آیه ۲۲)
و از نشانه های او آفرینش آسمانها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهای شماست. در این نشانه هایی است برای اهل دانش.
سفرجمهوری آذربایجانباکوسفر علمیفرهنگ
یه دانشجو و عاشق مطالعه فرهنگ ها!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید