آرش برهمند
آرش برهمند
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

برای سردبیر عزیز ماهنامه پیوست؛ ارتقا به جای استعفا

به پشت سرم که نگاه می‌کنم مهرک محمودی به نظرم اولین کسی است که خبرهای مرا خواند و به اصطلاح آن روزهای جوجه ‌روزنامه‌نگارهایی مثل من « خط زد». قبل از مهرک برای پیشگام‌هایی مانند مجتبی محمودی، شهرام شریف، علی شمیرانی و سعید مروتی ترجمه کرده بودم ولی زیر دست مهرک و در سرویس اخبار داخلی زهرا علی‌اکبری بود که یاد گرفتم خبر بنویسم. ساختار یک گزارش را بچینم و داستان یک یادداشت را تعریف کنم. انگار مردان به من ترجمه را یاد دادند و زنان روزنامه‌نگاری را. این سرشت دوگانه همیشه در جنس نوشتن وحیات رسانه‌ای من ماند و در زندگی حرفه‌ایم تجسم پیدا کرد. خیلی جاها هم آن را به درستی محدود کرد.

می‌توانید حدس بزنید که از اول هم من یک کارآموز استاندارد نبودم. بعدها مهرک برایم تعریف کرد که از روز اول از دیدن این درازی که تمام مدت در تحریریه بلند بلند حرف می‌زند و پر از ادعاست اعصابش خرد شده. حتما مزاحم نوشتنش هم می‌شدم چون سال ۱۳۸۰ بود و هنوز هدفون‌های مجهز به فناوری دفع صدای فعال (ANC) اختراع نشده بود. تحریریه یک کامپیوتر داشت و یک تلکس و اگر می‌خواستی از نوبتت برای استفاده از کامپیوتر و پرینت گرفتن خبرهایت استفاده کنی دستت خیلی تند بود.

خدا را شکر هنوز فناوی کپی‌کردن متن‌ها معمول نبود چون خبرها دست‌نویس بودند و اگر می‌خواستی از متن بلندی در خبر خودت استفاده کنی باید چیزی شبیه کاردستی درست می‌کردی. یعنی تکه‌های کاغذ کاهی نوشته و قطعات کاغذ A4 پرنیتر را به هم می‌چسباندی و وقتی از وسط تحریریه تنگ و ترش ابرار اقتصادی رد می‌شدی همه می دیدند خبرت چقدر تولیدی است و چقدر پرینتی.

مهرک عزیزم همین خبرها را برای من خط می‌زد و اصلاح می‌کرد و من که دانشجوی سال اول عمران مرکز بودم زیر دست او نه تنها نوشتن که منش خبری را یاد گرفتم. اینکه وظیفه و مرزهای ما به عنوان روزنامه‌نگار کجاست و امروز هم همه تیم زیبای ماهنامه پیوست می‌دانند مهرک قطب‌نمای اخلاقی ماست. سردبیر امروز پیوست ،دست کم از دید من، قدرتمندترین خبرنگار امروز حوزه تجارت و خدمات الکترونیک در ایران است و این در حالی شکل گرفته که خودش با بیش از دو دهه روزنامه‌نگاری حرفه‌ای در حوزه‌های متنوعی ، از اجتماعی گرفته تا سینمایی، قلم زده است و شوخی رایج در شورای سردبیری پیوست این است که مهرک حتی از مجتبی که کهن‌ترین ماست هم روزنامه‌نگار قدیمی‌تری است. من هم که این وسط ادعایی ندارم.

تقریبا تمام کسانی که موسسه پرسش را از نزدیک می‌شناسند می‌دانند مهرک سردبیر واقعی و به قول فرنگی‌ها De Facto تمام خانواده رسانه‌های ماست. از شبکه‌های اجتماعی و پیوست آنلاین گرفته تا خود مجله ولی شاید خیلی از شمایی که در این سالها از محتوایی که او و میثم قاسمی برای مجله پیوست فراهم می‌کنند لذت برده‌اید هرگز مهرک را از نزدیک ندیده باشید. در شبکه‌های اجتماعی دنبالش نمی‌کنید و احتمالش هم هست که اسمش را به خاطر نسپرده باشید. چرا که خیلی ساده من مسیر هموارتری برای رشد داشتم. وقتی پسر باشید به راحتی با بدنه مردانه بازار « داشی» می‌زنید. به جمع‌های خودمانی دعوت می‌شوید و دست بالاتری در مواجه با قلدری روزمره علیه رسانه‌ها دارید. به همه پنل‌ها و افتتاحیه دعوت می‌شوید. تلویزیون شما را تحمل می‌کند و لازم نیست در مورد تاهل و تجرد و هزار پرسش طنز دیگر چندان پاسخگو باشید. خبرنگار بودن، زن بودن و زیر سایه هیچ مردی و یدک‌کش هیچ اسم دیگری نبودن هنوز هم چندان کار آسانی نیست ولی مهرک در سکوت طی دو دهه و اندی مسیر را نه تنها برای خودش که برای امثال من هم فراهم‌تر کرده.

طبیعتا کسانی که از نزدیک جمع سه نفره من، مهرک و مجتبی را می‌شناسند مشخص است که تقریبا با هیچ متر و معیاری چه از نظر کسوت چه تسلط بر کار و نظم شخصی و حرفه‌ای من در سطح دو نفر دیگر نیستم ولی تاج سردبیری پیوست یکصد شماره قبل بر سر من نهاده شد چون آنها باور داشتند این سمت به رشد شخصیت حرفه‌ای من کمک خواهد کرد و باور دارم که به طرزی باورنکردنی گذاشتن این تخت زیر پای من باعث شد به طبقات بالاتری از زندگی حرفه‌ای و حتی شخصی برسم. موسسین پیوست چنان سطح بالایی از استاندارد اخلاقی و حرفه‌ای را داشتند که از روز اول این تاج بر سر موجود سرخوش و تنهایی مثل من سنگینی می‌کرد و چالش رسیدن به جایگاهش تا همین امروز هم ادامه دارد.

یک میلیون سال پیش، اندکی قبل از طاعون کرونا، داشتیم در سفر اصفهان به اتفاق بهرام خان اثنی عشری، به عنوان مدیرمسئول و راننده، جمع همیشه خندان هیات مدیره را با قهوه و گپ برگزار می‌کردیم. منم که همیشه در کنار این خانواده حرفه‌ایم بیشترین احساس امنیت و آرامش را دارم، غر می‌زدم که چقدر احساس می‌کنم جا نشدنم در کلیشه مرد جدی حرفه‌ای متاهل کت شلوارپوش ایرانی باعث می‌شود احساس تبعیض و البته غرور کنم. مهرک در یک تک جمله گفت: آرش جان! دقت کن در نهایت شما همیشه حداقل این قالب مردانه را داری. همان روز فهمیدم که هرگز درست به کل ماجرا نگاه نکرده‌ام.

چند وقت پیش میثم مهربان چیزی توییت کرده بود در این حال و هوا که هرچند تجربه نشان داده همیشه سردبیرهای خانم موفق بوده‌اند ولی هر روز از شمار آنها کاسته می‌شود. مبهوت شدم. از نظر من مهرک همیشه سردبیر بوده و هست ولی متوجه شدم شاید هرگز این تاج را درست به مالک واقعیش بازپس نداده‌ام و امروز می‌خواهم با این نوشته در ویرگول به شما بگویم که این یک استعفا نیست. یک ارتقا برای من است که به جایگاه واقعی و شایسته خودم به عنوان خبرنگار ماهنامه پیوست بازگردم.

روزنامه‌نگاری برای من همیشه خوش آهنگ‌ترین اسم زندگیم بوده که درهای جهان و دانش را به رویم باز کرده است. تیم فوق العاده روزنامه‌نگاری امروز ماهنامه پیوست هم مرا برای برگشتن به این عنوان کلاسیک مشتاق‌تر می‌کند.

دوست دارم بنویسم تیم ماهنامه پیوست که این بار از ریشه توسط خود مهرک پرورش داده شده طلایی‌ترین تیم دوران این صد شماره است ولی واقعیت این است که ما دوران‌های طلایی خوبی هم در پشت سر داشته‌ایم. تیم جدید در واقع فقط متنوع‌ترین و رنگین‌کمانی‌ترین تیم تاریخ ماست. تیمی که به نظرم به درستی شایسته نام سردبیری مهرک محمودی است. کسی که بیست سال پیش به من فرصت داد که بخشی از جامعه روزنامه‌نگاری ایران باشم و بابت آن تا ابد ازش ممنونم.

بازگشت به روزنامه‌نگاری پس از این سالها بزرگترین لطف مهرک به من بعد از قرض‌دادن تاج سردبیری است. به زودی با نوشته‌ها و حال و هوایی تازه‌تر به کانال‌های خبری ماهنامه پیوست باز می‌گردم. حتما منتظرم باشید!

سردبیرماهنامه پیوستمطبوعات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید