طبیعی باشیم!
"اخیراً گش توپتن جینپا که بیش از بیست سال رئیس گروه مترجمان انگلیسی دالائی لاما بوده است، بینش خود دربارهی خلاقیت را با ما به اشتراک گذاشت. او گفت در زبان تبتی برای خلاقیت یا خلاقبودن واژهای وجود ندارد. نزدیکترین ترجمه به آن "طبیعی" است. به عبارت دیگر اگر بخواهید خلاقتر باشید، فقط باید طبیعیتر باشید."
این شاهبیت غزل کتاب "خودباوری در خلاقیت؛ در جستجوی خلاقیت گمشده" اثر تام و دیوید کلی است که توسط انتشارات آریاناقلم و با ترجمهی مهدی کیامهر و مرتضی خضریپور منتشر شده است. این هوکی است که نویسندگان به مانند یک مشتزن خوب و همان ابتدای کتاب به صورت خوانندهی خود میزنند و تا انتها او را همراه خود میبرند. شاید هر چقدر هم بگردیم تعریفی جامعتر و در عین حال سادهتر از این تعریف برای خلاقیت پیدا نکنیم. جالب است که بدانید در تعریف خلاقیت اختلاف بین علما بسیار هم زیاد است و اخیراً مطلبی را در سایت متمم میخواندم که در آن گفته شده بر اساس تحقیقاتی که بر روی 90 مقاله دربارهی خلاقیت در سال 2004 انجام گرفته تنها 38 درصد از این مقالهها تعریفی از خلاقیت ارائه کردهاند. اما هر تعریفی از خلاقیت داشته باشیم در نهایت باید بپذیریم که طبیعت ما خلاق است و از قول برادران کلی باید در مقابل "افسانه خلاقیت" که آن را خصلتی ذاتی میداند، "خودباوری در خلاقیت" به این معنی که همهی ما خلاقیم را قرار دهیم.
تام و دیوید کلی را بعید است کسی در دنیای خلاقیت نشناسد. برادرانی که با تفکر طراحی (Design Thinking)، شرکت آیدیاو و مدرسه طراحی استنفورد دریچهای نو به این مفهوم باز کردهاند. این کتاب میراث ماندگار این دو برادر و حاصل سالها فعالیت آنها در حوزهی خلاقیت و نوآوری است. کتابی که شما را به سفری هیجانانگیز در دنیای خلاقیت خواهد برد. اولین چیزی که در مورد کتاب برادران کلی نظر من را جلب کرد (و احتمالاً برای شما هم جذاب خواهد بود) نامگذاری خلاقانهی فصول آن است. شاید آوردن نام ایستگاههای این سفر (فصول کتاب) خودش کافی باشد تا ادامهی این متن را نخوانده و به سراغ مطالعهی آن بروید و چون هدف من هم از نوشتن این مطلب همین است، این نامها را با شما با اشتراک میگذارم: "تلنگر، شهامت، جرقه، جهش، جستوجو، تیم، حرکت، و اما بعد."
قبل از اینکه به سراغ کتاب بروم باید یک سوال را مطرح کنم. متر و معیار شما برای اینکه یک کتاب را کتاب خوبی بدانید چیست؟ من جواب خودم را به این سوال میدهم و شما هم حتماً به این سوال فکر کنید. من کتابی که از کتابخانه بیرون میآید و در کنار تختخوابم قرار میگیرد را یک کتاب خوب میدانم. چه شبها که از خواب بلند میشوم و به سراغ آن میروم و حتماً از میان خطوط آن درسی تازه میآموزم. چند سال پیش در کلاسهای داستاننویسی عباس معروفی شرکت میکردم و در همین کلاسها روزی عباس معروفی به ما گفت ابراهیم گلستان در کنار تختخوابش قفسهای دارد که هر زمان به آن مراجعه کنی مهمترین کتابهای زندگی او در این قفسه است. من متر و معیارم را از همین داستان یافتم و خواستم بدانید که کتاب برادران کلی در تمام یک سال گذشته در کنار تختخواب من بوده است.
فکر کنم حالا دیگر میتوانم به سراغ کتاب بروم و با همان نامگذاری خلاصهای از هر فصل آن را با شما به اشتراک بگذارم.
تلنگر؛ از تفکر طراحی تا خودباوری در خلاقیت
" تلنگر؛ تغییر از یک وضعیت ذهنی به وضعیت ذهنی دیگر است." این تعریفی است که نویسندگان کتاب از عنوان این فصل ارائه میدهند و من برداشتم این است که برای شروع سفر خلاقیت باید این تغییر در ما ایجاد شود. تغییری که در داستان داگ دینر در ابتدای این فصل ایجاد شده و یک تلنگر باعث میشود تا او از دریچهی چشمان دختری نگران به دستگاه MRI خود نگاه کند. این یک داستان واقعی است، مانند تمام داستانهای واقعی دیگر کتاب و در نهایت باعث میشود تا داگ دستگاه خود را بازطراحی کرده و آن را از یک ماشین ترسناک به یک سفر هیجانانگیز تبدیل کند. این معجزه خلاقیت و طراحی انسانمحور است.
طراحی انسانمحور در ادامهی این فصل آغاز گفتن از سه عامل اساسی است که موفقیت هر پروژه نوآوری در هر زمینهای را تضمین میکند و نوآوری واقعی در توازن این سه عامل یعنی عوامل انسانی، ارزشمندی اقتصادی و امکانپذیری بهوقوع میپیوندد. برادران کلی روش خود یعنی تفکر طراحی را که در پی یافتن نقطهی طلایی برای تلاقی این سه عامل است و البته در مرکز آن توجه به انسان و عوامل انسانی است را به عنوان روشی برای نوآوری در این فصل معرفی میکنند. از نظر نویسندگان عامل انسانی باعث میشود که هیچگاه فراموش نکنیم برای مردم واقعی نوآوری میکنیم و همدردی عمیق باعث میشود تا مشاهدات ما منبعی قدرتمند برای بینش و الهام باشد. تفکر طراحی چرخهای است شامل چهار مرحلهی الهام (به معنی مشاهده)، ترکیب (به معنی یافتن الگو و معنی)، ایدهپردازی و آزمایش، و پیادهسازی که هر ایدهی جدید ممکن است چندین بار در این فرآیند رفت و برگشت کند تا فرآیند نوآوری خاتمه یابد.
شهامت؛ از ترس تا شهامت
نوآوری و شکست پیوند عمیقی با هم دارند و از نظر نویسندگان یک "پارادوکس نوآوری" وجود دارد که اینگونه مطرح میشود: "اگر موفقیت بیشتری میخواهید باید شکستهای بیشتری را پشت سر بگذارید." پس باید برای آنکه خلاق و نوآور باشیم، شهامت داشته باشیم و رسیدن به این شهامت را نویسندگان بهخوبی با از بین بردن ترس از مار مقایسه کردهاند. آنها روش "پیروزی هدایتشده" آلبرت باندورا را برای از بین بردن ترس از مار مطرح میکنند که صبر زیاد نیاز دارد و ابتدا باید گامهای کوچک برداشت و در ادامه به پیشروی سرعت بخشید. اما خبر خوب این است که اگر این ترس از بین برود در کنار آن ما به "خود کارآمدی" خواهیم رسید و جدای از ترس از مار با خیلی از ترسهای دیگرمان هم به راحتی مواجه خواهیم شد.
برای عبور از ترس از شکست که به صورت ترس از قضاوت دیگران، ترس از شروع و ترس از ناشناختهها در سفر خلاقیت و نوآوری خود را نشان میدهد، نویسندگان در این فصل سعی میکنند نگرشهایی را ارائه دهند ولی شاید شالوده اصلی تمام آنچه در این فصل گفته میشود، جملهای باشد که برادران کلی از گئورگی کنارد نویسندهی مجاری آوردهاند: "شهامت تنها حاصل تجمیع گامهای کوچک است."
جرقه؛ از صفحهی خالی تا بینش
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که لحظات اول بعد از زنگ خوردن ساعت در ابتدای یک روز میتواند بهترین منبع الهام ایده باشد؟ چطور است از این به بعد اسم دکمهی ساعت را "دکمهی الهام" بگذاریم؟ این یکی از روشهایی است که برادران کلی برای رسیدن به یک ایده یا به زبان خودشان "جرقه" مطرح کردهاند؛ خیالپردازی برای یافتن یک ایده در لحظهای که در حالت نیمهآگاهی و بین بیداری و رویا هستیم و میتوانیم به "توجه همراه با آرامش" برسیم. بیایید فرض کنیم که تلنگری خوردیم و شهامت لازم را هم در خودمان برای خلاقیت ایجاد کردیم، حتماً موافق خواهید بود که حالا چگونه و از کجا ایدهی خود را بیابیم. به همین خاطر این ایستگاه از سفر خلاقیت به هشت استراتژی برای رسیدن به ایده میپردازد.
نویسندگان در این فصل هر کدام از این استراتژیها را به تفصیل توضیح دادهاند اما آنچه که مهم است و نویسندگان روی آن تأکید دارند مفهوم "جریان ایده" است به این معنی که همیشه باید ایدههای زیادی داشته باشیم و مستمراً به یافتن ایدهها بپردازیم تا خلاقیت را به عادت تبدیل کنیم. یادمان هم باشد که در این مسیر انسانمحور بودن در مرکز قرار داشته و باید از زیر سوال بردن تمام آنچه مطمئن هستیم که میدانیم، نترسیم.
جهش؛ از برنامهریزی تا عمل
تصور کنید که ایده یا جرقهی مناسب را پیدا کردهاید. به نظرتان در قدم بعدی چه باید کرد؟ آیا شما از آن دسته از افراد هستید که زمان زیادی را در این مرحله برای برنامهریزی میگذارید؟ اگر جواب شما به این سوال مثبت است حتماً باید این فصل را چندین و چند بار بخوانید. برادران کلی با مطرح کردن قانون اول حرکت نیوتن (جسم ساکن تمایل دارد ساکن بماند و جسم متحرک تمایل دارد به حرکت ادامه دهد)، اولین قدم برای خلاق بودن را اقدامکردن (هر چقدر کوچک!) میدانند. این یعنی نوآوری چیزی جز تبدیلکردن سریع ایدهها به عمل نیست و تا آنجا که ممکن است باید از برنامهریزیهای طولانی مدت (سکون!) گریزان بود. نویسندگان رویکردهایی را نیز برای شروع اقدام در این فصل ارائه کردهاند که حاصل تمام این رویکردها را میتوان در یک جملهی کلیدی این فصل خلاصه کرد: "یا انجام بده یا انجام نده، سعیام را میکنم معنا ندارد."
جستجو؛ از وظیفه تا علاقه
اگر از تمام فصول این کتاب مجبور باشم یک فصل را انتخاب کنم تا دیگران را دعوت به خواندن آن بکنم، قطعاً این فصل خواهد بود. در این فصل برادران کلی به خوبی در اوج داستان "خودباوری در خلاقیت" که موضوع این کتاب است توجه ما را به "خود" ما جلب میکنند. من باور دارم که ما قبل از آنکه به سراغ خلاقیت در کارمان برویم باید جستجویی را آغاز کنیم تا در "الاکلنگ پول و قلب" که نویسندگان در همان ابتدای این فصل مطرح میکنند موقعیتمان را پیدا کنیم. هر چه هست این فصل ممکن است حالمان را بد هم بکند چرا که ممکن است متوجه شویم در حال تلفکردن بیشترین زمان عمرمان که در محل کارمان میگذرد باشیم. این سیلی محکمی است که این کتاب به گوش خود من به عنوان خواننده زد و من را به جستجو در خودم و در ارتباط با کاری که انجام میدهم واداشت.
این فصل را شاید به هیچ شکلی نتوان خلاصه کرد ولی برای آنکه شوق خواندنش در شما ایجاد شود نقل قول کتاب از جیمز کالینز را با شما به اشتراک میگذارم. کالینز معتقد است که بهترین کاری که شما باید انجام دهید در فصل مشترک سه دایره که هر کدام یک سوال را شامل میشود قرار دارد. این سه سوال عبارتند از:
1- شما در انجام چه کاری خوب هستید؟
2- دیگران در مقابل انجام چه کاری حاضرند به شما پول بدهند؟
3- شما به دنیا آمدهاید که چه کاری انجام دهید؟
اگر به این سوالات پاسخ داده و به خودتان جرأت پریدن دهید، آنوقت از "تلهی شغلی" و "نفرین شایستگی" که نویسندگان در این فصل بهخوبی توضیح دادهاند، خارج شده و کاری انجام خواهید داد که زمان در آن بیمعنی است.
تیم؛ گروههای خودباور در خلاقیت
تا این فصل از کتاب صحبت از فرد بوده است اما آیا یک فرد با خودباوری در خلاقیت میتواند در یک سازمان که فرهنگ خلاق ندارد کاری از پیش ببرد؟ نه. قطعاً بدون هیچ فکری پاسخ ما به این سوال نه خواهد بود و نویسندگان بهخوبی این را دانسته و در این فصل به سراغ ارائهی راهحلهایی برای نهادینه کردن فرهنگ خلاقیت و نوآوری در سازمانها در قالب تیمهای خلاق و نوآور رفتهاند چیزی که البته تنیده شده با رهبری نوآورانه است.
در این فصل از طراحی فضا برای تقویت خلاقیت تا زبان و نقش آن در ایجاد فرهنگ خلاقیت تا رهبری نوآورانه گفته شده است و این فصل را به یک ایستگاه پرچالش برای افکار خوانندگان تبدیل کرده است. اما خلاصه تمام آنچه در این فصل گفته میشود را شاید بتوان اینگونه گفت که باید درها را به روی بروز خلاقیت در سازمان باز کنیم و در این مسیر همواره به عنوان رهبران سازمان "تقویتکننده" باشیم.
حرکت؛ ایجاد خودباوری در خلاقیت
همانگونه که نویسندگان با زبانهای مختلف در طول این سفر گفتهاند، ارزش اصلی در ایده نیست، بلکه در اقدام است. بنابراین برادران کلی در این فصل 10 تمرین و چالش برای کمک به بیدار کردن تفکر طراحی و ایجاد خوباوری در خلاقیت را با خوانندگان به اشتراک گذاشتهاند.
و اما بعد؛ خودباوری در خلاقیت را بپذیرید
نویسندگان تمام آنچه در این سفر گفتهاند را در این فصل با سرعت بالایی با شما به اشتراک میگذارند؛ انگار که از این سفر فیلمبرداری شده باشد و در نهایت با سرعت بالا جلوی چشم شما قرار گیرد. شروع سخت است، واقعاً سخت است و ترسناک. به همین خاطر استراتژیهایی برای شروع و ایجاد خودباوری در خلاقیت در این فصل با شما به اشتراک گذاشته شده است. نویسندگان در این فصل استراتژیهایی برای هدایت فرهنگ شرکتها در مسیر خودباوری در خلاقیت به جهت ایجاد یک سازمان خلاق نیز قرار دادهاند. در نهایت نویسندگان ما را به چیزی دعوت میکنند که من دوست دارم عیناً با شما به اشتراک بگذارم:
"این کتاب را کنار بگذارید، یا نمایشگر خود را خاموش کنید. یک یا دو تجربه را با علم بر اینکه همهی آنها موفقیتآمیز نخواهد بود آغاز کنید. زندگی جدید خود را طراحی کنید."
نویسندگان با دعوت به طراحی زندگی کتاب خود را به پایان رساندهاند و من هم میخواهم اغراقآمیز و هیجانزده از تجربهای که با شما به اشتراک گذاشتم، بگویم من روی دیگر سکهی زندگی را خودباوری در خلاقیت دیدم و باور دارم همین امروز باید سکه را برگردانیم و در این مسیر قدم بگذاریم. فقط یادمان باشد که قرار است طبیعی باشیم!