نگاه اول شخص به ماجرا
تا قبل از اين كه عماد قائني را ببينم، ايده اول شخص را نميدانستم.
ايدهاي كه مطرح ميشود، لزوماً درست و دقيق نيست، بلكه براي هدف بحث ما بسط داده ميشود و لزوماً نبايد معادل با تعريفي باشد كه متخصصان اين مباحث استفاده ميكنند.
در نگاه به قضايا و يا برخورد با آنها، دو نوع جايگاه تعريف ميكنيم، جايگاه سوم شخص و جايگاه اول شخص.
نگاه سوم شخص نگاهي است كه از ديد يك ناظر بيروني به قضايا مينگرد و به تحليل رخدادها، عملكردها و بايدها و نبايدها ميپردازد. در اين نگاه، لازم نيست خود، عامل باشيم و يا توانايي انجام آنچه را بيان ميكنيم داشته باشيم.
در رويكرد اول شخص به ماجرا، خود در آن ماجرا نقش داريم و به ايفاي اين نقش هم ميپردازيم.
يك مثال ساده آن، ورزش است. يك مفسر ورزش به خوبي ميتواند عملكرد يك ورزشكار بزرگ را تحليل كند، ايرادات او را برشمرد و براي بهبود عملكرد آن توصيه دهد. اما همه اينها باعث نميشود تا بتواند به قول معروف، دو تا روپايي بزند! اين رويكرد، رويكردي سوم شخصي به ورزش است.
گاه نگاه سوم شخص و اول شخص جابجا ميشوند. در بسياري از موارد، آنگاه كه وقت عمل است، ما به واسطهي داشتن يك نگاه سوم شخصي خوب، كار را تمام شده ميدانيم. فكر ميكنيم كه اوضاع را فهميدهايم و اين فهم به موقع، ما را در هنگام عمل ياري خواهد كرد، اما لزوماً اينگونه نخواهد بود.
حتماً زياد هستند مشاوران كنترل خشمي كه براي ديگران نسخ خوبي ميپيچند، اما خود از كنترل خشم خود در برابر رفتار كودكانه فرزند خود ناتوان هستند.
داشتن مهارت سوم شخصي بخشي ضروري براي پيشرفت بشر است. فقط نبايد آن را به معني توانايي عمل دانست. بحثهاي نظري و اصولي درباره موضوعات يك ضرورت انكار ناپذير است و حتي اگر هيچ گاه نظريه پردازان قادر به اجراي نظريات خود نبوده و يا فرصت پيادهسازي آن را پيدا نكنند، توسعه و پيشرفت اين مباحث ضروري بوده و باعث پيشرفت عملي در دراز مدت خواهد شد.
مهم اين است كه افراد عامِل، به جاي عمل، خود را به فهم سوم شخصي دلخوش نكنند.
اگر لازم است در ماجرايي عمل كننده باشيم، بهتر است ابتدا بتوانيم از ديدگاه اول شخص به آن ماجرا نگاه كنيم تا بعد از آن توانمندي عمل را نيز در خود پرورش دهيم و در نتيجه، از آن ماجرا موفق بيرون بياييم.
در داستان پر دَردِ كربلا، به همدردي و عزاداري براي شهدا و مظلومان آن واقعه ميپردازيم و از گمراهان برائت ميجوئيم. اين يك ضرورت است. ليكن اين داستان، داستاني است كه بايد خود را آماده كنيم تا اگر روزي در مقام عمل هم قرار گرفتيم، بتوانيم در صف نجات يافتگان و نه ملعونين قرار بگيريم.
براي اينكه از جايگاه يك تماشاچي اين معركه، به جايگاه يك بازيگر سربلند ترقي پيدا كنيم، بايد يك بار اين ماجرا را از نگاه اول شخص ببينيم.
حال، حتي اگر از جايگاه اول شخص هم موضوع را مطالعه كرديم، چه چيز باعث خواهد شد تا بتوانيم در مقام عمل همآن كاري را كه صحيح ميدانيم پياده كنيم؟
سوال سختي است. پاسخي قطعي هم نخواهد داشت، اما دو نكته زير قابل توجه است:
تشخيص موقعيت؛ در بسياري از موارد ميدانيم كه عملكرد و اقدام صحيح چيست، اما در ميانه روزگار و فعاليت، اساساً متوجه نميشويم كه اكنون همان موقعيت عمل است. ميدانيم كه در هنگام خشم نبايد تصميم گرفت، اما متوجه نميشويم كه خشمگين هستيم و اندكي بعد، پشيماني و عذرخواهي، تازه اگر شجاع باشيم. ميدانيم كه دنيا ارزش فروختن آخرت را ندارد، اما متوجه نميشويم كه اكنون در موقعيت معامله بين دنيا و آخرت قرار گرفتهايم. و اينجا جايي است كه شايد منطق بي منطقي به كار آيد.
تمرين موقعيت؛ دانشآموزي كه اولين مسئلهاي كه حل ميكند مسئله امتحان نهايي است، سخت قبول خواهد شد. قبل از قرار گرفتن در معركه نبرد بين حق و باطل، بايد بارها و بارها در موقعيتهايي مشابه و نه لزوماً آنچنان حساس قرار گرفت، گاه بايد شكست خورد، گاه بايد درس گرفت، گاه بايد توبه كرد، گاه بايد خفيف شد تا در آن روز كه روز امتحان است سربلند بيرون آمد. بسيار بعيد است كه كسي كه غم نان و آب نداشته، حقي از او زايل نشده، ناملايمت نديده، زخم نخورده، و از اينها بيرون نيامده مگر اينكه در سمت حق ايستاده باشد، بتواند تاب بياورد در معركه كربلا بودن در حالتي كه خون سرخ و پاك از رگهاي عضلات تنومندش با قدرت بيرون ميجهد و به سوي معبود خويش ميشتابد. كاش او در اين امتحان آزموده نشود و گرنه مستحق گريستن است، هنگاهي كه حسرت زدهترين است در غروب غمبار عاشورا!
پي نوشت: آفت بسياري از نويسندگان و تفسير كنندگان اين است كه هدف اصلي آنها در تشريح خوب و هنرمندانه يك ماجرا در اصل چيز ديگري است: آي مخاطب؛ در اين معركه كه تصوير ميكنم، تو من را ببين كه چقدر عميق و بديع به قضايا نگاه ميكنم. اين توصيف در اصل، توصيف فهم من است.
و من، و امان از من، كه دست ما را از دنيا و آخرت كوتاه ميكند.
نوشتار بعد: عمر ابن سعد ابنِ ما