آرش خدائی
آرش خدائی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

ایران و مشکل تاریخی بر هم زدن صف

چالش‌های جامعه ما چالش‌هایی است که در ظاهر، عیان و آشکار است، لیکن به نظر من اگر چالش‌های ما اینها بود که می‌دیدیم، تا به حال باید بهبودی قابل توجه در آنها رخ می‌داد، زیرا از انصاف نباید گذشت که پس از انقلاب اسلامی، انواع و اقسام سلایق اجرایی، فرصت کار و اقدام را داشته‌اند و نمی‌شود این همه فکر و اندیشه متفاوت، فاقد توانایی یا شناخت برای برون رفت تدریجی از این چالش‌ها بوده باشند.

آنچه از نظر من، فراتر از توان افراد و اندیشه‌های آنها است، تاریخ است. من به دنبال برخی گره‌های تاریخی در سرنوشت ایران هستم تا بتوانم از دیدگاهی دیگر به مسئله بیاندیشم و از عمق تاریخ، موضوعی را برای تمرکز بیابم و یا یک قضاوت تاریخی در خصوص رشد یا عقب ماندگی داشته باشم.

در این نوشته به نکته‌ای تاریخی که عیان و آشکار است، با نگاهی پرسشگرانه نگاه خواهم کرد.

نام این نگاه را هُل دادن و صف بر هم زدن تاریخی در ایران می‌نامم.

محمدعلی شاه قاجار، آخرین شاهی بود که در ایران در یک فرایند قانونی یا عادی به حکومت رسید. او در سال 1285 هجری خورشیدی پس از فوت مظفر‌الدین شاه بر تخت نشست، اما مشروطه‌خواهان، سلطنت او را تاب نیاوردند و در سال 1293 فرزند کودک او احمد شاه را بر تخت نشانده و او را از کشور بیرون راندند. او به روسیه تبعید شد و در سال 1304 در ایتالیا درگذشت.

احمد شاه نیز نه فرصت یافت دوره سلطنت خود را به پایان رساند و نه حتی توانست در ایران بماند و بمیرد. او در سال 1304 پس از وقایعی در ادامه کودتای سید ضیاء از سلطنت خلع و در سال 1308 در پاریس درگذشت.

رضا شاه پهلوی نیز چنین سرنوشتی داشت. او نیز در سال 1320 از سلطنت خلع و به خارج تبعید شد و در جزیره موریس، جایی غریب‌تر از هر جا برای یک حکمران ایرانی زندگی و در سال 1323 در افریقای جنوبی درگذشت.

پسرش محمدرضا نیز نه دوران سلطنت خود را به جانشین خود تحویل داد و نه در ایران بستری برای مرگ یافت. با اوج گرفتن خیزش انقلاب اسلامی از ایران رفت و در سال 1359 در مصر از دنیا رفت.

این جریان، پس از انقلاب هم متوقف نشد. نخست وزیر موقت ایران مورد نوعی کنار زده شدن قرار گرفت و بازرگان نیز با استعفا، از قدرت کنار رفت. جالب اینجاست که او نیز در سال 1373 در سویس از دنیا رفت.

رئیس جمهور بعد از او نیز نتوانست دوره خود را تمام کند. بنی صدر در جریانی که نزدیک به دوران ما و آشنا است و قضاوت تاریخی درباره آن را زود می‌دانم ( من انقلابی و طرفدار امام هستم، بی‌طرفی من در تعیین عمق قضاوت تاریخی است) دوره خود را ناتمام دید و سوار بر هواپیما از کشور فرار کرد و تا کنون فرصت زندگی در کشور خود را هم از دست داده است.

رئیس جمهور بعدی، شهید رجایی نیز نتوانست یک دوره زمامداری را به اتمام برساند و در کمتر از یک ماه ترور شد و در سال 1360 درگذشت. حداقل او در کشور خود دار فانی را وداع گفت و در این خاک آرمید.

از سال 1285 که مظفرالدین شاه به سلامت! حکومت را به نفر قانونی بعد واگذار کرد، 83 سال طول کشید تا حافظه تاریخی ایران، یک نوع تغییر مسالمت آمیز حکومت را دوباره در سال 1368 از آیت‌الله خامنه‌ای ریس جمهور وقت به مرحوم هاشمی مشاهده کند.

این سیر واقعی، دردناک، ولی واقعیِ تاریخی، برای یک کشور، آسیب کمی به همراه ندارد. 83 سال حافظه تاریخی این کشور، بر هم خوردن قاعده، هل دادن حکمران، به هم زدن صف، منتظر نماندن برای پایان یک دوران و برنامه ریختن برای ابتر گذاشتن آن را نهادینه کرده و فرصت و مراقبتی قابل توجه برای جبران و ترمیم نیاز دارد.

یادم می‌آید پس از دوران ریاست جمهوری مرحوم هاشمی، عوام و حتی خواص مانده بودند که خوب حالا قرار است چه بشود؟ اصلا کسی در یاد نداشت که رئیس جمهوری پس ار دوران خود زنده باشد! این بود که برخی برای تمدید آن برنامه‌ریزی داشتند. بعد هم که آقای خاتمی روی کار آمدند، مخالفان ایشان، امید فراوانی به هل دادن و صف بر هم زدن و تکرار تجربه بنی صدر داشتند و ما را به تکرار آن واقعه امیدوار می‌کردند. چنین هوسی در دوران آقای احمدی نژاد هم به شدت پرورانده شد. هم در نزد عوام و هم در نزد خواص، اما انصافا، آقا خوب ایستاد و نه گذاشت محمود را هل دهند و نه گذاشت محمود بازی را به هم بزند.

دیشب که دوران روحانی نیز به سرآمد، من نیز که چون همه نگران کشور هستم و دردمند از بیماری و مشکلات اقتصادی و بی‌تدبیری و البته خود نیز نقشی به سزا در این گرفتاریها دارم، خیلی خوشحال بودم که الان سه رئیس جمهور بازنشسته زنده در کشور داریم، چیزی که زمانی به اندازه یک قرن از آن محروم بودیم.

دوران رهبری آقا، یک دوران ترمیم کننده تاریخی برای ایران است. من نه تا به حال فرصت صحبت با ایشان را داشته ام و نه اطمینان از شناخت خود از روش ایشان دارم، اما با دقت که دنبال می کنم، می‌بینم که ایشان اصرار دارند که امور در جریان عادی خود طی شوند. گاهی برخی کلافه می‌شوند که ای بابا! کار را ببُر و تمام کن، اما اگر کسی باشد که کار را ببُرد و تمام کند، مردم کِی تجربه کنند، مردم کِی پخته شوند؟ تاریخ را گاه باید با تاریخ شست نه نه دستور و نصیحت. شاید در کوتاه مدت آسیب بینند و گرفتاری بکشند، اما در یک دوره 30 ساله فرصت به دست آوردن یک تجربه تاریخی ضروری برای هر ملت صاحب سبک را خواهند داشت.

ترامپ، اوباما، بوش، کلینتون و کارتر روسای جمهور گذشته و در قید حیات امریکا هستند که همه در کشور خود زندگی می کنند.

خامنه‌ای، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی نیز روسای جمهور گذشته و در قید حیات ایران هستند که در ایران زندگی می‌کنند. بد نیست بنی صدر هم این اواخر عمر به ایران بیاید. نهایت نگرانی، قدری خاطره بازی و خنده خواهد بود. در این صورت با رقیب خود در دنیا برابریم.

تاریخشاهپهلویقاجار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید