درباره نترسیدن و بیرون اومدن از منطقه امن داستانهای زیادی وجود داره! جملات قشنگ صورتی که میگه نترسید و از منطقه امنتون بیرون بیاید که اونور منطقه امن دنیا یه شکل دیگهاس و موفقیت و خوشبختی پشت دیوارهای این منطقه منتظر شما هستن. آدمایی هستن که میگن یهو تصمیم گرفتن از منطقه امنشون پاشونو فراتر بذارن، به ترسهاشون غلبه کردن و تغییراتی تو زندگیشون ایجاد کردن و بعد میگن اونقدی که از دور بهنظر میومد ترسناک نبود!
نه اینکه بخوام بگم اینها حقیقت نداره اما راستش تمام حقیقت نیس!
میخوام بگم تصویر مردی که از منطقه امنش بیرون اومده رو با یه تصویر تمیز و شیک مثل استیو جابز نشون میدن درحالیکه تو واقعیت تصویر مردی که از منطقه امنش بیرون اومده شبیه سکانس پایانی فیلم جان سخته! زخمی، کثیف و خسته!
اون چیزیکه کمتر دربارش صحبت میشه این مسیره! افراد معمولا درباره نتیجهها حرف میزنن و برای همین ما درباره فرآیندها اطلاعات کمتری داریم. افراد موفق تو چند جمله درباره سختیهای مسیر موفقیت حرف میزنن و کسیکه از اون جایگاه "موفق" فاصله داره تصوری از شدت این سختی نداره. درباره اینکه چطور میشه از این منطقه امن بیرون اومد و در صورت بیرون اومدن با چی قراره مواجه بشیم کمتر حرف زده میشه! میخوام تو این نوشته درباره این مسیر بگم! چیزهایی که اینجا مینویسم حاصل تجربه شخصی زندگیم و تجربه حرفهایم بهعنوان یه روانشناس هست.
منطقه امن یا comfort zone چیه؟
منطقه امن یعنی اون محدودهای که برای ما شناخته شده است. برای همینم اسمش هست منطقه امن! چون برامون آشناس و میشناسیمش احساس امنیت بهمون میده و حس میکنیم اوضاع تحت کنترل ماست! این محدوده برای هر کسی منحصر به فرده و به خاطر تجربههای زندگی یا فرهنگی که توش رشد کردیم و خصوصیات فردیمون، برای هرکسی موارد مختلفی رو شامل میشه و میتونه تو طول زندگی یه نفر تغییر هم بکنه! مثلا اگه کسی به هر دلیلی همیشه به همراهی یه آدم دیگه احتیاج داره، تنهایی خرید رفتن میشه بیرون از منطقه امنش! برای کسیکه کوه و طبیعت رو دوس داره و بارها تنهایی سفر رفته صعود کردن به قله دماوند بیرون از منطقه امنش هست! پس منطقه امن رو میزان شناخته شدگیهای ما تعیین میکنه! تو مثال اول اون آدم میدونه که با کسی بیرون رفتن چجوریه چون قبلا تجربهاش کرده اما تنهایی خرید رفتن رو تابهحال تجربه نکرده و نمیشناسه و برای همینم براش ترسناکه. آدمها نسبت به چیزهایی که بیرون از منطقه امنشون قرار داره بدبین هستن. گاهی فک میکنن اگه مشکلی پیش بیاد و من از پسش برنیام چی؟! گاهی خیلی قبل تر از اینها انقد از یه وضعیت مبهم و ناشناخته میترسن که حتی بهش فکرم نمیکنن یا با گول زدن خودشون و آوردن بهونههایی، هرچیزی که بیرون از منطقه امنشون باشه رو به نحوی تقبیح میکنن یعنی میگن اون رو نمیخوان یا به خود اون کار یا آدمهایی که اون کار رو انجام میدن یه برچسبی میزنن که دلیلی برای انجام ندادن اون کار بشه.
خب آخه وقتی اینجا امنه چرا باید از جام تکون بخورم؟
ماجرا از این قراره که وقتی در جایی هستیم که برامون آشناست و کارهایی رو انجام میدیم که قبلا انجام دادیم فقط میتونیم شاهد نتیجههایی باشیم که قبلا بودیم. این نتیجهها لزوما "بد" نیستن اما حتما "کم" هستن. چون "تغییر" قانون جهانه و این چیزی نیس که سلیقه من باشه یا اگه تصمیم بگیرم تو منطقه امنم بمونم جهان برای من تغییر نکنه! همه چیز در حال تغییره از درونیات انسانی ما تا ظواهر بیرونی دنیای مادی. وقتی کسی به منطقه امنش وابستهاس و نمیخواد از اون خارج بشه نمیتونه خودش رو با تغییرات تطبیق بده و سعی میکنه محیط زندگیش رو یا حتی احساساتش رو تا حد ممکن به اون شرایط یکسان قبلی نزدیک بکنه! این یه تلاش بیهودهاس که نهایتا هم رکود و نارضایتی به بار میاره. آدمهایی که به منطقه امنشون چسبیدن معمولا فک میکنن دلیل نارضایتیشون اینه که یه تغییراتی ایجاد شده که آرامششون رو به هم زده و بیشتر میرن تو جنگ با تغییرات و این یه جنگ بی فایدهاس.
اما واقعا بیرون منطقه امن چه خبره؟
بیرون از منطقه امن منطقه های دیگهای هست که اگه کسی از منطقه امنش بیرون بیاد به ترتیب اونهارو تجربه میکنه.
منطقه ترس: منطقه ترس اولین منطقهای که بعد بیرون اومدن از منطقه امن تجربهاش میکنیم! برای همینم گفتم بیرون محدوده امن همه چیز گل و بلبل نیس! تو این منطقه ما خودباوری لازم برای مواجه شدن با شرایطی که برامون جدیده رو نداریم. دنبال بهونه میگردیم تا بتونیم برگردیم تو همون جای امن و راحت قبلی و خیلی تحت تاثیر نظرات دیگران قرار میگیریم. واقعیت اینه که ما مهارتهایی رو برای مواجهه با چالشهای جدید بیرون منطقه امن نداریم و احتمال داره که تو اولین اقدام برای یه تجربه متفاوت گند بزنیم و سرخورده بشیم! این مهمترین قسمت برای اینه که بتونیم از اون منطقه امن و راحت بیرون بیایم! اینکه بپذیریم ضعف داریم و بدونیم که میتونیم اشتباه کنیم. ذهنمون سعی میکنه با فاجعه جلوه دادن گند زدنامون مارو برگردونه تو محدوده امن.بهش گوش نکنین! این تنها مسیریه که برای بیرون اومدن از نارضایتی وجود داره!
منطقه یادگیری: بعد از گندزدنها و اشتباه کردنهای فراوان یاد میگیریم. فقط در صورتی میتونیم مهارت جدید بهدست بیاریم که یه کار جدید بکنیم! اگه با موفقیت منطقه ترس رو پشت سر گذاشته باشیم پخته تر شدیم و این یعنی منطقه امن برامون وسیع تر شده! کارهایی که قبلا برامون وحشتناک بودن رو بهراحتی انجام میدیم و همین باعث میشه خودمون رو باور کنیم و جرات و جسارت پیدا کنیم تا با مشکلات جدید مواجه بشیم.
و تازه میرسیم به منطقه رشد! که در اینجا شکوفایی اتفاق میفته و اون تصویر شیک و تمیزی که از بیرون اومدن از منطقه امن بهمون نشون میدن همینجاس! اینجا جاییه که شما رویاتونو زندگی میکنین اهدافی برا خودتون تعیین میکنین که سخت هستن اما دست یافتنی ان و شما مهارت و تجربه لازم برای رسیدن به اونهارو دارین.
اما این مسیر مسیری نیست که فقط برای یک بار از اون بگذرید. این مسیر همیشگی رشده. مسیر همیشگی تطبیق با تغییرات دنیاس! و به میزانی که کسی میتونه با این تغییرات همسو بشه رضایت رو تجربه میکنه! موندن تو منطقه امن، ما رو به آرامش ظاهری اون معتاد میکنه و تصورمون از بیرون اومدن از اون منطقه هر روز ترسناکتر و ترسناکتر میشه! راستش این جمله که میگن هیچ وقت اونقدری که از دور بهنظر میاد ترسناک نیس از همین واقعیت میاد! از این واقعیت که ذهن ما درباره ناشناخته ها فاجعه سازی میکنه و سعی میکنه متقاعدمون کنه که برای بیرون رفتن از منطقه امن انرژی مصرف نکنیم! احتمالا بیرون منطقه امن سختی هایی که ذهنتون بهتون میگفته رو نخواهید دید اما سختیهای دیگهای رو تجربه میکنید که ذهنتون نمیتونسته درباره اونها به شما هشدار بده چون تجربههای واقعی در دنیای واقعی فاصله زیادی با تخمینهای ذهنی در دنیای فرضی ما دارند.