تنها من نیستم که آزاد به دنیا آمده ام ، شما نیز از این آزادی به قدری سهم دارید که پدران ما زمانی از آن لذت می بردند.
مسله تحریم ، دور زدن تحریم ، هزینه های تحریم ، قدرت تحریم ، مقابله با دشمن و کلی از این حرف ها که تقریبا چندین سال است با ما عجین شده و در هر مسله باید صرفا بپذیریم که تحریم ها بسیار ظالمانه و نباید در حق ما اجرا شود که البته این اجحاف است.
خب واقعیت ماجرا چیست و ما اصلا چرا باید تن به این جنگ بدهیم؟
اصطلاح جنگ یعنی عدم پذیرش مطالبات همدیگر و شروع عدم اشتراک منابع که مال خود داریم.به دنبال حق و حقیقت نیستیم چون هر دو طرف حقوقی را مطرح می کنند که برای داوری آنها نیاز به مستندات دال بر مواردی شفاف است که باید بررسی های کافی انجام شود و به شخصه بنده در آن مقامی نیستم که بتوانم در این مورد اظهار نظری داشته باشم و به مانند بقیه افراد جامعه که اعتماد متقابل به این مناقشه دارند ما نیز جز سکوت حرف دیگری نداریم که ارائه دهیم.
تحریم ها شرایط به مراتب سختری را برای تک تک افراد کشورم ایجاد کرده است به نوعی جانی و مالی و حتی معنوی. در واقع مفهوم تحریم با درک عمیق، تمامی ابعاد زندگی هموطنانم را تحت شعاع قرار داده است و این یک واقعیت انکار ناپذیر است .
ما چه کرده ایم ؟
شاید از خود بپرسیم که ما چه کردهایم که مستحق این نوع برخورد هستیم ؟ ولی باید بپذیریم و بدان احترام بگذاریم که ما خود قبول کرده ایم که در مقابل هر نوع ظلمی ، سود و هزینه نکرده و از روی احساسات آن را قبول کنیم. پاسخ های بسیاری در مورد اینکه نتوان کاری کرد و اگر تنها کوچکترین حرکتی انجام دهیم با سرکوبی مواجه خواهیم شد که شاید تاوان آن را بغیر از خود باید خانواده و چندین نسل ما نیز تحمل کنند . درست در مقابل سخنان ما یک مسله بسیار بزرگی وجود دارد که هنوز لاینحل باقی مانده است و آن نیز سیاست زدگی هر موضوعی در کشور است و تنها مرجعی که باعث آن است خود مردم با جهت گیری های نا آگاهانه می باشند زیرا که با طرفداری و یا به صورت جامعتر وفاداری تعصبی از حرب و گروه یا دسته و حتی فرد مورد پذیرش خود ، آن را تا مقام نزدیک به خدایی بالا می بریم و به هیچ عنوان حاضر نیستیم کاستی را بدان نسبت دهیم و این خطای از روی سهو باعث می شود تا خیر خصوصی فردی به خیر عمومی کل جامعه بدل شود و همگی به نوعی سر به تمکین فرود آوریم با اینکه می دانیم این احترام به اعتقادات و یا عقاید دیگران نیست بلکه سرکوب درونی می باشد که اجبار در آن حرف اول را می زند .
و چرا ما ؟
هر بشری در روی کره زمین یک تفکر است و دسته های تفکری در کنار هم یک گروه و جامعه را می سازند و جوامع در کنار هم جوامع بزرگتر و قوانین برای استحکام جامعه خود ساخته خود را ایجاد می کنند زیرا که برتریت فرایند تشکیل جامعه خود را تقدیس می کنند.و اینکه ما کاری نکرده ایم اشتباه محض است ، ما بوده ایم که هر گونه که دلمان خواست و برای رضایت دل خودمان و بدون نگاه به عاقبت کار و یا منابع دیگری هر تفکری را نشر داده ایم و یا تفکرات را به صورت کاملا با تعصب خاص همراهی کرده ایم .
و دلیل این فرایند؟
از کجا این تعصب نشات گرفت؟ این را قبول کنیم که تعصب فقط و فقط از عدم آگاهی از تفکرات سایر افراد جوامع دیگر می باشد . بسیار ساده و روان می توان گفت هر گونه که ما جوامع خود را با تفکرات هم دستگان خود ساخته ایم ، دیگران نیز بدان شکل طرحی از جوامع خود برای ارتقا و تعالی دارند پس جنگ برتری جویی در دیگران بدان اندازه است که در ما نیز غلیان می کند .
و چگونه است این تقابل؟
این تقابل و جنگ بر سر رسیدن به هدفی است که جوامع برای استحکام ستون های تشکیل دهنده تفکرات خود به راه انداخته اند و تنها اعضای گروه ها هستند که به شدت آسیب پذیر بوده و در هر لحظه با تکان های عظیمی مواجه می شوند و این است جوامع سیاست زده ای که برای هر نفس کشیدن باید طمع زلزله های رخ داده را به جان بخرند و هر بار نگران پس لرزه های آن باشند.
بدیهیات؟
همه ما واقعا از این ناله ها و غر غر ها خبر داریم و کاری نمی توانیم بکنیم بغیر از اینکه چکار می شود کرد باید تحمل کنیم ، یا دهان به نفرین باز می کنیم .ولی واقعیت این است که تنها سوال باید در ذهن این باشد که چرا ما باید این همه سیاست زده بشویم چرا باید با هر حرفی تکان های شدید بخوریم و چرا نمی خواهیم زمانی قبول کنیم که دیگران نیز تجربه های والاتری دارند و این فقط با کتاب قابل حل است .
و چرا کتاب؟
تنها دلیل کتاب خواندن آشنایی با دنیایی است که ما خود ساخته ایم زیرا که اگر از دید دیگری به دنیایی خود ساخته خود نگاه نیندازیم نمی توانیم به خوبی و بدی آن پی ببریم ، کتاب آینه تمام نمایی از دنیایی است که در آن زندگی می کنیم و زشتی و پلیدی های خود را می بینیم و نمی توانیم به خود دروغ بگوییم که دنیای ما بهترین است و بس.
چاره کار؟
در اولین مرحله از سیاست زدگی اجتناب می کنم به نوعی دور می شوم از آنچه که مرا به سمتی سوق دهد که خوراک تعصب در آن لذیذترین طعام می باشدو دوری می کنم از هر سخنی که در آن در صدد تخریب گروهی و در تشخیص گروهی دیگر است ، اجتناب می کنم از اخبار از تیترهایی که ویترین خبرگزاری ها می باشد ، اجتناب می کنم از افرادی که می خواهند مرا به بهشت ببرند و یا آرمان شهری را با تفکرات خود به من می خواهند هدیه دهند.می خوانم و می نویسم و از نوشته های دیگران به عنوان آینه برای تشخیص ناخالصی های خود استفاده می کنم و اینکه تلاش می کنم شرایط را برای خود بهتر کنم زیرا که با ایجاد شرایط متوع تر با افراد متفاوت تر آشنا خواهم شد نه با افراد هم فکر خود ، تا به باوری برسم که من انسان متعصبی نیستم.
زیرا ایمان دارم ماحصل تعصب چیزی جز ریا نیست.