1400.06.10 اردوان بیات؛
نوانگاری واژهای است برای نوشتههایی حسّی یا فنّی دربارهی موسیقی؛ مانند کتابنگاری، فیلمنگاری، عکسنگاری و...
من تنها یک شنوندهی موسیقی هستم و سرسوزنی توانایی برای بررسی فنّی موسیقی ندارم. این نوشتهی ناتوان برخورد دلیام با آلبوم «تنها نخواهم ماند» است. مایهی خرسندیام خواهد بود حتا اگر نگاه و گوش یکی دو نفر را به این سبکها و سلیقههای شنیداری نزدیک کند.
همچنین نمیتوانم بگویم سراسر این نوشته، صد درصد در گذشته رخ داده است چون حافظهی آدمی ناخودآگاه گرایش به دستبردن در واقعیتهای گذشته –بهویژه آنچه تنها درون ذهن بوده- دارد و همیشه هم صد درصد رویدادها را به یاد نمیآورد. هرچند بیش از نود درصد آن واقعی ست. از دو دوست بیاجازه نام بردهام که امیدوارم خودشان ببینند!
آلبوم «تنها نخواهم ماند» ضبط استودیویی بداههنوازی کیهان کلهر و علی بهرامیفرد است. در این آلبوم دونوازی سازهای نوساختهی شاهکمان و سنتور بم[1] را میشنویم. اجرای آن این گونه بوده که نوازندگان چند ترجیعبند را با هم هماهنگ کردهاند و در میانههای آن با شناخت از یکدیگر در همان فضاها هر جور که دلشان تپیده به کمانه (آرشه) و مضراب پیچ و تاب و ضربآهنگ دادهاند و درهمآمیختهاند تا نغمههای بداهه را به ترجیعبندهای پیشساخته پیوند بزنند. من که با این آلبوم افسون شدم. هرچند بسیاری شنیده یا ناشنیده آن را نمیپسندند و البته که این کمترین اهمیتی ندارد!
این آلبوم برای من یک آلبوم معمولی نیست. از آن آلبومهایی ست که خیلی با آن همدلی دارم. گویا این آلبوم فروردین 91 به بازار آمده، درست نمیدانم در چه سالی آن را خریدم، 91-92 بود. تا آن زمانها تقریبا به جز چند آلبوم موسیقی فیزیکی پولی برای خرید موسیقی پرداخت نکردهبودم! چه رسد برای موسیقی بیکلام! آن هم بیکلام ایرانی!
درست نمیدانم چگونه خواهان آن شدم. کجا بخشی از آن را شنیدم یا دربارهاش خواندم که دربهدر اینترنت را جوریدم که این آلبوم را گیر بیآورم و گیر نیآوردم! با شرمندگی باید بگویم واژهی درست دربارهی خریدن نسخهی الکترونیکی این آلبوم «وادار» شدن است، آری «وادار» شدن! چون تا پیش از آن با روشهایی که در گذر سالها وبگردی آموخته بودم، تقریبا هر چه میخواستم را در اینترنت یافته بودم.
بیگمان نامی که آهنگساز بر آهنگ بیکلام خود میگذارد روی برداشت حسی ما از آن اثر میگذارد. ولی زمانی که هنوز فضای کلی آلبوم برایم تااندازهای یکنواخت بود و آهنگها و نامهایشان برایم آشنا نشدهبود حس دو سه تا از آنها را تااندازهای همسان با نامگذاری آنها دریافت کردم. امیدوارم سالها شنیدن آنها باعث تحریف ناخواستهی واقعیت حسی در ذهنم نشدهباشد.
یکی از آنها «ظهر گرم تابستان» بود که امروز میفهمم به فضای آواز افشاری نزدیک است. شنیدنش در آن زمان مرا بهمانندهی کودکی که در حیاطی قدیمی، لبهی حوضی نشسته، به تماشای ماهیان سرخرنگ در پسزمینهی فیروزهای بُرد. زمانش خیلی مهم نبود «نیمروز تابستان» یا «ایوارهای بهاری»! تنها چیز مهم این بود که هوا روشن و خوب است و آرامش برقرار! (دریافت این قطعه از کانال تلگرام)
چند سال گذشت. بهمن 96 با دو تا از دوستان به کویر مرنجاب رفتیم. نمیدانم در راه کاشان یا آرانوبیدگل بود که به پیشنهاد سینا «زمان Time» قطعهی مهم فیلم سینمایی تلقین[2] را میشنیدیم. همان قطعهای که در زمانِ کشدار و آهستهی پرتابشدن وَن از پل به درون رودخانه و تدوین همزمان لایههای عمیقتر خواب، کم کم اوج میگرفت و بینندگان را جادو میکرد. شاهکاری ست. با شنیدنش دلت میخواهد چشمانت را ببندی و در آن رودخانه و رویاها و زمان دستوپا بزنی تا مگر شنا در آنها را بیآموزی.
این کار و کارهای آرام بیکلام و باکلام دیگر پس از آن پخش میشد و ما سرگرم خندیدن با «الکی» محسن نامجو و مسیریابی بودیم تا به راه کویری رسیدیم و من به یاد این آلبوم افتادم و فضا را آماده دیدم. «سرودی برای باران» را همانجاها بود که گشتم و پیدا کردم و صدایش را بالا بردم. «بچهها اینو گوش بدین» و سرها از شیشهها بیرون! آنجا یک چهارچرخه بودیم در راهی میان شنها و نمکها و آبیِ آسمان و کمی جلوتر شترهای رها در راه، که نمیدانم چرا عکسی از آنها نگرفتیم!
امروز که دارم آن دو روز کویری را به یاد میآورم به نکتهی تازهای پی بردم! فردای آن روز که بیدار شدم و از چادر بیرون آمدم باران داشت نم نم میبارید! به سینا گفتم «پاشو الان سیل اینجا رو برمیداره» و او بدو بدو بلند شد و من و خسرو داشتیم میخندیم! «حاجی اینجا کویره با همچین بارونی آب فقط میتونه بره تو زمین!». چند ساعت بعد که به پسر شتربان(!) گفتم «بارون که عادی نیست؟» گفت «عادیه! هر ده سال یه بار!» و گفتم: «اینم از شانس کج ما ست!» گویی «سرودی برای باران» به آسمان کویر آمیخته و ساختهبود!
خسرو در همان شبِ سکوتِ کویر چندین بار ما را به شنیدن دوتارنوازی «حاج قربان سلیمانی» در آلبوم «شب، سکوت، کویر» میهمان کرد. کنار آتش شنیدنش چیز دیگری بود. با همهی این چیزها، نام کیهان کلهر با آلبوم «شب، سکوت، کویر» چنان چفت شده که گاهی گمان میکنم او نه فرزند زاگرس که فرزند کویر است. همین «تنها نخواهم ماند» او هم هر چه میکوشم با زاگرس پیوندش بزنم نمیتوانم؛ دستکم از روی نام و حسی که در ذهنم میسازند. گویی در این آلبوم میتوانیم پیش از سپیدهدم را تا پاسی از شب بدون هیچ واژهای در کویر زندگی کنیم.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
پیش از برآمدن آفتاب «راز و نیاز با آسمان» را آغاز میکند و چهارده دقیقه به نیایش مینشیند. سپس راه میافتد بهسوی کویر و دوازده دقیقه با «کجایی» به دنبال گمشدهاش (شاید چشمهی آب) میگردد (از دقیقهی چهارم ناخودآگاه با نغمههایی زیبا سرتان تکان خواهد خورد). «ظهر گرم تابستان» است که گویی حوض فیروزهای را مییابد و در این هشت دقیقه چشم به آب و آسمان میدوزد و به هیچ چیز دیگری نمیاندیشد.
در هفت دقیقهی دیگر گویی باز به نیایش مینشیند تا «سرودی برای باران» بخواند. تا مگر این نغمههای شاد، ایوارهی سرخرنگ را از غم رهاند و آسمان را به یافتن پارهابری و پارهابر را به زادن چکهبارانی امیدوار کند. در پنج دقیقهی پسین «من به فریاد» را با فریادهایی رسا به تاریکی شب و در دست گرفتن سبد برای «چیدن ستاره» میرساند. هفت دقیقهای از زمین و زمان «شِکوه» میکند و در پایان شش دقیقهای از زمین میکَند و با خود پیوسته میخواند: «تنها نخواهم ماند». و میدانم تنها نخواهد ماند و تنها نخواهم ماند.
یادداشتها:
1. «سنتورِ بَم» سازی ست که دو-سه دهه از ساخت آن میگذرد و پیش از این در برخی گروهها به صدا درآمده ولی «شاهکمان» ساختهی پیتر بیفن است و برای نخستین بار کیهان کلهر این ساز را در همین کنسرت و ضبط استودیویی آن نواخته است.
2. کمتر فیلمبازی ست که Inception 2010 ساختهی کریستوفر نولان با آهنگسازی هانس زیمر را ندیده باشد!