ویرگول
ورودثبت نام
آرش خدائی
آرش خدائی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

منطق ریختن خون خدا- قسمت ششم

در پنج نوشتار قبلی، سعی شد تا با طرح ایده نگاه از منظر گمراهان واقعه کربلا یا نگاه اول شخصی، البته از منظر دشمنان سیدالشهداء، یک روش برای مشاهده عملکرد خود و پرهیز از قرار گرفتن در مسیری که آن را طبیعی می‌پنداریم، اما به سادگی ما را در صف مقابل امام حسین علیه‌السلام قرار می‌دهد داشته باشیم.

نگارنده این مطالب، آدمی عوام است و نسبت قابل اثباتی با تاریخ اسلام و شناخت بازیگران آن ندارد. لیکن به تجربه یافته است که اولین اصلاح قابل اعتماد و در دسترس، اصلاحی است که بر روی خود انجام می‌دهیم و در جزئیات زندگی روزمره، هر گاه دقیق شده، دیده است که کار نکرده زیاد دارد و هنوز، با نگاهی به درون، فرصت بهبود اوضاع مهیاست.



یکی از بزرگترین اشتباهات روزمره ما، جابجا کردن جای فکر و جای عمل است.

کسی که قبل از محرم سال ۶۱ هجری قمری، خود را نساخته باشد، سخت می‌تواند در غروب عاشورا سربلند باشد.

البته وقتی که سید و سالار شهیدان هدایت‌گر است، صبح عاشورا حر رستگار می‌شود. ولی حر هم حتماً لیاقتی را از قبل لایق شده بود که عمر ابن سعد فاقد آن بود.



چند روز قبل از آغاز نوشتن، با یکی از اولاد سیدالشهداء که حقی بزرگ بر گردن من دارد و ارادتم به او فراوان است، درباره این ایده صحبت می‌کردم، گفتند خوب است، اما آن را بنویس تا معلوم شود آنچه در ذهن داری چیست؟ گفتم برای که بنویسم؟ گفت برای خودت!

قدری برای خود نوشتم و آنها را منتشر کردم، زیرا فقط اشاره ای است به یک ایده که البته جدید هم نیست فقط شاید بیانی جدید و کلماتی جدید دارد و شاید کسی بخواند و قابل بسط باشد.

سعی کردم که نوشتار را قبل از آغاز دهه محرم تمام کنم، زیرا فکر می‌کنم، اگر در این ایام بیخودی از خود و سرگردانی و عزاداری و حضور در نمایش پر عظمت و تاریخی شیعه، به بازی با کلمات بپردازم، مصداق آن هستم که وقت نظر و وقت عمل را جابجا می‌کند.




در مسجد محل ما که محله‌ای است قدیمی و عزاداری سنتی دارد، پیرمردهای زیادی هر شب در صف نوحه‌خوانی می‌ایستند تا نوبت به آنها برسد و بیتی نوحه بخوانند:

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده از تن جدا ابالفضل

..

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

و من سالهاست آنها را میبینم که موهایشان سفیدتر و قد خمیده تر می‌شوند، جوانانی که عادت کرده‌اند به مداحی های پلی‌فونیک و هارمونیک، زیر لب به آنها می‌خندند، و آنها باز چنان گذشته تکرار می‌کنند که

ساقی لب تشنگان سوی میدان شد روان

به همین سادگی، و به همین سادگی است که محرم رنگ و بویی آشنا پیدا کرده برای ما.



برویم. اینترنت و قلم و کاغذ در همه‌ی سال مهیاست.

به قدر کافی، به اندازه ۳۵۵ روز سال فرصت این حرف ها هست،

لباس سیاه و پرچم‌های رنگارنگ حسینی را درآوریم و رنگ حسینی بگیریم و در این ده روزه، از خود به دامن امام حسین علیه‌السلام پناه ببریم.

از بدی‌های خود و حتی از خوبی‌های خود، از هر چه از خود است فرار کنیم به زیر سایه پرچم علمدار کربلا‌.

التماس دعا

کربلانگاه اول شخصامام حسینسیدالشهدا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید