araz.shah
araz.shah
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

میشه تمومش کرد؟


در این پست قصد دارم فیلم بمب یک عاشقانه به کارگردانی جناب آقای پیمان معادی رو از زاویه دیگه ای مورد بررسی قرار بدم و قبل از همه چیز شایان ذکر شوم که تمامی مطالب نظرات شخصی بنده بوده و احتمال دارد اصلاً هدف فیلمنامه موارد ذکر شده نباشد.

قبل از هر چیز فیلم نیاز به پس زمینه‌ای از روزگار ما و ابهاماتی که بتازگی در ذهن‌ها خطور کرده را می‌طلبد در اصل باید در ایران زندگی کرد و با کلمه همیشگی مرگ بر آمریکا آشنایی کافی داشت .

فیلم با نگاه نسلی آغاز می‌شود که بچه این مرز بوم بوده ولی در خلال فیلم متوجه می‌شویم به زبان انگلیسی مسلط است که می‌تواند کدی در فیلم باشد که فرد دارای تفکراتی بدور از تعصبات کورکورانه می باشد. سپس با گرفتن همان کد (فرزندی از همین مرز بوم) تصویر مدرسه راهنمایی پسرانه ای مشاهده می‌شود.

زنگ مدرسه و شیر آب و نیز برافراشتن پرچم و امتحان میکروفن با ضربه دست و انگشتر به نوعی اشاره به هوشیار شدن ملت با تلنگری با به صدا درآمدن زنگ های پیروزی می‌باشد که قطره قطره تلاش‌هایی که به صورت قطره های آب به دلیل ترس کودکان برای زود رسیدن به سر صف و با باز نگه داشتن شیر آب به هدر می‌رود . ضربات دست و انگشتر نیز نشان از آن دارد که شما بعد از بصدا در آمدن زنگ , با به صدا در آمدن زنگ دیگری که حاکی از بالاترین مقام در مدرسه است بدون هیچ سوالی گوش به فرمان باشید و در صحنه بعدی که آقای ذکایی برای اجرای فرمان به گوش بودن اقدام به مرتب کردن افراد جامعه و به نوعی فرستادن انسان‌ها به بهترین شکل به بهشت (بانسخه خودش) با تحکم به نمایش گذاشته می‌شود.(با چوب تعلیم)

در صحنه ای که مدیر مدرسه در حال سخنرانی برای دانش آموزانی(کدی از افراد جامعه که نه مفهوم جنگ را می‌فهمند و نه جهان سیاست را درک میکنند) می باشد, معلم ورزش یعنی آقای شیروانی (با بازی بهادر مالکی) با سلام و احوالپرسی از جلوی مدیر مدرسه رد می‌شود و جالب اینجاست که مدیر مدرسه نیز اعتنایی نمی‌کند و حتی بعد از رفتن آن با استفاده از الفاظی به مانند (مرتیکه لندهور و اشاره به قدرت یعنی آقای ذکایی) که البته اشاره به صدام دارد , معلم ورزش را خطاب قرار می‌دهد که در ادامه مقاله تقابل شخصیت مدیر مدرسه و معلم ورزش را به صورت کامل شرح خواهیم داد .

حرف نزنیم اوضاع بدتر می شود!

دیالوگی که قبل از معرفی شخصیت معلم ورزش در ابتدای ایجاد یک گفتگو با آقای ذکایی بدان اشاره می‌شود, چه مفهومی دارد؟فعلا که هیچ کدی در روند فیلم رمز گشایی نشده است . خب اگر کمی ساده به قضیه نگاه کنیم بدین معنی است که اول باید حرف زد تا مشکل واقعی از دل کدورت‌ها بیرون بیایدبعد سایر اقدام‌های لازم را انجام داد.

نشانه‌های قدرت

آقای فتوحی( با بازی آقای حبیب رضایی) ناظم مدرسه که به مدیر نیز نزدیکتر است در صحنه ای ساعت مچی اش را برای زدن دانش آموزی که عکس خواننده خارجی به نام مدونا از لوازم مدرسه‌اش پیدا شده در آورده و در طاقچه کنار پنجره می‌گذارد و در همان حین که می‌خواهد دست را بالا ببرد و تنبیه فیزیکی انجام دهد یا به صورت ایذایی و یا واقعی ضربه ای به صورت دانش آموز وارد کند, خود دانش آموز از ترس سرش را به پنجره می کوب دو باز شدن مسله مسلمان و یا مسیحی بودن حضرت مریم زیرا که نام خواهر خود دانش آموز نیز مریم است . در این سکانس کد هایی مجدد قابل استخراج می باشد.

معلم ورزش بدون ترس و واهمه با اینکه اطلاعی از شخصیت خواننده خارجی ندارد تلاش خود را برای ابراز بدون غرضی را به نمایش می‌گذارد ولی معلم زبان با اینکه اطلاعات چندانی دارد ولی در تقابل با معلم ورزش از بازگویی واقعیت امتناع می‌کند زیرا که نمی‌خواهد مشکلی در آینده برایش پیش آید در این تقابل بین ندانستن و دانستن , ناظم به دنبال ریشه می‌گردد ولی نه از نوع اصلاح بلکه تجسس. که یکی از معلمین که در ادامه فیلم شخصیت مذهبی رادیکال را نیز به نمایش می‌گذارد پیشنهاد مطلق گرایانه می‌دهد و در همین حین ناظم مدرسه با احساس تحقیری که از دخالت سایرین لمس می‌کند مجدداً به سراغ استفاده از زور و با نماد باز کردن ساعت مچی از دست , تصویر سازی می شود. و با میانجگری آقای ذکایی مسله فیصله پیدا می کند. کدهایی که این سکانس بدان اشاره دارد نیازمند درک عمیقی از کاراکتر آقای ذکایی دارد زیرا که این فرد به عنوان ناظم دوم و نظم دهنده امور , شخصیتی است صلح طلب و نیز فردی که می‌خواهد آرامش باشد از کلنجار رفتن متنفر است .

زندگی شخصی

بعد از مشاهده جامعه خارج از مرز های زندگی خصوصی افراد و آشنایی با خصوصیات فردی و رفتار های آن‌ها در جامعه و شاید تغییر رفتار برخی در شرایط ایجاد شده به جهت انقلاب و همچنین جنگ , زمان آن رسیده است که به زندگی افراد آن سرزمین نگاهی بیندازیم هر نوع انسان با هر نوع شخصیت و رفتار, از مسلمان و مسیحی تا افرادی به مانند پدر مالکی که به صورت تلویحی یک اتیست معرفی شده است و یا مادر دانش آموز مالکی که انسانی ساده و مادری بدون غل و خش و حتی اختیار فکری از خود که براساس روند زندگی, عوام به نامیده می‌شود را نیز ندارد و فقط یک تقلید کننده ناشی می باشد و نقش اصلی فیلم , دانش آموز مالکی که نماینده اکثریت افراد جامعه بوده و برای درک عمیق معصومیت این افراد( نیاز به شادی و دوری از هر گونه تنش و نیز رفاه در زندگی خواست قلبی آنهاست ) از کودکی با مشکل سندروم داون و در حال رقص و حتی اشاعه شادی با کپی کردن آهنگ به استفاده از ضبط صوت دیگر به زیبایی به نمایش در آمده است .

مفهوم ناب عشق

تلاش و تکاپو افراد جامعه, بر اثر بی نظمی که ایجاد شده در تضاد با نیاز به آرامش و سکون در سکانسی که مالکی و سایر همسایه ها در هنگام پناه گرفتن در زیر زمین با ورود فامیل یکی از همسایه ها که دختری نیز همسن با دانش آموز مالکی دارند, با عاشق شدن پسر بچه معصوم به نمایش در می آید .

تغییر ضرورت‌ها

در سکانسی دیوار های مدرسه که قبلاً پر از اطلاعات علمی بود توسط مالکی در حال پاک شدن با رنگ سفید برای ایجاد زمینه‌ای برای خطایی و نوشتن شعار می‌باشد با اینکه در هنگام جلسه برای برگزاری امتحانات چندین بار به قضیه تغییر ضرورت‌ها اشاره شد ولی در واقعیت, چه ضرورت‌هایی دستخوش تغییر شده‌اند که شاید در اولویت نبودند. که در ادامه فیلم مسول پایگاه بدان اشاره می‌کند .

میانجی ها برای تعامل

در کل فیلم میانجی هایی برای آشتی معرفی شده‌اند که هر کدام به دنبال آشتی میان افراد جامعه بودند. پدر زن آقای ذکایی و خود ذکایی ولی هر کدام هدف از آشتی را چه می‌دانستند ؟ این کد هایی است که باید به درستی تشخیص دهیم پدر زن آقای ذکایی در‌ واقع آشتی بین نسل ها و فرا مرزی به حساب می‌آید و خود ذکایی با وجود تعصبات و جانبداری و یا هر فرایند غیر دلخواهی که داشته ولی به دنبال آشتی ملی می‌باشد .

دیوانی و قضایی کردن خانواده

بحران در خانواده ذکایی( تقابل نسل ها) باعث بروز ناهنجاری شده که در‌ واقع با به پناهگاه نرفتن بدان اشاره شده است و در این میان ورود مامور قضایی به جهت مداخله برای حل فصل سریع و نتیجه‌گیری سریع با تجویز تعقیب و تجسس ظاهر می‌شود که نشان از دیوانی و نگاه ابزاری به خانواده برای اصلاح آن‌ها با حقوق و قضا را به نمایش می‌گذارد که با اتحاد میان دو نگرش , نسخه پیچی آنی برای بهبود فرایند زندگی از میان می رود.

دروغ به هر بهانه

زمانی که افراد جامعه با هر عنوانی و صرفاً برای رسیدن به هدف ایدلوژی دیکته شده دروغی را اشاعه می‌دهد در میان افراد ریا کار , تغییر مسیر داده و گمراه , ترسو و از همه مهتر فردی با اعتقادات به شدت قابل تغییر ظاهر می‌شود که اگر خلاف آن آشکار شود ضربه مهلکی به فرد می‌خورد .( اشاره به دعوت برای شرکت در نماز جماعت مدرسه توسط مدیر مدرسه با بیان حدیث جعلی و سکانس بازخواست ذکایی)که به موجب آن سه ناهنجاری در مالکی رخ می‌دهد اول از همه پنهان کردن دفتر ریاضی , ترس و از همه مهمتر ریا.

همه باید کاری کنند

نماد این حرف فقط در سکانسی تجسم پیدا می‌کند که مادام(همسایه مسیحی) به مادر مالکی می‌گوید( الهی شکر ! الهی که یه عده مردن و ما زنده موندیم) و تجلی آن زمانی است که همسر ذکایی به کمک سرایدار مجتمع می‌رود تا موشک های کاغذی که بروی زمینه ریخته است را جمع کند.

مبارزه تا کی ؟ تنش تا کی ؟

در سکانسی ذکایی و معلم ورزش در حال مباحثه هستند برای ایجاد یک راه حلی برای کاهش تنش‌ها و عادی سازی رابطه ولی مجدداً مدیر مدرسه در حال توهین و ناسزا گویی تلویحی صدام ولی در اصل معلم ورزش را نشانه گرفته است ولی جالب اینجاست که نه ذکایی و نه معلم ورزش هیچ گاه متوجه نخواهند شد و تنها فشار بر دانش آموزان که در صف ایستاده‌اند وارد می‌شود که نماد افراد جامعه هستند.

شعار , شعار , شعار

تمام تلاش برای شعار دادن و شعار نویسی فرایندی است برای استفاده داخلی و غیر از مصرف داخلی برای پنهان کاری اصل وجودی انسان‌ها و تفکرات واقعی آن‌ها کاربر دیگری ندارد . سکانسی که شعار ها گفته می‌شود و جایی برای شعار نویسی نیست و حتی اتحادی در فرایند تولید شعار ها وجود ندارد همگی فاکتور های ایجاد ریا در میان افراد می‌باشد و لاغیر.

شعار نویس هیچ علاقه ندارد و مسیر فکری متفاوتی دارد برای درک بهتر, زمانی که نوار کاست(حتی معلوم نیست آهنگ یا سخنرانی شریعتی) از لباس مالکی که پنهان کرده بر زمین می‌افتد و آقای ذکایی که به دنبال آشتی ملی است نادیده می گیرد.

بحران های ناشی از عدم توافق

شالوده خانواده‌ها به جهت عدم تأمین امنیت جانی و حتی مالی و نیز عدم امید به زندگی بهتر به هم پاشیده است و بیشتر این ماجرا نیز از عدم توافق بر سر مسایلی است که می‌توان با گفتگو رفع و رجوع کرد زیرا که هزینه‌های سنگین از دست رفتن افراد مفید جامعه در دراز مدت شرایط بحرانی تری را برای کشور ایجاد خواهد کرد .

تابو شکنی

تغییر مفهوم در تشخیص تقدسات و نیز ایجاد تعصبات کورکورانه در‌واقع بستری برای خلق بت‌هایی می‌شود که فقط پیروانی را جذب می‌کند که از روی عادت و کاملاً بی‌منطق دلواپس شرایط شده و در حال تغییر یا در صدد اصلاح آن هستند ولی غافل از اینکه با ایجاد تابو های فراوان فقط سردرگمی نصیب افراد جامعه خواهد شد و بزرگترین ضربه را کرامت انسانی خواهد خورد که بسیار زیبا در سکانس فشار دادن خودکار ها سر انگشتان دانش آموزان توسط دانش آموز دیگر به اجبار ناظم مدرسه قابل مشاهده و درک می باشد. پادزهر این تابو سازی فقط گفتگو می‌باشد و مهمترین مرحله آن نیز طرح سؤال که توسط همسر ذکایی اتفاق می‌افتد .

دندانه های چرخ دنده

سکانس زیر آوار بودن که نجات انسان‌ها باز هم اتفاق می‌افتد با این حال که چرخه زندگی ادامه دارد ولی هر بار چرخه این چرخ دنده های خراب موجب حذف افراد ارزشمند می‌شود .

تا کجا؟

شاهکار سکانس پایانی که فقط یک سؤال را می‌پرسد که تا کجا و تا چه زمانی باید هزینه بگذاریم و بنویسیم و کم‌رنگ شده و مجدد از نوع شروع کنیم . تا الان که نتوانسته‌ایم توپی را وارد دروازه کنیم ( رسیدن به هدف) بلکه همان توپ قدیمی را هم نداریم و هر بار هزینه که می‌کنیم تبدیل به توپ‌های پاره‌ای می‌شود که فقط به درد افزایش لایه بیشتر به توپ اصلی می‌شود . چرا یک توپ نو نمی خریم . شاید دانش آموزان خوشحال تر شوند.

بمب یک عاشقانهپیمان معادی
آراز شاه کسی که دغدغه های روزانه خودش را در قالب منطق وبلاگی به صورت خوراک نوشته در دنیای دیجیتال انتشار می ده www.Araz.me
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید