در مناظره اخیر میان رحمان قهرمانپور و مهدی خراتیان[1] ، یک لحظه طلایی و کمیاب از یادگیری برای من رقم خورد. پیش از برنامه، آقای قهرمانپور حمله را یک «شگفتی» و نه یک «روند» توصیف کرده بودند، در حالی که آقای خراتیان نظر مخالفی داشتند. با شروع برنامه، ناخودآگاه منتظر یک تقابل بودم؛ اینکه آقای قهرمانپور چگونه از موضع خود دفاع خواهند کرد. اما در کمال شگفتی، ایشان نه تنها بر حرف خود پافشاری نکردند، بلکه با تأیید دیدگاه آقای خراتیان، آن را تکمیل نمودند و درست در همان لحظه بود که زیبایی مفاهیمی چون انعطاف فکری، شوق به یادگیری و روحیه علماندوزی، برایم آشکار شد.
این تجربه به خودی خود ارزشمند بود، اما یک همزمانی شگفتانگیز، آن را برایم عمیقتر کرد. همان شب، مشغول خواندن کتاب «آدام اسمیت و ثروت ملل» نوشتهی محمدعلی همایون کاتوزیان بودم که در بخش زندگینامه اسمیت، این چند خط توجهم را جلب کرد: «اسمیت در این مدت بیشتر وقت خود و توانایی خود را صرف تهیه ثروت ملل ساخت.در این فاصله دیوید هیوم دائماً با او در تماس بود و به او فشار میآورد که کتاب را زودتر تمام کند. نه تنها هیوم، بلکه گروهی از روشنفکران با بیصبری انتظار انتشار کتاب اسمیت را میکشیدند.»
این تصویر از غولهای اندیشه که مشتاقانه برای نشستن بر شانه یکدیگر تلاش میکنند، در تضادی آشکار با فضای اغلب مسموم امروز کشور ما قرار دارد؛ فضایی که در آن برچسبزنی و نفرتپراکنی جایگزین نقد منصفانه شده است.
شاید مقایسه این دو جریان تاریخی منصفانه نباشد، اما یادآوری آن متن، رفتار متواضعانه و خردمندانه رحمان قهرمانپور را در ذهنم پررنگتر کرد. آن حرکت، نمونهای امروزی و زنده از همان سنت همکاری و احترام بود و بارقه امید را در دلم زنده کرد.
امیدوارم روزی برسد که روشنفکران ما نیز، همچون غولهای دوران روشنگری، لذت ساختن بر شانه یکدیگر را به لذت و منافع زودگذر تخریب دیگری ترجیح دهند و شوق حل مسئله، عشق به علم، پرسشگری و کنجکاوی، به اولویت اصلیشان تبدیل شود.