مواد مخدر, مواد توهم زا, سایکلدیک ها, سیگار, نیکوتین, ماریجوانا, کوکایین, آیاهواسکا, اسید, ال اس دی و خیلی چیزای دیگه که احتمالا تو روزنامه ها و اخبار و حتی مطالب عرفانی در موردشون میشنوید. همه اینها از طریق تاثیر گذاری بر مغز ما, موجب ایجاد تاثیرات و تجربه های متفاوت میشن و یه جایی در زنجیره: (باور ها -> تصمیم ها -> رفتار ها), خودشون رو نشون میدن.
اگه چند تا مفهوم بالا رو با حوصله خوندید دمتون گرم, اگه سرسری رد شدین لطفا دوباره نگاه کنید چون این کلمات رو همش باید تکرار کنیم.
همونطور که در توضیحات مطرح شد, کل توده مغز چیزی بیشتر از 100 میلیارد نورون متصل به هم, شناور در 150 میلی لیتر آب نیست. هر اتفاق پیچیده ای که در مغز شاهدش هستیم لزوما حاصل تکرار سه مرحله (1. دریافت سیگنال توسط یک نورون, 2.پردازش سیگنال توسط نورون, 3.ارسال سیگنال به نورون های دیگر) میباشد.
بعضی از نورون ها ارتباطات داخلی دارن و مسئول حافظه, افکار, باور ها, خاطرات و تصمیم های ما هستن. بعضی دیگه با سیستم عصبی محیطی یعنی بدن و دست و پا ارتباط دارند و گفتار, حرکات, و رفتار های ما رو ایجاد میکنن.
هورمون ها مواد شیمیایی هستن که میتونن روی عملکرد نورون ها تاثیر بگذارن, بعضی هورمون ها به خاط تاثیر خاصشون بر روی صفات خلقی, خیلی سلبریتی شدن:
Serotonin: ثبات خلق, سلامت روانی, خوشحالی
کسایی که دچار افسردگی هستن خیلی از اینا نیاز دارن
Dopamine: لذت, نقش انگیزشی در مغز, پاداش
رابطه جنسی, فعالیت های هیجان انگیز, و کلا کارای لذت بخش دوپامین آزاد میکنن
Endorphins: کاهش درد, لذت بعد دویدن, relaxation
خیلی از آرام بخش ها مثل مورفین این هورمون رو رها میکنن
Oxytocin: پیوند, عشق, اعتماد
چیزیه که باعث عشق مادر به فرزند میشه
سیگار ماده موثری به نام نیکوتین در خودش داره, این ماده باعث تحریک سیناپس های خاصی میشه که معمولا با ترنسمیتر استیل کولین تحریک میشن. نتیجه کلی این اتفاق موجب آزاد شدن دوپامین در بدن میشه و از طرفی روی رفتار عادی نورون های حساس به استیل کولین تاثیر میزاره, سرخوشی و آرامش بعد مصرف سیگار حاصل این فرآینده.
در واقع اون احساسی که بعد نیم ساعت تفریح ممکنه به دست بیارید با چند پک سیگار شبیه سازی میشه.
این مواد افیونی باعث میشن مغز طوری رفتار کنه انگار در اندروفین غرق شده, شل شدن بدن و آرام شدن اعصاب و کاهش درد و سرخوشی حاصل تحریک شدن گیرنده های اندروفین در سیناپس های نورون هاست.
بدن مرد ها بعد رابطه جنسی اندروفین آزاد میکنه که موجب خواب آلودگی و کسالت میشه, در واقع این فرایندی هست که کمک میکنه بدن انرژی از دست رفته رو بازسازی کنه.
دوپامین بعد از تولید شدن توسط یک سری سلول ها بازجذب میشه تا برای خودش سیناپس تحریک نکنه. آمفیتامین ها جلوی بازجذب دوپامین و بعضی ترنسمیتر های دیگه رو میگیرن و مغز غرق دوپامین و سروتونین میشه, تجربه لذتی که اینجا به وجود میاد, با لذتی که در نتیجه تجربه های عادی از جمله رابطه جنسی, موفقیت در امتحان, و غیره قابل مقایسه نیست.
در نتیجه فرد برای اینکه انگیزش کافی برای زنده موندن رو داشته باشه, مجبور به استفاده مجدد شیشه میشه, به همین دلیل ترک شیشه خیلی دشواره.
بسیاری از دارو های ضد افسردگی رفتاری مشابه آمفیتامین ها دارند.
رفتار کوکائین و آمفی تامین به هم نزدیکه, ولی کوکائین تمرکز بیشتری بر جلوگیری از بازجذب دوپامین و تجربه افزایش دوپامین مغز داره و به خاطر نوع مصرفش تاثیرش خیلی سریع و شوک گونه شروع میشه.
بازخورد منفی: یادتونه گفتیم بعضی ترنسمیتر ها بازدارنده و بعضی محرک هستن؟ وقتی یه سیناپس به سیناپس دوم سیگنال ارسال میکنه, خیلی مواقع مکانیزم سیناپس گیرنده طوریه که یک مولکول بازدارنده (مثل آناندامید یا 2-AG ) به سیناپس فرستنده تحویل میده, به این معنی که پیامتو دریافت کردم (در مخابرات به این مفهوم میگیم acknowledgement یا ack), و نورون فرستنده دست از ارسال پیام برمیداره.
ماده موثر ماریجوانا این بازخورد منفی رو تحریک میکنه! نتیجه؟ نورون قبل اینکه پیامشو برسونه, از ارسالش صرف نظر میکنه و فعالیت مغز کاهش پیدا میکنه, در نتیجه ذهن فرد کند تر میشه و معمولا پدیده ها رو طور متفاوتی تجربه میکنه. اینکه چطور این کاهش فعالیت موجب تجربه های متنوع در هشیاری انسان میشه, از منظر نوروساینس خیلی شناخته شده نیست.
نوروترنسمیتر هایی مثل دوپامین مسئول هشیاری ما هم هستن, وقتی این ها کم بشن و اندروفین ها و ملاتونین زیاد بشه, هشیاری کمتر میشه و خوابمون میگیره.
متیل فیندیت موجود در ریتالیت به تدریج شروع میکنه به جلوگیری از بازجذب دوپامین و چند ترنسمیتر دیگه. و در نتیجه مدت بیشتری بدون احساس خستگی هشیار باقی میمونیم, بعضی دانشجو ها به خاطر این خاصیت ریتالین, بهش میگن قرص شب امتحان, ولی در طولانی مدت موجب مشکلاتی در مغز میشه.
اکس تازی که یه مدت جوونا رو درگیر کرده بود, مقدار زیادی دوپامین و سروتونین آزاد میکنه, مغز شدیدا فعال و خوشحال میشه و رفتار غیر معمول از خودش نشون میده, هیجانات غیر قابل کنترل میشن و ممکنه فرد توهم و هذیان رو تجربه کنه.
دم ام تی مولکولی هست که از ریشه های نوعی گیاه خاص تهیه میشه, بومی های جنگل های آمازون از این ماده برای مراسم عرفانی و مذهبی استفاده میکردن, جالبه که دی ام تی از طریق خوردن جذب نمیشه, مگر اینکه با یک ماده دیگه سنتز بشه, اون ماده دیگه در برگ گیاهی خاص وجود داره که بومی های امازون اون برگ رو با ریشه این گیاه میجوشونن تا بتونن DMT رو جذب کنن.
اما عملکردش:
مغز برای اینکه بتونه با نواحی مختلف ارتباط برقرار کنه, گاهی از همبستگی زمانی استفاده میکنه, یعنی یک سری نورون های خاص یا فرکانس خاصی در زمان مشخص نوسان میکنن (گذر زمان رو به کمک همین امواج مغزی درک میکنیم), در نتیجه یک فرآیند خاص میتونه از هماهنگی نقاط مختلف مغز استفاده کنه.
وقتی ما خوابمون میبره, یک سری امواج مغزی فرکانس پایین از جمله امواج آلفا فعال میشن و موجب خواب دیدن و رویا دیدن ما میشن, کاری که DMT میکنه اینه که بدون به خواب رفتن, این امواج رو در مغز قدرتمند میکنه, در نتیجه وارد تجربه آگاهانه تری از رویا دیدن میشیم, این تجربه برای افرادی که به تجربه های فراحسی و عرفانی علاقه دارند خیلی جذاب شده و تصور میکنن میتونن حقیقت رو بهتر, یا حداقل از زاویه دیگه ای مشاهده کنند.
اسید یا LSD:
بعدا تکمیل میکنم.
قارچ یا psilocybin:
فککنم باید یه پست جدا بزنم.
مواد موجب ایجاد حالات درونی در ما میشن که معمولا ازشون خوشمون میاد, بعضی از اون مواد به قدری شدید اون حالات درونی رو ایجاد میکنن که هیچوقت در زندگی عادی تجربه نکردیم (چون موجب آسیب میشه). در نتیجه یک فرد معتاد برای اینکه به اندازه شما خوشحال و سرحال باشه, نیاز داره به اون ماده دسترسی پیدا کنه و موقع ترک مواد, در واقع یاد میگیره اون حالات روحی رو با مقدار کمتری از دوپامین و سروتونین و اندروفین و غیره بازسازی کنه.
و به همین دلیل افرادی که دچار افسردگی, PTSD, مشکلات عاطفی و شغلی و خانوادگی هستن, بیشتر ممکنه به استفاده از این مواد روی بیارن.
واضحه که ترکیب این وابستگی با تاثیرات مخربی که همراه هر ماده شیمیایی وجود داره, موجب ناسالم شدن سبک زندگی میشه.
دوستی سوال کرد چرا ماده ای ساخته نمیشه که تزریق کنیم و اعتیاد طرف خوب بشه؟
پاسخ اینه که فرد در واقع به تجربه حاصل از مواد معتاد شده و واقعا تصمیم خودش برای ترک وابستگی لازمه, برای همین در درمان افراد مبتلا به اعتیاد معمولا روی سبک زندگی و معنای زندگی کار میشه.
امیدوارم از خوندن این متن طولانی حوصلتون سر نرفته باشه و شما رو بیشتر با مغز آشنا کرده باشم, حتما کامنت بزارید و نظرات و افکارتون رو به اشتراک بگذارید.
منابع:
روان شناسی فیزیولوژیک کالات
Healtline: what-happens-to-your-brain-on-ayahuasca