اردوان
اردوان
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

برتراند راسل | چگونه از تعصبات بی‌جا بپرهیزیم؟

برای پرهیز از تعصب بی‌جا و باورهای نابخردانه که معمولا گریبانگیر آدمیزاد می‌شود، هیچ نیازی به هوش شگفت‌انگیز نیست. تنها با پیروی از چند نکته‌ی ساده می‌توان از بسیاری از لغزش‌های خنده‌آور دور ماند.

پیش از هر چیز، اگر به چیزی دیدنی بدگمان هستید، خودتان باید آن را ببینید. برای نمونه اگر ارسطو از همسرش می‌خواست که دهانش را باز کند تا او دندان‌هایش را بشمُرد، هرگز این سخن نادرست را نمی‌گفت که «تعداد دندان‌های زنان کمتر از مردان است.» ولی او چنین کاری نکرد چون می‌پنداشت حقیقت را می‌داند. تصورِ دانستنِ چیزی که نمی‌دانی، لغزش بزرگی ست که دامنگیر همه‌ی ما می‌شود. به من یاد داده‌اند جوجه‌تیغی از سوسک سیاه تغذیه می‌کند ولی اگر بخواهم کتابی درباره‌ی زندگی جوجه‌تیغی‌ها بنویسم تا زمانی که با چشم خود ندیده‌ام که یک جوجه‌تیغی چنین غذای چندش‌آوری می‌خورد، نباید بپذیرم.

ارسطو تنها کسی نیست که بی‏‌‌دقتی کرده‌است. بسیاری از نویسندگان سده‌های میانه (قرون وسطا) و دوران باستان هم می‌پنداشتند که همه‏‌چیز را درباره‌ی «تک‌شاخ‏ها» و «سمندرها» می‏دانند. هیچکدام‌شان به خود رَنجِشی نداده بودند که با اندکی پژوهش، از گفتن دیدگاه‌های‏ بی‌پایه و بیهوده درباره‌ی آنها خودداری کنند.

به هر روی نمی‌توان همه‌چیز را به‌آسانی آزمود. اگر شما هم مانند بسیاری از آدم‏‌ها باورِ سختی به چیزهای عجیب‏ و غریب دارید، راه‌هایی هست تا از خطاهای خود آگاه شوید. اگر با شنیدن یک باور مخالف خشمگین شوید، نشانه‌ی آن است که‏ ناخودآگاه از بی‌پایه و اساس‌بودن باورهایتان آگاه هستید. زیرا برای‏ نمونه، اگر کسی پافشاری کند که «2+2 برابر 5‏ می‏شود» یا بگوید «کشور ایسلند نه‌تنها در نزدیکی قطب شمال‏ نیست، بلکه در استوا قرار دارد» بیش از آنکه از دست‏ او خشمگین شوید، احساس د‏لسوزی پیدا می‌کنید. مگر آنکه آگاهی‏ شما از ریاضی و جغرافی آنقدر کم باشد که باور نادرست طرف‏ مقابل شما را به شک بیَندازد و باورهای شما را به چالش بکشد.

معمولا خشن‌ترین بگومگوها بر سر چیزهایی درمی‌گیرد که دلیل استواری بر رد یا اثبات آنها در دست نیست. بنابراین زمانی که دیدید از شنیدن یک باور مخالف خشمگین می‌شوید، هوشیار باشید زیرا ممکن است با آزمایش و سنجش باور خود، بپذیرید که دیدگاه شما دور از واقعیت است. یکی از بهترین راه‌ها برای رهایی از تعصبات، آگاهی از باورهایی ست که در نشست‌های اجتماعی مخالف شما می‌گویند.

در جوانی، زمان زیادی بیرون از کشور خودم، در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده زندگی کردم و با گذشت زمان فهمیدم که این سفرها اثر مهمی در کاستن از تعصبات کوته‌بینانه‌ی من داشته‌اند. اگر شما امکان سفر ندارید، دست‌کم با آدم‌هایی نشست و برخاست کنید که مخالف دیدگاه شما هستند و روزنامه‌ی دیدگاه مخالف خود را بخوانید. آنگاه اگر سخنان آنها را دیوانه‌وار، نابخردانه و پلید دانستید، یادتان باشد که آنها هم درباره‌ی شما همین‌گونه می‌اندیشند. گاهی ممکن است دیدگاه هر دو طرف درباره‌ی موضوعی درست باشد ولی اشتباه هر دوی آنها درباره‌ی یک موضوع دور از ذهن است و این را باید هشداری جدی دانست.

خوب است آنها که تخیلات خوبی دارند، گفت‌وگویی ذهنی با یک مخالف فرضی انجام دهند. برتری این کار نسبت به گفت‌وگوی واقعی این است که به زمان و مکان وابسته نیست. گاندی یکی از رهبران هند، راه‌آهن، کشتی بخار و دستاوردهای ماشینی را نادرست می‌دانست و چه‌بسا با انقلاب صنعتی مخالف بود. شاید کمتر کسی را در کشورهای غربی با چنین دیدگاهی بیابید زیرا مردمان آنجا هر روز این دستاوردها را به‌کار می‌گیرند. اگر می‌خواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور روزمره‌ای برحق هستید، روش گفت‌وگوی ذهنی را به‌کار بگیرید و تصور کنید اگر گاندی اینجا بود چه دلایلی برای دفاع از خود و رد دیدگاه دیگران می‌آورد. من بارها با همین روش گفت‌وگوی ذهنی دیدگاهم دگرگون شده‌است. افزون بر این دریافتم که اگر به استدلال‌های مخالفان فرضی بیَندیشم، از تعصب، کوته‌بینی و خودبینی دور شده‌ام.

از سوی دیگر، درباره‌ی باورهای خودپسندانه‌ی خود هوشیار باشید. از هر 10 مرد یا زن، 9 نفر پافشارانه جنس خود را برتر از جنس مخالف می‌دانند. هر دو گروه هم استدلال‌هایی برای خود دارند. اگر مرد باشید استدلال می‌کنید که بیشتر شاعران و دانشمندان بزرگ مرد هستند و اگر زن باشید این پاسخ دندان‌شکن را می‌دهید که بیشتر جنایت‌های بزرگ هم کار مردان است! روشن است که هیچکدام برتر از دیگری نیستند و این پرسش بی‌پاسخ است ولی خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان می‌کند.

همه‌ی ما از هر تبار و ملتی باشیم، بر این باوریم که ملت ما برتر از دیگر ملت‌ها ست. با دانستن اینکه هر ملتی ویژگی‌های خوب و بدی دارد، برتری را به گونه‌ای تعریف می‌کنیم تا در پایان به اینجا برسیم که ملت ما در سنجش با دیگر ملت‌ها بهترین و بیشترین ویژگی‌ها و افتخارات و ناچیزترین و کم‌اهمیت‌ترین بدی‌ها را دارد. در اینجا هم هر آدم خردمندی می‌پذیرد که با پرسشی بی‌پاسخ روبرو ست. اما برای ما که انسانیم، بسیار دشوار است که با خودستایی‌های «اشرف مخلوقات‌بودن» کنار بیآییم زیرا نمی‌توانیم با جانداران دیگر در این‌باره گفت‌وگو کنیم. تنها راه رهایی از این خودپسندی‌ها این است که همواره به یاد داشته باشیم، انسان جاندار ناچیزی از سیاره‌ی کوچکی در گوشه‌ی دورافتاده‌ای از کیهان است و شاید جانداران هوشمندی در بخش‌های دیگر کیهان باشند که برتری‌شان بر ما مانند برتری ما به یک کرم خاکی باشد.

بررسی نوشته‌ای از برتراند راسل:
کتاب‌نگاری | در ستایشِ بیکاریِ راسِل - ویرگول (virgool.io)


از دیگرانبرتراند راسلتعصباتفلسفه برای زندگیجستار
کتاب‌نگاری، جُستارنویسی، زبان فارسی و... | نه به چارچوب‌اندیشی | عصای موسا که هیچ، با بوف کور هم هدایت نمی‌شوم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید