عارفه
عارفه
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

پیکاسو چه می‌گوید؟

از این‌که شنوندهٔ گپ‌وگفت‌ِ همراه با شوخ‌طبعیِ اهالی هنر و ادب و فلسفه باشم بیشتر لذت می‌برم تا این‌که مستمع مونولوگ‌گوییِ خشک و رسمی همان اهالی در همایش‌ها باشم. نه این‌که خیال کنید در هیچ سخنرانی این‌چنینی‌ای حاضر نمی‌شوم؛ نه. در دوران ماقبل‌کرونا خستگی و ترافیک و گرما و سرما و آلودگیِ هوا و غیره را به جان می‌خریدم و خود را با سر به چنین جلساتی می‌رساندم. در دوران فعلی نیز گیگ‌ها اینترنت ابتیاع می‌کنم و با سر به اسکایپ و اسکای‌روم و سایر روم‌‌ها می‌شتابم! قصه این‌ است که اگر کسی از اهالی مذکور برای من حکم دانای آن زمینه را پیدا کرده باشد، هر طور که باشد برای شنیدن حرف‌هایش دوان‌دوان خواهم شتافت. درست مثل زمان گرسنگی که تکه نانی را با ولع خواهم خورد، اما اگر بخواهم از ترجیح حرف بزنم می‌گویم: «دوست دارم تکه‌ای پنیر و گردو هم روی نان مذکور داشته باشم».

آن روز که در کتاب‌فروشی گشت می‌زدم، نان که سهل است، دانهٔ گندمی نیز می‌توانست مرا سرِ حال بیاورد. وقتی دیدم «پیکاسو سخن می‌گوید» مثل این بود که یک پیتزا در قفسه دیده باشم (بخواهم دقیق‌تر بگویم قرص نانی که رویش با انواع خوراکی‌ها پوشیده‌ شده است!) بدیهی‌ست که بی‌معطلی آن‌ را درون سبدم انداختم.

پیکاسو هیچ‌گاه یک سخن‌ورِ مونولوگ‌گوی خشک نبوده‌ است و این را همهٔ دوست‌داران او می‌دانند. همیشه آن‌چه که از دوستان و یاران و نزدیکان پیکاسو دربارهٔ او خوانده‌ایم (علاوه‌بر علاقه‌اش به زنان!) گفتن از هنر با چاشنیِ بذله‌گویی بوده است. از نگاه من خطوط، طرح‌ها و آثار پیکاسو نشان از شخصیتی رها و خلاق دارد؛ این آزادگیِ ذاتی و این جای‌دادن هر چیز در مکعب‌ها (کوب‌ها) تناقضی زیبا و عجیب دارد؛ تناقضی که مرا مشتاقِ شنیدن سخنانش می‌کند.

لطفاً خیال نکنید که پیکاسو فقط برای نقاشان و طراحان سخن دارد و حرف‌هایش به درد دوست‌داران خودش می‌خورد؛ چون در این‌صورت مجبور می‌شوم وسط خیالات واهی‌تان بپرم و اعلام کنم که اشتباه می‌کنید. پیکاسو برای تمام کسانی که میل و توان «خلق» دارند، حرف دارد. او خوب می‌داند که برای خلق یک زیبایی باید چطور نگاه کرد، چطور آن را تبدیل به عملی ذهنی کرد و حتی چطور باید تقلید کرد که از آن به خلق زیبایی رسید.

شاید حرف‌هایش را اغلب به‌نام نقاشی و تابلو گفته باشد، اما در سخنان او، واژهٔ نقاشی یا تابلو مجاز از هنر است؛ به‌نام نقاشی و به‌کام هنر!


حرف‌های یک نقاش دربارۀ همه‌چیز

پیکاسو در این کتاب تقریباً از همه‌چیز حرف زده‌است، گاه به‌اندازهٔ جوابی کوتاه اما مفید. از طبیعت، حقیقت، تعقل، مذهب، تنهایی، فقر، آزادی، شهرت، موفقیت، رنگ، نور، جنگ، صلح، عشق، افسانه و اسطوره و رابطهٔ تمام این‌ها با هنر حرف می‌زند، اما نه به‌گونه‌ای که انتظارش را دارید. او از مخالفتِ خود با موزه‌ها، تئوری‌ها و نقدهای هنری نیز سخن می‌گوید و می‌گوید که چه چیز، چطور سبب تخریب هنر می‌شود. او دربارهٔ موضوعاتی صحبت می‌کند که هنرمندان و هنردانانِ زیادی پیش و پس از او از آن‌ها گفته‌اند و خواهند گفت، اما نه آن‌چنان که پیکاسو می‌گوید. پیکاسو از اصطلاحات سخت و دشوار و سؤال‌برانگیز استفاده نمی‌کند. برعکس، در بی‌خیال‌ترین حالت و در خودمانی‌ترین وضعیت از چگونه درک کردن، احساس کردن و چگونه تراش دادن یک جواهر حرف می‌زند.

البته باید بگویم اگر فکر می‌کنید قواعد، سبک و اصولِ اساسیِ شیوهٔ کارش را می‌توانید از سخنانش استنباط کنید، سخت در اشتباهید، چرا که شما نمی‌توانید او را در هیچ چارچوب مشخص و واضحی بگنجانید. به‌قول دراشتن، مؤلف کتاب، که او خود از قول هلن پارملین نوشته‌ است: «پیکاسو همانند نقاشی‌هایش دائماً تغییر می‌کند». او همیشه چارچوب‌های خودش را نقض می‌کند و در بحث هنر، مدام یکی به نعل و یکی به میخ می‌زند! او خوب می‌داند که چطور دربارهٔ هنر حرف بزند و نظریه‌پردازی کند، به‌‌طوری‌که بعد از آن نتوان آن‌ها را به او منسوب کرد. پیکاسو معتقد بود: «از بین تمام مصائب -گرسنگی، تنگ‌دستی و درک نشدن از سوی مردم- شهرت از همه بدتر است. شهرت، تنبیه هنرمند است از سوی خداوند». شاید مقاومتش در مقابل ضبط صوت و ثبت شدن نظریاتش به‌همین علت بود، همان‌طور که خودش نیز این گزاره را تأیید می‌کرد: «او در مقابل دستگاه ضبط صوت، همانند یک انسان بدوی در مقابل دوربین عکاسی رفتار می‌کند». شاید علت همین است که حاصل عمر نود و یک سالهٔ او، هزاران اثر نقاشی‌ و طراحی‌ و حجم است و فقط یک کتابِ دویست و چهل‌ صفحه‌ایِ مصور از سخنانش!

از این‌که پیکاسو متناقض سخن می‌گوید مأیوس و متعجب نشوید، زیرا که دراشتن از قول دوست قدیمی پیکاسو رولاند پن‌رز می‌نویسد: «او ژرف‌ترین و حیرت‌انگیزترین گفته‌هایش را از طریق تناقض‌ها بیان می‌کند». به زعم من که چالش جذابی‌ست‌؛ اگر حرف‌های پیکاسو را در هوا پخش کنیم یک مشت حرف متناقض و درهم به‌نظر می‌رسند، اما اگر آن‌ها را در جای درستشان قرار دهیم، می‌بینیم که معنا دارند و به وضوح خواهیم فهمید که هیچ‌کس جز پیکاسو از پس گفتن آن‌ها برنمی‌آمد.


«پیکاسو سخن می‌گوید» نه‌تنها یک قرص نان پر خوراک است که رفع جوع می‌کند، بلکه می‌تواند خوراک سنتی سالانه‌تان شود؛ از آن‌هایی که چندروزی از سال را به خواندن چند‌باره و چند‌باره‌اش اختصاص دهید.

پیکاسو سخن می‌گوید

نویسنده: دراشتن

مترجم: محسن کرامتی

ناشر: انتشارات نگاه، ۱۳۸۸

۲۴۰ صفحه


این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟

برای تمام کسانی که پیکاسو را دوست دارند و برای تمام کسانی که میل و توان «خلق» دارند.

بعد از این سراغ چه نوع کتابی برویم که مکمل این نوع کتاب باشد؟

کتاب‌های خودزندگی‌نامه‌ای یا اعتراف‌گونه از هنرمندان و خالقان آثار مختلف. برای مثال: کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان از اومبرتو اکو.



پیکاسومعرفی کتاب خوبهنرخلق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید