بعد از دیدن سریال های زیادی مانند
Prison Break, Breaking Bad, Game of Thrones, The Walking Dead, The 100, Chernobyl, See
نوبت به سریال Dark از Netflix رسید، زمان زیادی بود که دوستان تشویقم میکردند این سریال رو ببینم اما فرصت نمیشد، البته شاید بیشتر به شه گفت انگیزه کافی نداشتم که زمان بزارم و سریالی به زبان آلمانی ببینم.
· اما خب تعاریف دوستان و وسوسه تجربه جدید چیره شد...
· هیچ وقت به این اندازه زبان آلمانی رو شیرین و با صوت زیبا نمی تونستم تصور کنم برای من فوق العاده جذاب بود، همیشه زبان آلمانی رو خشن و زمخت تصور می کردم و فکر نمی کردم بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم.
· اما توی این تاریکی زمانی که کلمات بیان می شد و اون احساس انتقال پیدا می کرد متوجه شدم نمی شه همیشه با یک دید ثابت قضاوت کرد و این درس خوبی بود.
· سریال گره خورده با فلسفه، سفر در زمان و فیزیک، کرم چاله ها و اسرار ماوراءالطبیعه و اشکال مختلفی از پرش های زمانی گاهی از طریق پدیدار شدن درهای اسرار آمیز و گاهی با یک فلش بک یا فید روشن و تیره متوجه تغییر زمان می شیم.
· چیزی که بیشتر از همه ذهن من رو به خودش جذب و درگیر می کنه و مکررا در سریال به زبان آلمانی هم پرسیده می شه این سئوال:
· Die Frage ist nicht wo, sondern wann
· سئوال این نیست که کجا، بلکه چه زمانی!
· سؤالی بسیار ساده اما عمیق، اینکه بتونم درک درستی از زندگی خودم داشته باشم که "در چه زمانی می تونم مفید باشم"، "در چه زمانی اثر گذار خواهم بود" برای من نقش پررنگتری از" کجا خواهم بود" رو پیدا کرد.
· وقتی گذر زمان از 1986 به 2019 تنها در چند ثانیه اتفاق افتاد و حتی بازگشت به قبل از اون یعنی سال 1953 در یک چشم به هم زدن، کارگردان ذهنم با فلش بکی تمام این سالهای عمرم را با همین سرعت از جلوی چشمانم گذراند. تنها تفاوت ذهن من با فیلم آینه که همچنان عمرم با همین سرعت در حال حرکتِ، من نمی تونم زمان رو در هیچ جای زندگی خودم متوقف کنم.
· این سریال برای من بهصورت تکهتکه و با سرعتی ملایم پیش میرفت و حقیقتی عمیق، عریان و نگرانکننده رو به نمایش میگذاشت. حقیقت گذشت زمان و اینکه اگر قرار باشه به گذشته برگردیم و چیزهایی رو تغییر بدیم نمی تونیم پیش بینی کنیم که آینده چطوری خواهد بود چون ما فقط یک تکه یا تکههایی از پازل زندگی خودمان هستیم و اتفاقات، افراد و موضوعات مختلفی روی ما اثرگذار هستند، شاید در ظاهر همه ما برای خودمان زندگی میکنیم، خانواده خودمان، دوستان خودمان، کار و ماشین خودمان اما ما تأثیر زیادی از محیط و اتفاقات پیرامونمان میگیریم اگر قرار باشه چیزی تغییر کنه می تونه روی همه "خود"و "من" های ما اثرگذار باشه.
· نکته دیگه ای اینکه، در پرش های زمانی این سریال به خوبی می شه رابطه انسان برای پیوستن به معشوق که گاها با سکس و شهوت همراهه رو دید، گاهی وقت ها خطوط بین افراد افراطی و ساده از بین میره و قضاوتی از اینکه کدوم درست و یا اشتباهه رو نمی توان ارائه داد.
· این سریال باعث شد به تفاوت معنای مسئولیت پذیری درگذشته، حال و آینده بیشتر تأمل کنم و حتی بیشتر به این موضوع باور پیدا کنم که بهترِ کار درست رو در زمان حال انجام بدم بهجای اینکه سودای توانایی تغییر درگذشته رو بهقصد اصلاح داشته باشم.
سریال Dark بیانگر رابطهای بین گذشته، حال و آینده است همراه با تاکید بر این مهم که تصمیمات ما در طول زمان ارتباط متقابلی با یکدیگر دارند، سریالی که با موضوعاتی از مسیحیت، فلسفه، فیزیک، متافیزیک و... گرهخورده، بهوضوح نشان میده که ما حتی شناخت کافی از خانواده خودمان نداریم بااینکه سالهای زیادی رو با کلماتی مانند پدر، مادر، خواهر و برادر بزرگ شدیم و در کنار اونها احساس آرامش و تعلقخاطر داریم.
· پیچیدگیهای موضوعی فیلم، پرش زمان و تغییرات در داستان یک ساختار هدفمند رو نمایش میدهد، ساختاری که ما در کشور آلمان هرروز و هرروز شاهد اون هستیم، نمایشی قدرتمند از اقتصادی پویا، نظم و آراستگی، سختکوشی و تسلیم نشدن از زمان پایان جنگ جهانی در اقتصاد و ورزش، علم و...
· فیلم به نکتههای ریز و ظریف به خوبی اشاره می کنه و از کنار هر مشکل و موضوعی بهسادگی عبور نمی کنه و مخاطب رو به راحتی دنبال خودش می کشونه جایی که مخاطب رو ترغیب می کنه که هر چه بیشتر به سمت "کشف عمق تاریکی" حرکت به کنه.