اسلاوی ژیژک
علی اکبر علیزاد
جامعه ما در حال جنگ با کورونا، دارد از اخلاقیات اساسیاش خلاص میشود. دراینفاصله، دونالد ترامپ در حال معرفی مجدد استراتژی «کمونیسم جنگی» به سبک شوروی سابق است. چطور نوعی نظم نوین جهانی پا به حیات میگذارد.
این روزها، گاهیاوقات یکدفعه مچ خودم را درحالی میگیرم که دارم آرزو میکنم کاش ویروس داشتم ـ اینطوری، حداقل این عدم قطعیتِ فلج کننده تمام میشد... نشانه روشن اینکه اضطرابم تا چه حد دارد رشد میکند این است که تا چه حد با خواب ارتباط دارم. تا حدود یک هفته پیش، مشتاقانه منتظر رسیدن شب بودم: بالاخره، میتوانم به خواب پناه ببرم و ترسهای زندگی روزمره خودم را فراموش کنم... حالا این تقریباً برعکس شده: میترسم خوابم ببرد چون کابوسها در خواب گیرم میاندازند و باعث میشوند با وحشت بیدار شوم ـ کابوسهایی در باب واقعیتی که انتظارم را میکِشد.
چه واقعیتی؟ این روزها اغلب میشنویم که اگر واقعا میخواهیم با پیامدهای ناشی از این همهگیریِ پیشرو مقابله کنیم محتاج تغییرات رادیکال اجتماعی هستیم (من خودم جزو کسانی هستم که این عقیده را گسترش میدهند) ـ ولی تغییرات رادیکال پیشاپیش دارند اتفاق میافتند. اپیدمیِ کروناویروس ما را با چیزی که غیرممکن میدانستیم مواجه کرده است: ما نمیتوانستیم تصور کنیم چنین چیزی واقعاً در زندگی روزمرهمان اتفاق بیفتد ـ دنیایی که میشناختیم از چرخش ایستاده، تمام کشورها خود را قفل و محصور کردهاند، بسیاری از ما محدود به آپارتمان شخصی خودمان هستیم (اما در مورد کسانی که حتی نمیتوانند از این احتیاط ایمنی حداقلی برخوردار باشند چه؟)، و در حال مواجهه با آیندهای نامعلوم که در آن، حتی اگر اکثرمان جان سالم بدر ببریم ، یک بحران غول آسای اقتصادی پیشرو است… معنی این امر اینست که واکنش ما به این قضیه نیز، باید انجام دادن امری غیرممکن باشد - چیزی که در محدودهٔ مختصات نظم جهانیِ موجود غیرممکن به نظر برسد. غیرممکن اتفاق افتاده است، جهان ما از حرکت ایستاده، و غیرممکن آنچیزی است که باید انجام دهیم تا از بدترینها جلوگیری کنیم، که ـ چه چیزی است؟
من فکر نمیکنم بزرگترین تهدید رجعت به بربرییسم آشکار باشد، یا نوعی خشونتِ مصممبه بقای وحشیانه، همراه با بینظمیهای عمومی، و زجرکشیِ وحشتآور و الی آخر. (هرچند با فروپاشی احتمالی وضع سلامت و برخی خدمات عمومی دیگر ، این نیز کاملاً محتمل بهنظر میرسد.) من بیش از بربریسم آشکار، از بربریسم در لباس انسانی میترسم ـ یعنی معیارهای مصممبه بقای بیرحمانه، که با اظهارتاسف و حتی حس همدردی تقویت میشوند ، ولی با دیدگاه های کارشناسانفن مشروعیت مییابند. با یک نگاه دقیق بهراحتی میتوان متوجه تغییرلحن و نحوه خطاب قرار دادن ما از سوی صاحبان قدرت شد: آنها فقط سعی نمیکنند آرامش و اطمینان ایجاد کنند، بلکه مرتباً پیش بینیهای وحشتناک میکنند ـ اینکه احتمالاً این همهگیری حدود دو سال طول میکشد تا روندش را طی کند و سرانجام ویروس۶۰ تا ۷۰ درصد از جمعیت جهان را آلوده خواهد کرد ، با میلیون ها کشته ... به طورخلاصه ، پیام واقعی آنها این است که ما باید فرضمقدم و اساسیِ اخلاقیات اجتماعی خودمان را قیچی کنیم: همان دغدغه ناشی از پیرها و ضعفا. (ایتالیا ازقبل اعلام کرده است که اگر اوضاع بدتر شود، افراد بالای هشتاد سال یا مبتلا به سایر بیماریهای سنگین، خیلی ساده به حال خود گذاشته میشوند تا بمیرند.) باید توجه داشت که پذیرش این منطق مصممبه «بقای اصلحترین» حتی اصل اساسیِ اخلاقیات نظامی را نقض میکند که میگوید، بعد از جنگ، ابتدا باید مواظب کسانی بود که شدیداً زخمیاند ولو اینکه احتمال نجاتشان صفر باشد. (هرچند، با نگاهی دقیقتر، این نباید ما را شگفتزده کند: بیمارستانها پیشاپیش دارند همین کار را با بیماران سرطانی انجام میدهند.) برای اینکه سوء تفاهم نشود، من اینجا واقعگرایی کامل هستم ـ باید حتی برای داروهایی برنامه ریزی کرد که بتواند مرگ بدون درد بیماران لاعلاج را ممکن کند، تا آنها را از رنج های غیرضروری خلاص کند. معهذا اولین کار ما باید این باشد که قضیه را اقتصادی نکنیم بلکه بدون قیدوشرط کمک کنیم، بدون در نظر گرفتن هزینهها، به کسانی که به کمک نیاز دارند، تا بقای آنها را ممکن کنیم .
بنابراین من خیلی محترمانه با نظر جورجیو آگامبن مخالفم که در جریان بحران جاری نشانهای از این را میبیند که «جامعه ما دیگر بهجز زندگی عریان به چیزی اعتقاد ندارد. بدیهی است که ایتالیاییها در معرض این هستند تا از سر خطر بیمارشدن، درعمل همه چیز را ایثار کنند ـ شرایط عادی زندگی، روابط اجتماعی، کار، حتی دوستی، شفقت و اعتقادات مذهبی و سیاسی. زندگی عریان ـ و خطر از دست دادن آن ـ چیزی نیست که مردم را متحد کند، بلکه آنها را کور و از هم جدا میکند.» امور بسیار مبهمتر هستند: این قضیه درعینحال مردم را متحد میکند ـ حفظ فاصله جسمانی یعنی به دیگری احترام بگذاریم چون من نیز ممکن است ناقل ویروس باشم. پسرهای من الان از من دوری میكنند چون میترسند مرا آلوده كنند (آنچه برای آنها یکجور بیماری گذرا است میتواند برای من كشنده باشد).
در روزهای گذشته بارها و بارها شنیدهایم که هریک از ما شخصاً مسئول هستیم و باید قوانین جدید را رعایت کنیم. رسانهها مملو از داستانهایی در مورد افرادی هستند که بدرفتاری کردهاند و خود و دیگران را در معرض خطر قرار دادهاند (مردی وارد یک فروشگاه میشود و شروع به سرفه کرده و غیره) - اینجا مشکل شبیه همان مشکلی است که به محیطزیست مربوط میشود، جاییکه رسانهها دايماً بر مسئولیت شخصی ما تأکید میکنند) آیا همه روزنامههای استفاده شده را بازیافت میکنید و غیره) چنین تمرکزی بر مسئولیت فردی، هر چقدرهم که لازم باشد، سوال بزرگتری را که مربوط میشود به نحوه تغییر کل سیستم اجتماعی و اقتصادی ما، گنگ و مبهم میکند و بنابراین در همان لحظه، بهعنوان ایدئولوژی عمل میکند. جنگ با کرونا فقط میتواند با مبارزه ما علیه پیچیده سازی ایدیولوژیک ممکن باشد، همراه با بخشی از یک مبارزه بوم شناختی کلی. همانطور که کیت جونز میگوید، سرایت بیماری از حیاتوحش به انسان، «بهایی پنهان برای توسعه اقتصادی بشر است. در هر محیطی، بیشمار از ما وجود دارد. ما به مکانهای عمدتاً دستنخورده میرویم و بیشتر و بیشتر در معرض قرار میگیریم. ما در حال ایجاد زیستگاههایی هستیم که در آنها ویروسها با سهولت بیشتری منتقل میشوند، و بعد تعجب میکنیم که چرا موارد جدید داریم.»
بنابراین صرف فراهمکردن نوعی چتر جهانی سلامت برای انسانها کافی نیست ، طبیعت باید در داخل آن گنجانده شود ـ ویروسها همچنین به گیاهانی حمله میکنند که منبع اصلی غذای ما مثل سیب زمینی، گندم و زیتون هستند. ما همیشه باید تصویری جهانشمول از دنیایی را که در آن زندگی میکنیم در ذهن داشته باشیم، با همه پارادوکسهایی که اینامر بر آن دلالت دارد. مثلاً، خوب است بدانیم که عمل محصورکردن در چین بهخاطر ویروس، به نسبت آنهایی که توسط ویروس کشته شدند جان آدمهای بیشتری را نجات داد (اگر به آمار رسمی مردگان اعلماد داشته باشیم): مارشال برک، اقتصاددان منابع محیطی می گوید «اثبات شده بین کیفیت پایین هوا و مرگ زودرسِ مرتبط با تنفس آن هوا، ارتباط نزدیکی وجود دارد.» او می گوید «با توجه به این نکته ، یک سوال طبیعی ـ اگرچه مسلماً عجیب و غریب ـ این است که آیا زندگیهای نجات یافته از کاهش آلودگی ناشی از اختلال اقتصادی کووید ۱۹، از عوارض مرگ ناشی از خود ویروس فراتر میرود یا نه؟» «حتی با فرضیات بسیار محافظهکارانه، فکر میکنم جوابش یک بلهٔ واضح است.» او میگوید «تنها ظرف دو ماه از کاهش سطح آلودگی، احتمالاً جان۴۰۰۰ کودک زیر پنج سال و ۷۳۰۰۰ بزرگسال بالای ۷۰ سال فقط در چین نجات یافته است.»
ما در یک بحران سهگانه گیر کردهایم: پزشکی (خود اپیدمی)، اقتصادی (که پیامدهای اپیدمی هرچه باشد، ضربهاش را خواهد زد) ، به علاوه (که نباید دست کم گرفتش) سلامت روان ـ مختصات اساسی زیست ـ جهانِ میلیونها نفر در حال تجزیه شدن است، و این تغییر همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد، از پرواز گرفته تا تعطیلات تا تماسهای روزمره بدنی. ما باید یاد بگیریم ورای مختصات بازار سهام و سود فکر کنیم و بهسادگی، روش دیگری برای تولید و تخصیص منابع لازم بیابیم. مثلاً، وقتی مقامات میفهمند یک شرکت میلیونها ماسک را احتکار کرده، و منتظر لحظه مناسب برای فروش آنها است، نباید مذاکرهای با این شرکت انجام دهد ـ فقط باید ماسکها را مصادره کرد.
رسانهها گزارش کردهاند ترامپ ۱ میلیارد دلار به شركت بیو دارویی کیورواک در آلمان پیشنهاد داده تا فقط برای آمریکاییها واکسن تولید کند. وزیر بهداشت آلمان، ینس اسپن گفته، تصرف شرکت کیورواک توسط دولت ترامپ قابل بحث نیست: «کیورواک فقط برای کل جهان واکسن تولید میکند نه برای کشورهای منفرد» در اینجا یک نمونه مشخص از مبارزه بین بربریسم و تمدن را شاهدیم.» اما همین ترامپ مجبور شد قانون تولید دفاعی را فعال کند كه به دولت اجازه میدهد اطمینان حاصل كند بخش خصوصی میتواند تولید لوازم فوریت های پزشکی را افزایش دهد: «ترامپ پیشنهادی را برای تسلط بر بخش خصوصی اعلام كرده است. خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش داد، رئیس جمهور آمریكا گفته است وی مقررات فدرالی را بکار انداخته که به دولت اجازه میدهد بخش خصوصی را در واكنش به این بیماری همهگیر بسیج كند. ترامپ گفت قانونی را امضا میکند که به او اختیار دهد در مواقع نیاز، تولید صنعتی داخلی را هدایت کند.»
وقتی چند هفته پیش از واژهٔ «کمونیسم» استفاده کردم، مورد تمسخر قرار گرفتم ، اما حالا«ترامپ پیشنهادی برای تصرف بخش خصوصی اعلام میکند ـ» آیا میشد حتی یک هفته قبل چنین چیزی را تصور کرد؟ و این تازه اولش است ـ اقدامات بیشتری شبیه این باید دنبال شود، به علاوه اگر سیستم بهداشتی دولتی بیش از حد تحت استرس باشد ، خود سازماندهی محلی جمعیتها نیز ضروری خواهد بود. صرفا کافی نیست که منزوی شویم و زنده بمانیم ـ برای برخی از ما اگر بخواهیم این کار را انجام دهیم، خدمات اساسی عمومی باید فعال باشد: تأمین برق، مواد غذایی و داروها... (بهزودی به فهرستی از کسانی که بهبود یافتهاند و حداقل برای مدتی مصونیت دارند نیاز داریم تا بتوانند برای کارهای فوری عمومی بسیج شوند.) این یک تصور کمونیستی اتوپیایی نیست، کمونیسمی است که بر حسب ضرورتِ بقای عریان بهکار زده میشود. متأسفانه این نسخهای است که در اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۱۸ «کمونیسم جنگی» خوانده شد.
همانطور که میگویند، در بحران همه ما سوسیالیست هستیم ـ حتی ترامپ نوعی سازماندهیگروهی را در نظر دارد ـ یک چک ۱۰۰۰ دلاری برای هر شهروند.تریلیونها صرف نقض کلیه قوانین بازار میشود ـ اما چطور، کجا، برای چه کسی؟ آیا این سوسیالیسم تقویت شده، سوسیالیسم برای ثروتمندان خواهد بود (به یاد بیاوریدچترنجات بانکی درسال ۲۰۰۸ را در حالی که میلیونها انسان عادی پس انداز کم خود را از دست داده بودند)؟ آیا این اپیدمیها به فصل دیگری در داستان غمانگیز و طولانیِ آنچه که نائومی کلین «سرمایهداری فاجعه» مینامدش میانجامد، یا یک نظم جهانی جدید (نرمتر، شاید حتی متعادلتر) سر برخواهد آورد؟
آدرس در سایت حداقل کلانشهر:
metropolatleast.ir/6e4z
منبع:
https://www.welt.de/kultur/literarischewelt/article206829259/Slavoj-Zizek-on-Corona-Barbarism-with-a-Human-Face.html