دو هفته است شغل جدیدی رو شروع کردم. تو این مدت فقط میرفتم سرکار، میومدم خونه غذا می پختم و می خوردم و بعد خواب. بعد از بیدار شدن هم فقط تو یوتوب می چرخیدم. نای هیچ کاری رو نداشتم. گاهی از شب قبل واسه فردام ناهار آماده می کردم. با این که ساعت کاریم نسبت به شغل قبلیم فرقی نکرده بود، ولی نوع کارم عوض شده بود. هر روز کلی ورودی اطلاعات جدید داشتم که مغزم رو خسته می کرد. دو هفته بود کتابی نخونده بودم. اما با تعطیلی دیروز و امروز شرکت، بالاخره دارم برمیگردم سوار قطارم بشم.
دیشب نشستم واسه خودم نوشتم. هزار کلمه نوشتم تا سرم خالی شد و فکرام منظم. برای هفته آینده یه برنامه غذایی نوشتم که فکر نکنم چی بخورم. یه برنامه مطالعاتی نوشتم که بدونم از کجا شروع کنم به خوندن مقاله ها و کتابهایی که تلنبار شده اند. که بدونم کی ویدئوهای آموزشی کلاسم یا ویدئوهای مرتبط به کارم رو ببینم. مشکل وقت نداشتن واسه دیدن و خوندن نیست. مشکل حجم زیاد و بی حوصلگی بود. نمیدونستم از کجا شروع کنم.
مرتب بودن محیط، به اندازه منظم بودن ذهن برای من مهم و تاثیرگذاره. واسه همین تو شرکت بهتر عمل میکنم. دور و برم همکارام رو میبینم که دارن کارشون رو انجام میدن. منظره رو از پنجره میبینم. محیط نسبتا آرومه و میتونم تمرکز کنم. وقتی میومدم خونه، ظرف های نشسته رو می دیدم. می دیدم که باید خونه رو تمیز کنم و دوش بگیرم. باید غذا آماده کنم و در عین حال به استراحت نیاز دارم. بعد از همه اینا هم، مطالعه کنم. گم میشدم بین کارا و در نهایت فقط میخوابیدم.
از دیشب که برنامه نوشتم و شروع کردم به اجرا، حال بهتری دارم. میدونم که هیچ کس به تمام کاراش نمیرسه. همیشه کاری نصفه، گوشه ذهنمون هست. اما آدما از بیرون تو رو آدمی میبینن که به تمام کاراش رسیده. این جور وقتا فقط با خودم فکر میکنم که: ما آدمیم. با انرژی، زمان و منابع محدود. همه چیز رو تمام و کمال انجام دادن افسانه است. اگه میبینی کسی تو شغلش موفقه و رابطه خوبی هم داره، احتمالا تو سالم غذا خوردن به اون اندازه خوب نیست. اگه کسی تناسب اندام عالی داره، سالم غذا میخوره و خوشحاله، احتمالش هست که بچه اش بیمار باشه. ممکنه کسی همه اینا رو داشته باشه. اون فرد احتمالا صداقت نداره که تمام حقیقت رو به شما بگه یا ترجیحش اینه که از زندگی خصوصیش چیزی نگه.
تمام و کمال بودن به خصوص چیزیه که روی سر زنها آوار شده و خیلی از زنها خودشون هم باورشون شده که میشه همه چیز رو تمام و کمال انجام داد و با هم داشت. حتی اینو به بچه هاشون، به خصوص دخترهاشون یاد میدن. ولی این یک آموزه سمی هست که فقط انسان هایی کمالگرا بار میاره. کامل بودن در انسان ها وجود نداره. سعی برای بهتر شدن چرا.
نیازی نیست که به سقف شیشه ای بالای سر زنها، چیزای دیگه ای هم اضافه بشه. این قدر به دختراتون راهکارهایی ندید که وقتی رفتن سرکار، چطور بتونن به کارای خونه هم برسن. به جاش به پسراتون یاد بدید که چطور تو کار خونه شون مشارکت کنن تا زندگی آسون تر و شادتری داشته باشن. این که بری خرید خونه رو انجام بدی خوبه ولی کافی نیست. کی اون لیست خرید رو نوشته؟ چقدر وقت صرف فکر کردن بهش کرده؟ چقدر وقت میذاره تا اون خریدها رو جا به جا کنه و سرجاش بذاره؟
لیست خرید نوشتن یعنی تو باید از موجودی چیزایی که تو خونه است اطلاع داشته باشی تا چیز اضافی نخری و هزینه اضافی نکنی. یعنی تو به تمام وعده های غذایی و میان وعده های هفته آینده فکر کردی. یعنی باید قیمت همه چیز رو بدونی تا بتونی اندازه بودجه ات بخری. یعنی آلرژی ها یا ترجیحات غذایی بقیه افراد خانواده رو میدونی و چیزایی میخری که همه دوست داشته باشن. یه رستوران رو تصور کن. چیزایی که گفتم شغل یه نفره که دوره ای انجامش میده و اون قدر ارزشمنده که بابتش درآمد داره. چی باعث میشه این کار رو تو خونه بی ارزش حساب کنیم؟
فکر میکنم واسه امروز نوشتن بسه. امیدوارم این حرفا به درد کسی بخوره، کسی رو متوجه نکته ای کنه که تا حالا ندیده و از الان به بعد متفاوت رفتار کنه. مطمئنم همدلی و از زاویه دید دیگری دنیا رو دیدن، جهان رو جای بهتری واسه زندگی میکنه.