این خیلی مهمه که بتونم حجم خوب نبودنم رو توی جوابم که میپرسن خوبی جا بدم.
باید بگم که چقد صادقانه حالم از همه چیز بهم میخوره.
باید بگم که انقد به غم عادت کردم که بخش جدا ناشدنی از من شده.
غم منو خورده.
و حالا که دارم میگم عزیزان حاله من خوبه؛
تک تک سلولام رو حزن پر کرده
و انگار دیگه نمیتونم تحمل کنم. هر بار که کسی ازم میپرسه خوبی سعی میکنم تمام حالمو بریزم تو چشام و صدام تا شاید بفهمه که من دیگه کنترلی رو خودم ندارم.
شاید بفهمه میترسم کار دست خودم بدم.
که بفهمه شدیدا نیاز به کمک دارم.
ولی در عرض چند ثانیه به این نتیجه میرسم که اونا نمیفهمن یا اگه بفهمن براشون مهم نیست یا اگه مهم باشه کاری از دستشون بر نمیاد.
پس بجاش بهتره دروغگو باقی بمونم.
خوبم.
11:33p.m